۱۳۸۹/۱۱/۱۱

پیشینه علمی و سیاسی علی اکبر صالحی

علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه پیشنهادی محمود احمدی نژاد، از مجلس ایران رای اعتماد گرفت. او که رئیس سازمان انرژی اتمی بوده، جانشین منوچهر متکی می شود که حدود پنج سال وزیر خارجه بود.

۱۳۸۹/۱۱/۰۹

سوسن تسلیمی به روایت سوسن تسلیمی

در دو سه دهه گذشته کم نبوده اند هنرمندانی که به دلایل مختلف ایران را ترک کردند و شاید یکی از سرشناس ترین آنها سوسن تسلیمی بوده است. بازیگری که بیش از دو دهه از آخرین حضورش بر پرده سینماهای ایران می گذرد اما خیلی ها همچنان او را بهترین بازیگر زن بعد از انقلاب ایران می دانند. از ویژگی های نادر سوسن تسلیمی این است که توانسته پس از مهاجرت، در محیط تازه و به زبان بیگانه هم کارش را نه فقط به عنوان بازیگر که به عنوان کارگردان هم ادامه دهد. او اوایل سال ۲۰۱۱ نمایشنامه شب دوازدهم شکسپیر را در سالن اصلی تئاتر شهر استکهلم به صحنه برد. به این بهانه برنامه تماشا کارنامه فعالیت های هنری او را مرور کرده است.. این فیلم اولین فیلم مستند در مورد سوسن تسلیمی است که در آن خودش، و فقط خودش، داستان زندگی حرفه ای پر افت و خیزش را در ایران و سوئد بازگو می کند.

یکی از نیروهای ارشد سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق، به جرم ارتداد اعدام شد.

خبرگزاری هرانا – یک زندانی عقیدتی به اتهام ارتداد در روز چهارشنبه ششم بهمن ماه در زندان کارون اهواز اعدام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"هرانا" سید علی غرابات از نیروهای ارشد سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق، اهل سوسنگرد به دلیل ادعای ارتباط با امام دوازدهم شیعیان با حکم دادگاه ویژه روحانیت به اتهام ارتداد و همین طور ترغیب به فساد (طبق مواد 513، 639 و 640 قانون مجازات اسلامی) به اعدام محکوم شد.
نامبرده پس از اعلام ادعای ارتباط با امام دوازدهم شیعیان توسط ماموران وزارت اطلاعات در شهر سوسنگرد بازداشت شد و پس از صدور حکم اعدام در فردای اربعین حسینی در بامداد چهارشنبه 6 بهمن ماه جاری در زندان کارون اهواز به دار آویخته شد.
طبق آخرین اطلاعات وی تعدادی مرید در استان های خوزستان و لرستان و ایلام داشت که برای زیارت به محل زندگی ایشان می آمدند و مدتی پس از دستگیری نیز فیلم مستندی که به گفته مسئولان به بررسی جریان های انحرافی می پرداخت از دیدار مریدان ایشان از شبکه استانی خوزستان پخش شده بود.

۱۳۸۹/۱۱/۰۷

آغاز شمارش معکوس برای تصرف ریاست مجلس خبرگان رهبری


هفدهم اسفند جاری هشتمین اجلاسیه دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری در تهران برگزار می شود. در این اجلاس هیأت رئیسه مجلس خبرگان بجای دو سال برای بیش از سه سال انتخاب می شود. اکبر هاشمی رفسنجانی که از آغاز مجلس خبرگان (1361) به مدت 26 سال نایب رئیس خبرگان بود با درگذشت شیخ علی مشکینی در سال 1386 به ریاست خبرگان انتخاب شد. هاشمی که در خرداد 1368 نقش اصلی در رهبری سید علی خامنه ای داشته است در این 41 ماه ریاست خود اگر چه نتوانست نقش نظارتی مجلس خبرگان بر رهبری و استیضاح وی را عملی کند، اما از سوی دیگر استقلال خود را از انحلال در اراده رهبری به نمایش گذاشتآقای خامنه ای مکررا به "خواص بی بصیرت" که متهم ردیف اول آن هاشمی رفسنجانی است تذکر داد تا حساب خود را از مخالفان و منتقدان وی جدا کنند و هاشمی تا کنون بر مواضع حداقلی خود که آخرین بار در تیر 88 در نماز جمعه تهران ابراز کرد استقامت کرده و از آنها عقب نشینی نکرده است. نظام ولائی که توانسته کلیه منتقدان خود را از قطار نظام پیاده کند، اکنون به حذف آخرین نفر نزدیک می شود. کمتر از یک ماه و نیم دیگر به یک دست شدن کامل صندلی های نظام باقی استمجموعه شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که هاشمی رفسنجانی در صندلی ریاست خبرگان تحمل نخواهد شد. تمهیدات فراوانی برای پائین کشیدن وی پیش بینی شده است. نظام به رئیس خبرگانی احتیاج دارد که بعد از هر سخنرانی رهبری در مدح و ثنای فرمایشات داهیانه مقام معظم رهبری بیانیه صادر کند نه همانند هاشمی که حماسه 9 دی 88 را هم به رسمیت نشناخت و بجای آن برای قیام 19 دی 56 پیام داد و از جفا به روحانیت و مرجعیت شکایت کرداز آنجا که میانگین سنی مجلس خبرگان بالای هفتاد سال است و هر سال چند صندلی توسط حضرت عزرائیل خالی می شود، معمولا 86 کرسی هیچوقت کامل نیست. در انتخاب هیات رئیسه قبلی هاشمی حدود 55 رأی داشته است و با اختلاف حدود 30 رای از کاندیدای مورد نظر آقای خامنه ای جلو بوده است.از جمله اهداف سفر قم برنامه ریزی برای مهار کردن صندلی ریاست خبرگان بوده است. کار فشرده ای روی تک تک نمایندگانی که به هاشمی رای داده بودند صورت گرفته است. به همه آنها فهمانیده شده است که تایید صلاحیت مجدد شما در گرو عدم رای به هاشمی است. اکنون تمامی اعضای خبرگان می دانند ادامه مشاغل روحانی آنها متوقف به ابراز مخالفت با هاشمی استنظام با کسی شوخی ندارد. فرد پرقدرتی همانند شیخ عباس واعظ طبسی از خواص بی بصیرت هم اگر می خواهد تولیت آستان قدس رضوی را در چنگ داشته باشد باید از سران فتنه ولو دوپهلو ابراز برائت کند. با اعضای خبرگان مصاحبه شده و این مصاحبه ها بتدریج منتشر خواهد شد. شبکه ایران وظیفه انجام این مصاحبه ها را به عهده دارد. تا کنون بیش از 5 نفر از خبرگان با صراحت علیه مواضع هاشمی موضع گرفته اندهدف رهبری این است که هاشمی به دلیل بی بصیرتی و عدم اطاعت محض باید با خفت از ریاست خبرگان کنار گذاشته شود. اگر روند تطمیع و تهدید نمایندگان خبرگان با موفقیت به انجام برسد، در این صورت هاشمی به این نتیجه خواهد رسید که در اجلاسیه مهره چینی شده شرکت نکند. در این صورت فرد مورد نظر نظام به تنهائی کاندیدا خواهد شد. آقای خامنه ای از عدم وجاهت شیخ محمد یزدی و شیخ احمد جنتی در میان خبرگان آگاه است، سید محمود شاهرودی هم چندان پایگاهی ندارد، اگر در این مدت شیخ محمدرضا مهدوی کنی راضی شود گزینه محلل خواهد بود. اما مهدوی کنی تا کنون حاضر به رقابت با هاشمی رفسنجانی نشده استکناره گیری هاشمی رفسنجانی از مجلس خبرگان معنایی بسیار تلخ دارد. از اعضای شورای انقلاب در سال 1357 هیچکس - دقیقا هیچکس - باقی نمانده است که بپذیرد جمهوری اسلامی بدست دومین رهبر منحرف نشده است. از نسل بنیانگذاران جمهوری اسلامی علی مانده و حوضش. این بحث ابعاد دیگری هم دارد، که در آینده بیشتر به آن پرداخته می شود.
منبع: جرس

۱۳۸۹/۱۱/۰۵

نامه افشاگری همکلاسی احمدی‌نژاد

نامه افشاگری همکلاسی احمدی‌نژادوبلاگ مهدی خزعلی : امیرمیانجی یکی از هم دانشگاهی های محموداحمدی نژاد در علم وصنعت با ارسال نامه به رییس جمهور که نسخه ای از آن را برای آینده ارسال کرده است:بسمه تعالیآقای رئیس جمهور یادتان هست ؟!جناب آقای دكتر احمدی نژاد رئیس جمهور محترم ، بنده هم دانش آموخته دانشگاه علم وصنعت هستم و با شما و اطرافیانتان از دوران داشجویی آشنایی دارم و اتفاقا در گروه بندیهای سیاسی جزو اصولگرایان به حساب می آیم و مطالبی كه می خواهم برایتان یاد آوری كنم را اصلا قصد نداشتم بیان كنم و برای خودم به عنوان خاطراتی از دوران تحصیل بایگانی كرده بودم لكن عملكرد 4 ساله حضرتعالی در دولت و مناظرات و سخنرانی های شما مرا بدین فهم رساند كه حضرتعالی خود مصداق آیه شریفه " لم تقولون مالا تفعلون " هستید و فكر كردم این حق مردم است كه دلیل این مصداق را بدانند لذا جهت یاد آوری و تذكر برای شما و تنها گذاشتن شما با وجدانتان مطالبی را كه خود شاهد آن بودم را بیان می كنم .آقای دكتر با فوق لیسانستان كاری ندارم و معتقدم هر طور كه بوده و نبوده نوش جانتان چون شاهد آن نبودم اما دكترایتان را خوب یادم هست كه بعد از انتخا ب به استانداری اردبیل دانشجوی دكتری شدید و استاد راهنمایتان هم وزیر فعلی راه آقای دكتر بهبهانی كه آنروزها رئیس دانشكده عمران بود ،شد.آقای دكتر بهبهانی را لااقل همه دانشجویان عمران و معماری می شناسند و از گذشته و نظرات و عقایدشان اطلاع دارند كه چقدر سابقه درخشان انقلابی دارند ؟!و حتی هنوز دانشجویان عمران كلاسهای ایشان را بخاطر دارند كه از خاطراتشان در دورا ن تحصیل در آمریكا را با حسرت و ولع در سر كلاسهای مختلط بیان می كرد و چقدر اخلاق و ادب را مراعات می‌كرد؟! و اتفاقا همان موقع هم جای سوال بود كه كسی مثل احمدی نژاد انقلابی چرا استاد راهنمایش بهبهانی است ؟ جواب به این سوال زیاد طول نكشید و در زمانی كه حضرتعالی در واپسین روزهای استانداری با عجله از دكتری دفاع نمودید روشن شد كه احمدی نژاد با بهبهانی چه سر و سری دارند !هر چند یكی انقلابی و دیگری ملی گرای مطلق است ! اما منافع هر دو حكم می كند كه در مسئله دكتری با هم كنار بیایند .آقای دكتر می شود بفرمائید در طی دوران استانداری اردبیل كه اتفاقا لقب استاندار نمونه را هم از سردار سازندگی دریافت كردید و دلیل آن نیز پر كاری و تلاش شما عنوان شد ، چگونه به تحصیل هم رسیدید ؟ آنهم در مقطع دكتری عمران ؟ آیا آن موقع قانون منع تحصیل همزمان كاركنان دولت وجود نداشت ؟ یا برای شما كه استاندار نمونه بودید و سابقه عضویت در شورای مركزی انجمن اسلامی دانشگاه را داشتید، استثنا قائل بود ؟!آقای دكتر از مسئله دكتری كه بگذریم عملكرد حضرتعالی در استانداری اردبیل هم جالب است ، من اصلا اشاره ای به پرونده نفت و غیر نفت حضرتعالی یا همراهانتان نمی كنم فقط شاهد مثال از معاون فرهنگی و سیاسی خودتان و شهرداری یكی از شهرهای اردبیل می آورم .معاون فرهنگی آن زمان شما اكنون كارمند وزارت كشور است و لباس روحانیت را به كناری نهاده است و خودش می گوید كه بعد از اردبیل فهمیدم چگونه باید زندگی كنم !!!و به همین دلیل لباس روحانیت را كنار نهاده تا بهتر زندگی كند و معاون سیاسی شما نیز اكنون در نهاد ریاست جمهوری است همو كه بارها به دلیل اختلاف نظر با شما در هزینه كرد و جانبداری از كاندیدای خاص ،قهر یا استعفا كرد ! و هردو به فعالیت بی نظیر شما در انتخابات سال 76 و حراج امكانات استانداری به نفع آقای ناطق نوری شهادت می دهند .!آقای رئیس جمهور یادتان هست شهردار پارس آباد را چگونه بر كنار كردید ؟ همو كه با ارسال نمابری از مكه مكرمه به دفتر استانداری عزل شد !آیا دلیل این عزل را بخاطر دارید ؟ آیا خاطرتان هست كه به دلیل مقاومتش در برابر خواست شما برای تبلیغ ناطق نوری و استفاده از امكانات شهرداری چنین سزاوار برخورد قاطع شد!شما حتی تحمل نكردید از آخرین سفر حج عمره ای كه به حساب استانداری رفته بودید باز گردید و از همان مكه حكم عزلش را نوشته و به دفتر استانداری فكس كردید ، ما هنوز خوب به خاطر داریم!آقای رئیس جمهور یادتان هست كارخانه سیمان اردبیل چقدر پیشرفت فیزیكی داشت و شما برای خوش خدمتی به آقای هاشمی آنرا چگونه افتتاح كردید ؟ یكی از نقد هایی كه به دولت آقای هاشمی می شد افتتاح زود هنگام پروژه ها در پایان دوره ریاست جمهوری بود ( همان كاری كه اكنون خود حضرتعالی انجام می دهید ) و یكی از این پروژه ها هم كارخانه سیمان اردبیل بود كه تنها نوار نقاله انتهایی كارخانه را با آوردن كیسه های سیمان از كارخانجات دیگر افتتاح نمودید ! خاطرتان هست ؟یا آنقدر خاطره دارید كه گذشته های نه چندان دور را به خاطر نمی آورید ؟آقای رئیس جمهور خواستم فقط یاد آوری نمایم كه از جیب ملت و بیت المال چه خدماتی برای آقایان ناطق نوری و هاشمی انجام دادید .راستی آقای رئیس جمهور چرا در انتخابات نهم استان اردبیل كمترین رای را به شما دادند ؟ مگر اولین استاندار اردبیل نبودید ؟و مگر استاندار نمونه نبودید ؟ پس چرا خدمات شما را نادیده گرفتند و كمترین رای را به شما دادند ؟! همه میدانند كه مردم فهیم آذربایجان قدر دان مسئولین زحمت كش و خدوم خود هستند و در میهمان نوازی هم زبان زدند اما چگونه شد كه رای مردم در این استان اینگونه به كسی غیر از شما تعلق گرفت ؟آقای رئیس جمهور من یادم نمی آید حضرتعالی در زمانی كه آقای مهاجرانی طرح تغییر قانون اساسی و تمدید مدت ریاست جمهوری آقای هاشمی را مطرح كرد در كدام روزنامه یا شبكه تلویزیونی به این پیشنهاد عكس العمل نشان دادید ؟ اگر شما یادتان هست بگویید تا با مراجعه به آن تجدید خاطره كنیم.آقای دكتر از استانداری اردبیل هم بگذریم .
- یادتان هست بلوا و آشوبی كه در سال 77 در دانشگاه علم وصنعت برای جملات سخنرانی كه از آقای هاشمی به عنوان سردار چاپندگی یاد كرده بود ،بر پا كردید ؟ من آنروزها فكر می كردم كه این حركت برای جملاتی است كه سخنران در مورد فقه گفته بود ولی بعد ها دیدم كه شما بیشتر مسئله و مشكلتان با عنوان چاپندگی برای ستون خیمه انقلاب است ( تعبیر خود حضرتعالی در روزهای تحصن ) و فقه فقط برای شما دستاویزی برا تهییج دانشجویان و مردم است .
- یادتان هست حدود 10 روز دانشگاه را به تعطیلی كشاندید ؟ دوستانتان هم بودن آقایان دكتر محمد سلیمانی ، كامران دانشجو، حسین بلندی ،شهرام محمد نژاد ،علی احمدی و نصیری و… - یادتان هست كه تغذیه و منابع مالی تحصن از كجا ها می رسید ؟
- یادتان هست حتی در روزهای تحصن به متحصنین مجرد وعده یك میلیون تومان هدیه در صورت ازدواج را می دادید ؟- یادتان هست كه آقایان رامین ،علی احمدی ،برادرتان داوود ، و حاج آقای ثمری مردم را از شهرك شهید محلاتی "كه نامبردگان از ساكنین و فعالین مسجد شهرك بودند ، "جلوی درب اصلی دانشگاه می آوردند و تهییجشان می كردند ؟یادتان هست كه از این بلوا به انقلاب فرهنگی دوم تعبیر می كردید و در صدد بودید انقلاب فرهنگی دوم را از علم و صنعت شروع و به كل جامعه تعمیم دهید و جامعه را پاكسازی كنید ؟- یادتان هست چه در گیریهایی بین دانشجویان پدید آمد ؟
- یادتات هست به عنوان عضو شورای متحصنین چه نظراتی داشتید و تحصن را به كدام سو هدایت می كردید ؟- یادتان هست كه در شبهای آخر برخی دوستان دانشجوی شما كه اكنون در نهاد ریاست جمهوری مدیر كل روابط عمومی و ...هستند به همرا ه آن دوست غیر دانشجویی كه از قم می آمد و اكنون دبیر ستاد راهیان نور است با قیچی آهن بر كه دزدان برا ی بریدن قفل از آن استفاده می كنند، سعی در بریدن قفل و زنجیر درب اصلی دانشگاه و هدایت مردم تهییج شده، به داخل دانشگاه، برای ایجاد درگیری داشتند و اینها با اطلاع كامل شما بود ؟
- یادتان هست به دنبال خونریزی و كشتار در دانشگاه بودید ؟ آنهم بخاطر عنوان چاپندگی برای آقای هاشمی ؟!!امروز مطمئنم كه این كارها برای دفاع از فقه نبود كه اگر چنین بود در مقابل توهین به پیامبر (ص) در آموزش و پرورش تحت مدیریت دوستان خود ساكت نمی نشستید .آقای دكتر یادتان هست كه اگر درایت و تدبیر حضرت آیت الله حمیدی مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه نبود كه در روز آخر اعلام كردند:" ادامه تحصن را حرام میدانند " چه اتفاقی می افتاد ؟ یقینا خیلی بدتر از 18 تیر معروف می شد و من یادم هست كه نظر این عالم بزرگوار ابو الشهید را هم قبول نداشتید و چه تلاشی داشتید كه حتما انقلاب فرهنگی دوم را با خونریزی آغاز نمایید!رئیس جمهور عزیز دیگر به ماجرای كتك كاری دكتر صالحی كه در زمان ریاست شما بر شهرداری اتفاق افتاد و كتك زنندگان شب قبل با شما دیدار كردند و بعد از كتك كاری هم در شهرداری مشغول شدند نمی پردازم!اما آقای رئیس جمهور من سوالی دارمجناب آقای دكتر ممكن است بفرمایئد بین سالهای 59 تا 66 كجا تشریف داشتید ؟ ممكن است بفرمایئد در عملیاتهای ثامن الائمه ،طریق القدس ،فتح المبین ،بیت المقدس ، رمضان ، والفجرهای مقدماتی و یك ، محرم و مسلم ابن عقیل ، خیبر و بدر ،والفجر هشت ،‌كربلای 4و 5 ، بیت المقدس 2و3 و والفجر10 كجا بودید ؟ و فرماندهی كدام یگان را بر عهده داشتید ؟ نگران ریا نباشید كه قبلا با انتشار عكسهایتان با لباس بسیج مرتكب این عمل شده اید و یا با انتشار عكسهای بازدید از مناطق عملیاتی جنوب این عمل را بخوبی انجام داده اید! آقای دكتر می شود احكامی كه برای فرماندهی گردانها یا تیپهایی كه بر عهده داشتید را هم منتشر نمایید تا مردم بیشتر با خدمات و زحمات شما آشنا شوند و ارادت ما به شما كاملتر گردد ؟جناب رئیس جمهور وقاحت دارد از كسی كه فقط 6 ماه در سال پایانی جنگ برای گرفتن عكس یادگاری در گردان مهندسی حضور داشته از نوشاندن جام زهر حرف بزند .آقای دكتر اگر سنتان اجازه حضور در جنگ نمی داد حرفی بود لكن شما در سالهای 59 و 60 دانشجو بودید نمی توانید عذری در عدم حضورتان در نبرد های خرمشهر و سوسنگرد و ... داشته باشید.جناب رئیس جمهور بنده به خودم جرات می دهم و در این مورد می گویم لطفا ساكت !چرا كه اگر شما و یارانتان كه در لباس مقدس پاسداری هم از جبهه گریزان بودند ، در جنگ حضور پیدا می كردید شاید در رمضان یا خیبر و بدر جنگ بامشكل كمبود نیرو و امكانات مواجه نمی شد ، كمر دشمن در قطع ارتباط بصره با بقیه خاك عراق می شكست و امام مجبور به نوشیدن جام زهر نمی شد .آقای دكتر شما كه سنگر پشت میز فرمانداریها و استانداریها را به حضور در جنگ ترجیح دادید حق اظهار نظر در باره جنگ و پایان آنرا ندارید.آقای دكتر ای كاش فقط به عدم حضور اكتفا می كردید اما دوستانتان پا را از این هم فراتر گذاشته و تفرقه و نفاق را هم به جمع لشگرها تزریق می كردند تا مانع موفقیت یاران امام باشند و اكنون وجدانهای سالم قضاوت خواهند كرد كه جام زهر دست چه كسانی بود .جناب دكتر ما سالها به مدرك دانشگاهیمان افتخار می كردیم كه در دانشگاهی تحصیل كرده ایم كه سردارانی چون احمد متوسلیان ، محمود شهباز ی ،یوسف كابلی و محمد حسن درولی و....در آن تحصیل كرده اند اما اكنون عارمان می آید كه بگوئیم علم و صنعتی هستیم برای اینكه رئیس جمهوری چون شما كه سراسر تناقض و عوامفریبی است از این دانشگاه سر بلند كرده ، اما نه ما باز هم به علم و صنعتی بودنمان افتخار خواهیم كرد چرا كه مردم میدانند حساب شما با مردانی چون متوسلیان و شهبازی و .... جداست و افتخار ماهم به وجود همان مردان مرد است و نه كسی چون شما.
امیر میانجی
فارغ التحصیل علم و صنعت

۱۳۸۹/۱۰/۲۹

مهدی خزعلی: نکاتی در مورد اعترافات قاتل دکتر علیمحمدی!


وبلاگ مهدی خزعلی: راستش یک چیزهایی با هم جور در نمی‌آید، پخش اعترافات متهم به قتل دکتر علیمحمدی در سالگرد او خاطره‌اش را زنده کرد، از آن جا که متهمین قتل‌های زنجیره ای و بعضی از پرسنل بی‌گناه وزارت در آن سال‌ها اعترافات رنگارنگی بیان کرده بودند، نظیر اعتراف به ترور شهید دستغیب و بمب‌گذاری حرم امام رضا و وابستگی به موساد و سیا و اف‌بی‌ای و اعتراف به فسق و فجور و زنا و لواط و ...و در نهایت هم آزاد شدند و به زندگی خود برگشتند و به نقل از یکی از مدیران اطلاعات در مقام نصیحت به من می‌گفت: " همسرسعید امامی با آن همه ظلمی که به او شد، عکسی بزرگ از رهبری در خانه دارد و همه هفته به نماز جمعه می‌رود و مرید رهبری است" در واقع می‌خواست در برابر ظلمی که من روا شده است بخاطر اصل نظام صبر کنم و از درد ننالم! اما دست خودم نیست، من هیچ اعترافی را در زندان باور ندارم، خرس را به انفرادی ببرید، پس از چندی بالا و پایین می‌پرد و می‌گوید " من خرگوشم!" حکایت " من خرگوشم، من خرگوشم" را قبلاً نوشته‌ام! و اما چیزهایی که برای من عجیب است: پخش اعترافات قاتل در سالگرد مقتول!عدم رویارویی قاتل با خانواده مقتول! چرا مواجهه حضوری نشده است؟جلسات متعدد با خانواده مقتول و اخذ اطلاعات و جزئیات روز حادثه ازهمسر مقتول قبل از پخش فیلم، این شبهه قوی در ذهن متبادر می‌سازد که قاتل سناریو را از روی دست همسر مقتول نوشته است! علی‌رغم هماهنگی و جلسات متعددبا همسر دکتر با تناقض وجود دارد و همسر مقتول در جایی می‌گوید:" من هم گفتم اینها دروغ می گویند به خاطر اینکه ما پایین کوچه رفتیم " این در حالی است که قاتل بالا و پایین کوچه را و مسیر دکتر علیمحمدی را اشتباه گفته است! یک نیروی عملیاتی تروریستی که در شرایط بحران و اضطراب راه را شناسایی و مسیر را انتخاب می‌کند، چنین خطایی هرگز نخواهد داشت و اگر صد سال دیگر هم از عبدخدایی در مورد صحنه ترور دوران فدائیان اسلام بپرسید باز همان مطلب را تکرار می‌کند، این خطا از شخصی سر می‌زند که یک سناریو را حفظ کرده است! احتمالاً عناصر موساد این سناریو خوانی را به او یاد داده‌اند! مسئله‌ای که نگران کننده است، سطر آخر مصاحبه همسر دکتر علیمحمدی است، در این کلام ترس و وحشت نهفته است، او از چیزی می‌ترسد و این ترس اعتبار سخن او را در آینده هم زیر سئوال می‌برد، او به خبرنگار می‌گوید: " از شما هم می خواهم طوری نوشته نشود كه این خوشحالی از ما گرفته شود بالاخره این قاتلان رفتند اسراییل دوره دیده اند و از ما قوی تر هستند. " از سوی دیگر قاتل می‌گوید برای آموزش به پادگانی در اسرائیل رفتم! و در آنجا دو موتور ایرانی بود! موتور موتور است، حال قحطی موتور نبوده است که از ایران ببرند به اسرائیل و در ثانی مدل همه موتورهای ما از ژاپن و چین و مالزی و هند می‌آید، می رفتند مشابه آنرا می‌آوردند! آموزش بمب گذاری و موتور سواری هم که می توان در همین کن سولوقون خودمان دید، نیازی به اسرائیل نیست! و صد البته دهها سئوال و پرسش دیگر که در سایت‌ها مطرح شده است و این که او در دی ماه و بهمن ماه 88 ( زمان ترور) در ترکیه بوده است! قاتل می‌گوید برای ترور دکتر علیمحمدی 50 هزاد دلار گرفته است، این هم به عقل جور در نمی‌آید، برای ترور مبلغ دیه را گرفته است، وقتی آقای جنتی می‌فرمایند سران فتنه که فقط حرف زده اند و بیانیه داده‌اند یک میلیارد دلار بیعانه گرفته اند و 50 میلیارددلارهم قرار است بعد بگیرند، مگر قاتل مغز خر خورده است که با 50 هزار دلار آدم بکشد و بمب منفجر کند!! به ما که کمتر از یک میلیارد دلار بدهند کاری نمی‌کنیم، آخر این قاتل احمق نرخ را هم خراب کرده است، حالا هر کس هوس می‌کند با 50 هزار دلار سفارش ترور بدهد! ما کلی تلاش کردیم - البته با کمک آقای جنتی - تا نرخ را بالا بریم، این مردک زد تو سر مال، بازار را بد جوری خراب کرد! همسر دکتر علیمحمدی گفته است: " حاضرم خودم طناب دار را به گردن قاتل بیاندازم!" من بعید می‌دانم حتی بتواند شاهد این ماجرا باشد، اما خوب حرف خوبی است، شما که قاتل میدان کاج را ظرف مدت 67 روز به دار مجازات سپردید، این قاتل و جاسوس اسرائیل را بعد از یک سال و اندی به دست خانواده مقتول مجازات کنید - البته در ملاء عام - نمی‌دانم چرا بعد از قتل‌های زنجیره‌ای و بعد از پرونده کهریزک مردم باور ندارند که این گونه افراد به دار مجازات آویخته و به جزای کردار زشت شان می‌رسند.در رسانه ها آمده بود که قاتل معرفی شده در سیمای جمهوری اسلامی عضو تیم ملی پانکریشن و مدال آور بوده( چهار ماه قبل از ترور علیمحمدی در باکو مدال برنز گرفته است) سابقه سپاه داشته و شدیداً طرفدار احمدی‌نژاد بوده است، خبری از تکذیب یا تایید این مطالب هم ندیدم، اگر مسئولین که گزارش لحظه به لحظه متهم ( مجید جمالی فشی ) را در اسرائیل می‌دهند، قدری هم از سوابق درخشان او در ایران بگویند موجب امتنان است.کلام آخر این که چه بگویم، استادی ترور می‌شود، ابتداجناح حاکم او را دانشمند هسته‌ای واز طرفداران جناح حاکم معرفی می‌کند و ترور او را به گردن اسرائیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد! بعد معلوم می‌شود که او استاد فیزیک بوده و روی ذرات بنیادی کار می‌کرده و ارتباطی با پروژه های هسته‌ای نداشته است و از طرفداران جدی رقیب انتخاباتی دولت بوده و حتی در دانشگاه رسماً برای دانشجویانش اعلام موضع می‌کرده است! در تشییع جنازه، نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها خانه را در تصرف داشته و جنازه را در اختیار می‌گیرند، دوستان و آشنایان و شاگردان دکتر بدون جنازه تشییع می‌فرمایند و جنازه استاد در میان لباس شخصی‌های غریبه تشییع می‌شود! و یک سال بعد هم مصاحبه قاتل و همسر مقتول بر ابهامات می‌افزاید! ما منتظر دادگاه علنی قاتل با حضور خبرنگاران و اشد مجازات او هستیم! آرزویی که امیدوارم محال نباشد!

28 دیماه 1389 / مهدی خزعلی

پيشنهاد يک نهاد پژوهشی آلمانی برای خرابکاری در فعاليت اتمی ايران


براساس بخشی از اسناد ويکی ليکس که در روزنامه گاردين چاپ شده، موضوع تخريب فعاليت های اتمی جمهوری اسلامی ايران و ايجاد اخلال و نقص فنی در آن از سوی يک مرکز پژوهشی سياست خارجی در آلمان مطرح و به آمريکا پيشنهاد شده است. اين گزارش می گويد «ولکر پرتس»، مدير «انستيتو امنيت و امور بين المللی» که يک مرکز پژوهشی در حوزه سياست خارجی در برلين است که از دولت آلمان بودجه می گيرد، به مقامات آمريکايی در برلين پيشنهاد کرده بود که «عمليات مخفيانه برای توقف برنامه اتمی، موثرتر از حمله نظامی به تاسيسات هسته ای ايران خواهد بود.»پيشتر گزارش شده بود که ويروسی به نام استاکس نت باعث شده در فعاليت سانتريفوژهای نطنز، اخلال ايجاد شود. روزنامه نيويورک تايمز در آخرين گزارش خود اعلام کرد ويروس استاکس نت، طراحی مشترک آمريکا و اسرائيل بوده است.
سند ديپلماتيک مزبور از سوی «فيليپ مورفی»، سفير آمريکا در آلمان که در ژانويه ۲۰۱۰، حدود يک سال پيش، ارسال شده و طبق اسناد ويکی ليکس فاش شده است، می گويد: «روش های مخفی مانند انفجارهای غيرقابل پيش بينی، حوادث، هک کردن کامپيوتر و ديگر موارد از هرگونه حمله نظامی موثرتر است چرا که اقدام نظامی برای منطقه نتايج به مراتب خطرناک تری به همراه دارد.» آقای پرتس، از کارشناسان شاخص غرب در امور ايران است. يک سند ديپلماتيک ديگر که در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۹ ارسال شده، نشان می دهد که اين پيشنهاد از سوی مقامات رسمی آمريکا مانند کاندوليزا رايس، وزير وقت خارجه آمريکا مورد استقبال قرار گرفته و از آن حمايت شده است. آقای پرتس در گفت وگويی با روزنامه گاردين گفته هايی که طبق اسناد ويکی ليکس از قول سفير آمريکا در برلين فاش شده را تاييد کرده و هنوز هم بر اين باور است که تخريب و يا حوادث پيش بينی نشده، بهتر از اقدام نظامی عليه تاسيسات اتمی ايران است و به دليل عواقب چنين کاری، بايد از رويارويی نظامی با ايران پرهيز کرد. وی گفته است: «اگر اقدامات تخريبی را با حمله نظامی مقايسه کنيد، به مراتب انتخاب اول بهتر است. چرا که هيچ يک از رهبران ايران نمی توانند در مورد يک حادثه و يا مشکل فنی، انگشت روی کسی بگذارند و هيچ نيازی هم به اين نيست که موشک شليک شود و يا بمبی انداخته شود. ضمن اين که همه هم اين پيام را درست می فهمند و مقامات ايران متوجه می شوند که طرف مقابل هرگونه پيشرفت اتمی نظامی را غيرقابل قبول می داند و به آن واکنش نشان می دهد.»ولکر پرتس گفته است: «اوايل سال گذشته ميلادی، سال ۲۰۱۰ بدون اين که اطلاع دقيقی داشته باشم، ولی حس می کردم طرف ها و کشورهای بيشتری به سمت فعاليت های تخريبی و يا هک کامپيوتری در برنامه اتمی ايران حرکت می کند.» مقامات آمريکا و اسرائيل به اين گزارش که استاکس نت طراحی آن ها بوده، واکنش نشان نداده اند. اما ديگر اسناد فاش شده نشان می دهد خرابکاری های ديگری از جمله حملات مجازی و سايبری سنگين و گسترده به فعاليت های اتمی ايران در ميان اسناد ديپلماتيک آمريکايی پيشنهاد شده است.اين گزارش می گويد جورج دبليو بوش، رييس جمهوری سابق آمريکا در سال ۲۰۰۹ و پيش از اين که کاخ سفيد را ترک کند، برنامه و بودجه ۳۰۰ ميليون دلاری در مورد ايران را تصويب کرد که ممکن است برنامه ساخت استاکس نت در آن تعريف شده باشد.بر اساس گزارشی که روزنامه نيويورک تايمز در روز يکشنبه منتشر کرد، تاخير بوجود آمده در برنامه هسته ای ايران، نتيجه آزمايش مشترک اسرائيلی- آمريکايی است، زيرا کرم اينترنتی «استاکس نت»، که به روند غنی سازی اورانيوم در ايران ضربه زده است، ابتدا در کوره هسته ای ديمونای اسرائيل آزمايش شده بود.اين روزنامه افزوده است که در جريان حمله اينترنتی ياد شده، يک پنجم از سانتريفوژهای غنی سازی اورانيوم در ايران از کار افتاده اند.روزنامه نيويورک تايمز به نقل از کسانی که آنها را مقامات امنيتی و کارشناسان اطلاعاتی معرفی کرده ولی نام شان را ذکر نکرده است، نوشت: «اسرائيل در تاسيسات ديمونا، سانتريفوژهايی مشابه با دستگاه های گريز از مرکز ايران را که در تاسيسات غنی سازی نطنز نصب شده‌اند، توليد کرده بود.»يک «کارشناس اطلاعات هسته ای» آمريکايی نيز به نيويورک تايمز گفته است دليل اين که کرم رايانه ای استاکس نت، موثر واقع شد، نتيجه موفق آزمايش ها بر روی همان نوع سانتريفوژها بود.مقام های ايرانی علاوه بر متهم کردن غرب در ماجرای استاکس نت همچنين عوامل خارجی و به طور مشخص اسرائيل را متهم کرده اند که در ترور سه متخصص هسته ای ايران که طی يکسال گذشته به وقوع پيوسته، دست داشته اند.

۱۳۸۹/۱۰/۲۸

۳۲ سال پس از خروج شاه؛ زمستانی که بهارش در پی نیست؟

۳۲ سال پیش در چنین هفته ای و در میان جشن و شادمانی همگانی در ایران در پی خروج محمد رضا پهلوی، آخرین شاه ایران، از کشور، یک افسردگی موروثی خاص ایرانی هم متولد شد که با گذشت زمان، روز به روز رشد کرد و قوی تر شد: کسانی که در ایران زندگی می کنند در رویای ترک آنجا به سر می برند، و آن دسته از ایرانیان که تبعید شده اند در آرزوی بازگشتند.
شاه در ماه ژانویه (۱۶ ژانویه، ۲۶ دی ماه) ایران را ترک کرد. ماهی که نام خود را از ژینوس، خدای دو چهره رومی گرفته است: تجسم یک دوگانگی مشابه. یک چهره ژینوس به پس می نگرد، سال گذشته؛ در حالی که چهره دیگر او به آینده می نگرد، سال نو. ژینوس همزمان به گذشته و آینده می نگرد.
علیرضا پهلوی، ۴۴ ساله و جوان ترین پسر محمدرضا شاه پهلوی اوایل ژانویه ( ۴ ژانویه، ۱۴ دی ماه) به زندگی خود پایان داد. بدون تردید این خودکشی را می توان تا اندازه ای به یک بیماری یأس آور- یعنی افسردگی مزمن- نسبت داد که او احتمالاً از پدرش به ارث برده بود. در عین حال این خودکشی به طور مسلم یکی از پس لرزه های انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بود که پیامدهای آن امروز نیز احساس می شود.
مردمان کشوری همچون ایران که طی چند دهه اخیر مرتب به غم و اندوه بسیار- بویژه به خاطر از دست رفتن بیش از دویست هزار تن از فرزندان آن آب و خاک در جنگ ویرانگر هشت ساله با عراقِ تحت سلطه صدام حسین- دچار شده اند، طبعاً هنگام مواجهه با مرگ خودخواسته فرزندی برخوردار از نعمات و مواهب، احساسات متفاوت و متناقضی نشان دادند.
با این همه، آن گونه که رسم روزگار است، مواهب بی شمار علیرضا پهلوی توأم با بداقبالی های بسیار بود. او تا ۱۲ سالگی به عنوان فرزند یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین پادشاهان از کودکی رویایی برخوردار بود. در ۱۳ سالگی، ناگهان از وطن خود گریخت و نه تنها طعم تلخ تحقیر همگانی میراث خانواده اش را چشید، بلکه مرگ پدرش در اثر بیماری سرطان را به چشم خود دید.
بعدها آنگاه که خواهر کوچک ترش، لیلا، در ۳۱ سالگی در یکی از اتاق های هتلی در لندن در سال ۲۰۰۱ به زندگی خود پایان داد، علیرضا نزدیک ترین کس خود را از دست داد.
اصطلاح "تبعیدی" برای کسانی همچون خود من که خارج از ایران به دنیا آمده اند یا در سنین بسیار پایین آنجا را ترک کرده اند، هرگز مناسب نبوده است. ما به عنوان مهاجران نسل دوم، این موضوع را بدیهی می پنداشتیم که خود را با فرهنگ ها و زبان های جدید تطبیق خواهیم داد.
مورخان ممکن است به درستی نتیجه بگیرند که انقلاب ۱۳۵۷ گامی دردناک اما ضروری در جهت بلوغ سیاسی ایران بوده است
ما خاطرات یا ادعای چندانی نسبت به آنچه از دست رفته بود نداشتیم؛ فقط قصه هایی اغراق آمیز درباره منطقه سرسبز دریای خزر (شمال)، کوه های باشکوه البرز و همچنین بره لذیذ ایرانی که تمام چربی آن به شکلی اعجاب آور در قسمت دم جمع شده از بزرگ ترها شنیده بودیم.
ایرانیان جلای وطن کرده و هم نسل علیرضا پهلوی- یعنی کسانی که هنگام انقلاب نوجوان بودند- از اشخاصی که کم سن و سال تر از آن بودند که چیزی به خاطر آورند یا آنان که به سنی رسیده بودند که می توانستند خود را با شرایط تطبیق دهند، اغلب شدیدتر تحت تأثیر قرار گرفتند. پس از گذشت سه دهه، بسیاری از آنها همچنان در تلاشند تا جایگاه خویش را بیابند. آنها همچنان می کوشند تا بر مشکلی غلبه کنند که برزیلی ها آن را "اشتیاق ژرف برای آنچه که دست نیافتنی است" می نامند. بی ریشگی آنها، اغلب مانع ایجاد روابط عاطفی بادوام و تحقق بخشیدن به استعدادهای شغلی شده است.
نمی دانم به چه علت علیرضا، دانشجویی کوشا و جدی که تحصیلات دکترای خود را در رشته مطالعات ایران باستان در دانشگاه هاروارد ناتمام گذاشته بود، طی این سال ها سکوت اختیار کرده بود. اگرچه تجربه تبعید برای خانواده پهلوی به دلیل ثروت قابل ملاحظه شان (که اغلب به طور چشمگیری در خصوص آن مبالغه می شود) بدون تردید تحمل پذیرتر شده بود، اما تحقیر ایشان از سوی بسیاری از هموطنان تبعیدی که تا اندازه ای- و در برخی موارد کاملاً- این خانواده را مسئول مصائب جمعی خود می دانستند این تجربه را برای آنها دشوارتر می کرد.
علیرضا که غم و اندوه درونش او را می فرسود، شاید به این نتیجه رسیده بود که در این بازی شانس چندانی برای بردن ندارد. اگر در حاشیه باقی می ماند، برخی او را به دلیل عدم اعتراض علنی به سختی نکوهش می کردند و اگر فعالیت می کرد و بی پرده سخن می گفت، دیگران او را به دلیل جاه طلبی های احمد چلبی گونه به سختی ملامت می کردند، همان طور که این کار را در مورد برادر بزرگ تر او، رضا، انجام دادند.
به این ترتیب او تصمیم گرفت در خانه خود در بوستن، در میان کتاب هایش و پشت پرده های همیشه کشیده باقی بماند.
علیرضا به عنوان دانشجوی تاریخ شاید از رابطه رشته درسی خود با پدرش متحیر بود. در اغلب موارد از حافظ اسد- دیکتاتور بی رحم سوریه که حدود ۲۰ هزار غیرنظامی را در شهر هاما در سال ۱۹۸۲ قتل عام کرد- به عنوان "فردی مدبر و زیرک" نام برده می شود. در حالی که هنگام نوشتن در باره عصر پهلوی، غیرممکن است بدون آنکه شاه را "آلت دست امپریالیست ها" نامید و دستش را "آغشته به خون" دانست، اعتبار روشنفکری خود را حفظ کرد. (این یکی از واقعیت های تلخ قدرت و کشورداری است که امروز تحلیلگران و سیاستمداران غربی، مقدم بشار اسد- رئیس جمهوری سوریه و فرزند حافظ اسد- را گرامی می دارند و زیرکی و میانه روی او را می ستایند؛ حال آن که برخی از سوگنامه نویسان غربی علیرضا، چهره پسر فراموش شده یک دیکتاتور بی ارزش را از او ترسیم می کنند.)
۲۵۰۰ سال پیش بر امپراتوری بزرگ ایران زمین یک فرمانروای بخشاینده، کورش کبیر، حکم می راند که گفته می شود نخستین منشور حقوق بشر جهان را نگاشته است. امروز در این کشور یک حکومت دینی بر سر کار است و هنگامی در صدر اخبار قرار می گیرد که حاکمان آن، زنان را به خاطر زنا به سنگسار محکوم می کنند یا صحت و درستی هولوکاست را زیر سؤال می برند.
در این میان، ساکنان دیرین جمهوری اسلامی به برداشتی متفاوت نسبت به دوران گذشته خود رسیده اند. قدر مسلم، ایرانیان اذعان می کنند که فساد فراگیر و سرکوب سیاسی رایج در ایرانِ تحت سلطه پهلوی منجر به سقوط آن حکومت شد.
با این همه، یکی از مقامات ارشد سابق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی- که در آسیا و اروپا سفیر بود- یک بار هنگام صرف شام در پاریس این موضوع را محرمانه با من در میان گذاشت که او و دوستانش به عنوان انقلابیون جوان و "ساده لوح"، دشواری حکومت بر ایران و کسب رضایت جمعیت دمدمی مزاج این کشور را بسیار دست کم گرفته بودند. من از شنیدن این گفته او که "در آن زمان درک نمی کردیم که شاه باید از عهده چه چالش های بزرگی برمی آمد"، تعجب کردم.
مصطفی تاج زاده، یکی از فعالان انقلابی برجسته و از استراتژیست های جنبش اصلاحات، اخیراً گفته است که پیش از انقلاب، ایرانیان از هر گونه آزادی برخوردار بودند، مگر آزادی سیاسی که انقلاب قرار بود آن را فراهم کند. پس از انقلاب، آنها نه تنها آزادی سیاسی به دست نیاوردند، بلکه در جریان آن، آزادی های دیگر را نیز از دست دادند.
بدون تردید، جمهوری اسلامی طی ۳۲ سالی که از تأسیس آن می گذرد پیشرفت های قابل ملاحظه ای، بویژه در زمینه توسعه روستایی و تحصیلات زنان (تا حدودی به این دلیل که پس از انقلاب، خانواده های سنتی تمایل بیشتری نسبت به فرستادن فرزندان خود به مدارسی که در آنها تفکیک جنسیتی اعمال شده بود نشان می دادند) کرده است.
اما مشاهدات کسانی که مدت زمانی طولانی را در جمهوری اسلامی کنونی گذرانده اند، نشانگر بی اعتباری چنین آماری است: نسل های جوان ایران شدیداً به دنبال ترک وطن خویش هستند.
با این همه حتی اگر آنها موفق به ترک کشور شوند، ایران یا شاید افسانه یک ایران آرمانی که هیچ گاه در واقعیت وجود نداشته است، به ندرت رهایشان خواهد کرد.
هر فرهنگی که همچون فرهنگ ایران موفق شود خود را طی چندین هزاره حفظ کند و استمرار بخشد و از پی تهاجم های بی شمار، به صورتی یکپارچه از نو سر برآورد، در کسانی که خود را متعلق به آن می دانند دلبستگی عمیقی ایجاد می کند.
طبق نظرسنجی سازمان سنجش ارزش های جهانی در سال ۲۰۰۱، ایرانیان به لحاظ وطن پرستی رتبه نخست را در جهان کسب کردند- ۹۲ درصد ایرانیان ادعا کرده اند که از ملیت خود "بسیار احساس غرور" می کنند (در مقام مقایسه، ۷۲ درصد آمریکایی ها و کمتر از ۵۰ درصد بریتانیایی ها و فرانسوی ها از ملیت خود "بسیار احساس غرور" می کنند.)
دقیقاً همین حس غرور ملی و میراث تمدن است که واقعیت کنونی ایران را برای بسیاری از مردم بسیار اندوهبار می سازد. ۲۵۰۰ سال پیش بر امپراتوری بزرگ ایران زمین یک فرمانروای بخشاینده، کورش کبیر، حکم می راند که گفته می شود نخستین منشور حقوق بشر جهان را نگاشته است. امروز در این کشور یک حکومت دینی بر سر کار است و هنگامی در صدر اخبار قرار می گیرد که حاکمان آن، زنان را به خاطر زنا به سنگسار محکوم می کنند یا صحت و درستی هولوکاست را زیر سؤال می برند.
مرگ علیرضا پهلوی شاید نشانگر نوستالژی برای زمانی باشد که در آن نام ایران مترادف با تروریسم و تعصبات دینی نبود
برخی از ناظران غیرحرفه ای مسائل ایران مرگ علیرضا پهلوی را با فقدان کسی اشتباه گرفته اند که- طبق برداشتی کلیشه ای- صرفاً "مشتی سلطنت طلب که در لس آنجلس زندگی اشرافی دارند" در سوگ آن نشسته اند. واقعیت کمی پیچیده تر است.
محسن مخملباف، فیلمساز معروف ایران، به دلیل مبارزه علیه شاه در دهه ۱۹۷۰ چند سالی را در زندان گذراند و در معرض چنان شکنجه های هولناکی قرار گرفت که اکنون هم به دشواری می تواند بدون درد راه برود. مخملباف به من گفت که اندوه مرگ علیرضا پهلوی چنان او را از پای در آورده است که خوابش نمی برد. دیگر کسانی که همچون پدر من از حامیان پر و پا قرص نخست وزیر معزول، محمد مصدق، بودند نیز همین احساس را داشتند.
اما چرا چنین است؟
شاید مرگ او نشانگر نوستالژی برای زمانی باشد که در آن نام ایران مترادف با تروریسم و تعصبات دینی نبود؛ زمانی که ایرانیان می توانستند برای سفر به کشورهای خارجی ویزا بگیرند و به محض ورود، آنها را انگشت نگاری نمی کردند؛ زمانی که محققان ایرانی را درباره عمر خیام و فردوسی سؤال باران می کردند، نه محمود احمدی نژاد و غنی سازی اورانیوم.
هنگامی که مورخان پس از گذشت یک قرن به ایران بنگرند، ممکن است به درستی چنین نتیجه بگیرند که انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن گامی دردناک اما ضروری در جهت بلوغ سیاسی این کشور بوده است.
در حالی که در نقاط دیگر خاورمیانه اسلام سیاسی رادیکال همچنان از تصویری مطلوب برخوردار است، ایرانیان خطرات به هم پیوستن دین و حکومت را با خون دل تجربه کرده اند.
این امر چندان مایه تسلی خاطر کسانی نیست که در زمان حال زندگی می کنند و سخت مشتاق ارتباط مجدد با سرزمین مادری خود هستند که زمانی آن را می شناختند. آنها خواهان آن نیستند که سلطنت طلبان اشرافی یا غلامان حلقه به گوش امپریالیست یا مأموران سازمان سیا به شمار آیند. آنها تنها اشتیاق طبیعی خود را برای ارتباط مجدد با فرهنگ باستانی سرزمینی که در آن به دنیا آمده اند، ابراز می دارند.
برای بسیاری از ایرانیان، این سخن رویا حکاکیان، نویسنده ایرانی- آمریکایی، شاید دلنواز و آرامش بخش باشد: "به کشورها زیاده از حد بها داده شده است، حال آنکه، بیش از جغرافیا و خاک، آدمی و انسانیت منشاء و ریشه ما است."
میزان افسردگی علیرضا پهلوی اما می تواند نشان دهنده نابسندگی چنین احساسی باشد. آخرین آرزوی او این بود که خاکسترش در دریای خزر ریخته شود.
مرگ او یادآوری دوباره این نکته تامل برانگیز بود که سه دهه پس از زمستان خروج شاه، هنوز بهاری فرا نرسیده است.

رئيس جمهور بعدي كيست؟

از زمزمه هاي غيررسمي و اخبار محافل سياسي چنين برمي آيد كه زنگ انتخابات يازدهم رياست جمهوري نواخته شده است و برخي از چهره هاي سياسي خود را عملا براي حضور در اين رقابت آماده كرده اند يا در برابر پيشنهادات احزاب و گروهها براي حضور براي انتخابات قرار گرفته اند.اين تلاش ها در مورد برخي از چهره ها حتي به ورطه تشكيل ستادهاي انتخاباتي غيررسمي در استانهاي كشور كشيده شده است.شنيده هاي خبرنگار پارسينه حاكي است آقايان " حسين صفارهرندي، عزت الله ضرغامي، اسفنديار رحيم مشايي، محمد باقر قاليباف، سيد حسن خميني، سعيد جليلي، علي اكبر صالحي، پرويز فتاح، حميد بقايي" از بالقوه ترين نامزدهاي احتمالي انتخابات آتي رياست جمهوري نام برده مي شود.بر اساس اين گزارش محسن رضايي و علي لاريجاني نيز تمركز خود را براي عهده دار رياست مجلس نهم قرار داده اند.

۱۳۸۹/۱۰/۲۲

بازگشت هاشمی به قبل از انقلاب

سایت روز : دیگر نه نماز جمعه مانده است و نه مصاحبه های تلویزیونی. صدا وسیمای جمهوری اسلامی، حتی در پخش تصاویر مجمع تشخیص مصلحت نظام از آرشیو استفاده می کند؛ و مگر به ضرورتی و دیدار سفیر و وزیری از خارج آمده، تصویری ازهاشمی رفسنجانی پخش شود.
هاشمی گویا با درک موقعیت به همان شیوه پیش از انقلاب بازگشته و اعلامیه می دهد با این تفاوت تکنولوژیک که به جای "استنسیل" از فضای نت" بهره می برد. هنوز سایت رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رییس خبرگان رهبری مسدود نشده و روزنامه ها می توانند بی دغدغه توقیف، اعلامیه هاشمی را چاپ کنند.
آیت الله خامنه ای به حجم دیدارهای حضوری افزوده است و در آخرین بار گروهی از مردم قم به مناسبت 19 دی ماه و قیام این شهر روحانی نشین علیه شاه، بارعام یافتند. اما هاشمی محروم از دیدار اعلامیه ای می دهد که به گفته حسین شریعتمداری در 30 سال گذشته بی سابقه بوده و هاشمی به این مناسبت تاحال چیزی ننوشته است. مدیر مسوول همیشگی کیهان در یادداشتی به نقد نوشته هاشمی پرداخته و جا به جا هاشمی را "آیت الله" صدا کرده است و حتی یکبار گفته : "هاشمی عزیز".
بنابر تجربه خوانندگان کیهان، شریعتمداری آنجا که مودبانه می نویسد، دشمنی اش عمیق تر است.
شریعتمداری پس از نقد مفصلی بر نوشته هاشمی و اینکه امروز "رشیدی مطلق"- نام مستعار نویسنده یاداشت جنجالی روزنامه اطلاعات در توهین به آیت الله خمینی- که به گمان کیهان داریوش همایون است در صف سبزهاست و هاشمی نسبت به سبزها موضع حامیانه دارد. متفکرانه می گوید که با شناخت کاملش از هاشمی، این بیانیه کار او نیست و متن، غلط فاحش استدلالی و انشایی دارد.
انگار آنچه شریعتمداری را به شک انداخته، لحن هاشمی است که دیگر به گفته های سرشار از سکوت و ایهام سالهای گذشته شبیه نیست. صراحتی که تنها چند گامی تا فاش گویی راه دارد.
اعلامیه هاشمی رفسنجانی در بزرگداشت 19 دیماه، بهانه ای بود تا این پیر سیاسی، خاطرات عمر رفته را در چند سطر مرور کند. از روزهایی که آیت الله خمینی در قم و در آستانه حکم اعدام بود و شاگرد برجسته اش "منتظری" کوشش خستگی نا پذیری در مرجعیت یافتن و مصون ماندن استاد می کرد.
هاشمی جوان آن روزها، پیام رسان منتظری به علمای تهران و شهرستانها بود؛ هنوز خبری از حجت الاسلام خامنه ای نشده بود.
هاشمی پانزده سالی را به یاد می آورد که در تبعید آیت الله خمینی سعی می کرده تا شهریه مرجعیت آیت الله در قم پرداخت شود و خمینی از یاد نرود. آن طور که رفسنجانی نوشته است شاگردان خمینی تا سال انقلاب نگذاشته بودند که تحریفی در مبارزات رهبر تبعیدی شان راه یابد.
اعلامیه رفسنجانی آنگاه از مقاله رشیدی مطلق و از زمستان سال 57 پلی می زند به روزهای معاصر و زمستان سال 89. اینجای نامه همان است که شریعتمداری را به شک می اندازد.
"در بهار هوشیاری مردم ایران، مارهای افسرده ای که سر در خاک انتقام فروبرده بودند، در پاییز بد اخلاقی های سیاسی پوست اندازی کرده اند و سر بر آورده اند و خاکریز به خاکریز جلو می آیند."
بیان رمزی اما آشکار رفسنجانی اشاره ای به رهبری می کند و هشدار می دهد: "پشت خاکریزی پناه گرفته اند که مطمئنا آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود."
عابر بحران
روستازاده بهرمانی که سال 1313 برایش شناسنامه گرفتند، با فقر آشنا نبود، جد پدریش حاج هاشم آنقدر املاک داشت و به پدر سهمی رسیده بود تا هاشمی رفسنجانی در حوزه علمیه قم به راحتی در حجره نشیند و درس و بحث را بگذراند.
سالهای حوزوی "اکبر هاشمی رفسنجانی"، چندان به طولی نکشید و در میانه مبارزات آیت الله خمینی و ارتباط هاشمی با گروههای سیاسی متنوع از مجاهدین خلق گرفته تا موتلفه اسلامی، گم شد.
انقلاب پنجاه و هفت چهره بسیار داشت اما آنکه نماد سیاست روحانیان شد، هاشمی بود که در فقدان بهشتی، یکباره زمام همه امور را به دست گرفت، آنچنان که اداره جنگ و مجلس را توامان داشت. هاشمی و دوستان توانسته بودند با بنیاد کردن حزب جمهوری آخرین روشنفکر ایستاده در حکومت، "ابوالحسن بنی صدر" را از دایره قدرت بیرون اندازند. بازرگان و نهضت آزادی نیز اقلیتی رفتنی محسوب می شدند و هنوز خنده هاشمی بر فراز کرسی ریاست مجلس به یادگار مانده است، وقتی بازرگان پشت تریبون به ضرب و شتم "حزب الله" دچار می شد.
از ترور جان به در برد و مجاهدین خلق نیز برچیده شدند. سالهای جنگ و امام گذشت و هاشمی سال 68 در مجلس خبرگان رهبری بخشی از قدرت را به سید علی خامنه ای در کسوت رهبر تازه رسیده واگذار کرد.
گرچه برخی هاشمی رفسنجانی را با قوام السلطنه قیاس می کنند اما قوام هر چه بود، همواره منصوب شاه بود. هاشمی با همه ماندگاریش در قدرت، بارها در معرض انتخاب قرار گرفت و هم برد و هم باخت.
هاشمی رفسنجانی از معدود روحانیان سیاسی است که دفتر خاطرات روزانه دارد و این دفتر پیش از مرگ به نشر رسیده است. عبور از بحران، نام زندگی روزانه اوست، چه در سالهای ابتدایی انقلاب که این عبور خونین بود و چه سالیان ریاست جمهوری که به قواعد و ترفند های سیاسی میسر می شد.
پیر سیاست ایران، بارها چپ و راست راجا گذاشته و راه خود رفته و دیگران را هم کشانده است.
چند باری نیز به دست رهبری بازی خورده و بر زمین افتاده و باز تنها کسی است که ضربات دوست قدیمی را پا سخی گفته است.
خطبه آخر
روزنامه جمهوری اسلامی، فردای اعلام برندگی احمدی نژاد در انتخابات دهم، نوشت که فرزندان انقلاب دیشب خورده شدند و خبر داد که خاکریز های جنگ از جبهه های عراق به عمق تهران آمده است. روزنامه جمهوری اسلامی که اعتقاد جانانه ای به شخص هاشمی دارد، این سرمقاله بی پروا را درست در آستانه اعتراضات مردمی چاپ کرد و نشان داد که قرار نیست تا اینبار به سکوت از بحران گذشت.
چهار سال پیشتر هاشمی رفسنجانی در رقابت با احمدی نژاد باخت. در حالی که به معجزه ضرورت، محبوب روشنفکران و دانشگاهیان شده بود. این ترمیم چهره تنها از هاشمی و گذارش از راه راست و ناراست بر می آمد تا زندگی سیاسی تازه ای را آغاز کند.
حضور موسوی و احمدی نژاد در انتخابات باز پای هاشمی را میان کشید. احمدی نژاد در همان مناظرات انتخاباتی، پیش از آنکه گریبان موسوی را بگیرد، به عبای هاشمی آویخت تا بلکه دوباره همان ستیز کهن اشرافیت و فقر را جان بدهد، اما اینبار نگرفت.
هاشمی رفسنجانی چند روزی مانده به انتخابات خرداد 88 در نامه ای بی سلام به رهبری خبر داد که دود آتش را می بیند و خواست مردم برگزاری انتخاباتی سالم است که اگر چنین نشود، آتشفشانی در راه خواهد بود. هاشمی نامه به رهبری را با این امضا به پایان رساند: "دوست و همسنگر و همراه امروز و دیروز و فردای شما."
آیت الله خامنه ای در خطبه نماز جمعه 31 اردیبهشت و در پی تظاهرات میلیونی مردم تهران، از پاسخ به هاشمی غافل نشد و راه خود را با این جمله که به احمدی نژاد نزدیکتر است تا هاشمی، از دوست قدیمی جدا کرد.
نماز جمعه، هیچ گاه در تاریخ جمهوری اسلامی این چنین به سنگر تبدیل نشده بود، 26 تیر ماه هاشمی سخت ترین و آخرین خطبه نماز جمعه اش را خواند، میان مردمی که بسیار از آنها برای اولین بار در عمرشان به نماز جمعه می آمدند. عده ای حتی به صف نماز نپیوستند تا اول عدالت امام جمعه را بسنجند.
هاشمی در خطبه ها و میان شعارهایی که صدای بلندگو را محو می کرد، خواست تا سکوت برقرار شود و با صراحتی که به او نمی آمد، گفت که می خواهد حرف معترضین را بزند.
هاشمی رفسنجانی از احمدی نژاد و ریاست جمهوریش نگفت و تاییدی نکرد در عوض بارها تکرار کرد که از رهبری تا رییس جمهور و مجلس، مخلوق رای مردم هستند.
میان خطبه ها، برای اولین بار پس از سالها انبوه جمعیت شعار می داد: هاشمی هاشمی خدا تو را نگهدار.
فیل در کمین
مسابقه تقدیری بر سر زیستن و عمر کردن میان دو دوست قدیمی بر پاست. آیت الله خامنه ای چهار سالی از هاشمی کوچکتر است و هاشمی رییس مجلسی که قرار است به محض فوت رهبر جایگزینی برای او بیابد.
از یکسال گذشته تا به حال تمام قدمای انقلاب از حکومت اخراج شده اند. تنها هاشمی مانده است که به تنهایی دو منصب مهم را همچنان حفظ کرده است. مجمع تشخیص مصلحت با تمام تلاش شورای نگهبان و نمایندگان طرفدار احمدی نژاد، باز محل داوری بین لاریجانی وجنتی است. طرح ممنوعیت دخالت احمدی نژاد در بانک مرکزی به زودی به پیشگاه هاشمی می رسد.
مجلس خبرگان رهبری نیز با تمام کوشش شیخ محمد یزدی هنوز با ریاست هاشمی برقرار است. شطرنج خشن سیاست ایران، مهره های بسیاری را از اصلاحات گرفته اما یک فیل خاموش در گوشه ای به انتظار نشسته که ممکن است به وقت موعود با یک حرکت عاقبت بازی را تغییر دهد. فیلی که هم سیاه است و هم سفید.

دستگیری ده متهم به جاسوسی در ایران

حیدر مصلحی وزیر اطلاعات ایران، می گوید ، ماموران وزارت اطلاعات بیش از ده نفر را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل دستگیر کرده اند. تلویزیون ایران هم با نمایش اعتراف یکی از بازداشت شدگان، به نقل از او گفت که آنها در تل آویو آموزش دیده بودند. آقای مصلحی این افراد را مسئول ترور، مسعود علی محمدی، فیزیکدان ایرانی در سال گذشته دانسته . اسرائیل هنوزرسما واکنشی به این موضوع نشان نداده، اما این موضوع بازتاب گسترده ای در رسانه های اسراییل داشته.

۱۳۸۹/۱۰/۲۱

13دقیقه‏ فیلم از ویكی‏لیكس

سال 2010 یكی از بدترین سال‏ها برای نهادهای امنیتی آمریكا بود كه پس از سرقت وسیع اطلاعاتی از سیستم نظامی و دیپلماتیك این كشور، انتشار وسیعش توسط وبسایت ویكی لیكس آنها را به چالش كشید و مجموعه امنیتی دولت آمریكا را واداشت تا پس از انتشار 251 هزار سند نخست توسط این سایت، در پی راهكارهای متعددی برای جلوگیری از عدم انتشار مابقی اسناد طبقه بندی شده ایالات متحده برآیند. اما اگر چنین اتفاقی نیفتد و در سال میلادی جدید، صدها هزار سند دیگر توسط این مجموعه منتشر شود، چه بر سر اعتبار مجموعه حاكمیت آمریكا خواهد آمد؟
به گزارش سرویس بین الملل «آینده»؛ آنچه در سال میلادی پیشین توسط ویكی لیكس منتشر شد، برخلاف طرز تلقی بخش اعظم مردم ایران، صرفاً اسناد دیپلماتیك مكتوب محتوای اطلاعات محرمانه، به كلی محرمانه و سری آمریكا نیست، بلكه مجموعه ای از تصاویر و فیلم های مستند از حملات و جاسوسی های این كشور نیز هست كه این فیلم ها علی رغم تاثیرگذاری بیشتر در افكار عمومی بسیار اندك منتشر شده اند و جولیان آسانژ و همكارانش بیشتر ترجیح داده اند اسناد مكتوب را كه ماه ها بررسی و دسته بندی شده اند را با سانسور برخی نام ها و درج هاشور بر روی اسامی منتشر نمایند و تمام برگ‏های برنده شان را در همان ابتدای بازی رو نكنند
مقامات ارشد آمریكایی با اتكاء به دستگاه دیپلماسی و همچنین دستگاه های امنیتی شان كه بزرگ ترین رخنه اطلاعاتی تاریخ آمریكا را خیلی دیر متوجه شدند و ضربه سنگینی خوردند، در ابتدا سعی در خرید این اسناد از آسانژ به سبك معمول نهادهای امنیتی غربی كردند تا بدین شكل با پرداخت قیمتی مناسب، دو طرف بازی برنده باشند. اما آسانژ و همكارانش پاسخشان منفی بود و پس از انتشار بخش‏هایی از 251 هزار سند در 28 نوامبر 2010، ایجاد راهكارهای قانونی برای دستگیری آسانژ در دستوركار آمریكا قرار گرفت كه نخستین راهكارش، شكایت از آسانژ به دلیل تعرض به شهروند سوئدی استرالیایی الاصل بود كه خیلی زود جنبه بین المللی پیدا كرد و اینترپل نیز چراغ قرمز را برای مدیر این سایت روشن كرد!

در همین شرایط تصویب ممنوعیت انتشار اسناد محرمانه در آمریكا، پیگیری تصویب قانونی برای جلوگیری از تكرار انتشار چنین اسنادی در آمریكا در سنای ایالات متحده، فشار به سرورهای میزبان ویكی لیكس و تغییر سرورهای میزبان این سایت، هك ویكی لیس، تلاش برای جذب برخی كاركنان باسابقه آسانژ جهت جاسوسی، محدودیت دسترسی به سایت های منتشركننده اسناد ویكی لیكس در آمریكا كه پنج روزنامه بزرگ جهان یعنی «ال پائیس» اسپانیا، «لوموند» فرانسه، «اشپیگل» آلمان، «گاردین» انگلستان و «نیویورك تایمز» ایالات متحده را شامل می‏شد و تعامل دیپلماتیك با دیگر كشورها برای فیلترینگ سایت ویكی لیس (با توضیح اینكه چه اسنادی از آن كشورها در اختیار این وب سایت است!) تنها بخشی از فعالیت برای متوقف كردن، این بمب چندزمانه بوده است.
مقامات ارشد دولتی آمریكا كه تنها اشخاص مطلع به عمق نفوذ "برادلی مانینگ" افسر منتقل كننده اسناد طبقه بندی شده این كشور به مدیران ویكی لیكس هستند، در خصوص اینكه دقیقاً این وب سایت تا چه میزان اطلاعات محرمانه در اختیار دارد سكوت كرده اند اما به نظر می‏رسد بنیانگذار ویكی لیكس هنوز اطلاعات حساسی را منتشر نكرده كه آمریكایی ها به متحد استراتژیك شان انگلیس فشار وارد نكرده اند تا آسانژ را تحویلشان دهد و واهمه از اینكه مرد سال 2010 لوموند و تایمز به تهدیدش مبنی بر انفجار "بمب اینترنتی" با انتشار مجموعه اسنادی كه امنیت ملی آمریكا را به خطر بیاندازد، باعث شده آسانژ بتواند همچنان به شرایطی شبیه به یك تبعیدی در لندن به سر ببرد.

همچنین امكان دارد، در صورت فشار بیشتر به آسانژ، هاشورهایی كه بر روی اسامی بسیاری از اشخاص با زیركی درج شده برداشته شود و رسوایی های بزرگی رقم بخورد كه قطعاً كشورها و مقاماتی كه نامشان زیر این هاشورها نهفته شده، از چشم آمریكایی ها خواهند دید و ضربه بزرگی به روابط دیپلماتیك این كشور خواهد زد و دیپلماسی فعال این كشور را تحت الشعاع قرار خواهد داد كه به هیچ وجه مطلوب نظر مقامات كاخ سفید نیست و برای جلوگیری از وقوع چنین بحرانی در روزهای پیش روی سال 2011، راهكارهای مشخصی ارائه خواهد شد كه می‏تواند شامل روش‏های چكشی نیز باشد.شاید ادامه گروگانگیری تحت لوای قانون پایه گذار سایت افشاگر این اسناد در خاك بریتانیا، بهترین ضمانت برای عدم انتشار این اسناد باشد. اما آیا آمریكا به همین اندازه بسنده می كند و یا این مرد سوئدی استرالیایی الاصل به آمریكا تحویل داده خواهد شد تا به اتهام جاسوسی محاكمه شود و در اتفاقی خاص، مابقی اسناد ویكی لیكس نیز در یكی از عملیات های دستگاه های اطلاعاتی آمریكا، معدوم شده و وجه الضمان اطلاعاتی آسانژ برای آزادی اش هیچ گاه در سطح رسانه های بزرگ جهان منتشر نخواهد شد؟ آیا چنین برخوردی قدری شبیه فیلم‏های هالیوودی نیست؟!

چالش دولت ایران با مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام

محمود احمدی نژاد در تازه ترین اظهار نظر در باره جایگاه مجمع تشخیص مصلحت گفته قانونگذاری کار این مجمع نیست. این درحالی است که اختلاف مجلس و شورای نگهبان برسر برنامه پنجم توسعه و تغییر ساختار بانک مرکزی هم به مجمع تشخیص مصلحت نظام کشیده شده اما دولت مدتی است که جایگاه این نهاد قانونی را زیر سوال برده و رئیس جمهوری هم در جلسات آن شرکت نکرده و مصوبات آن را اجرا نمی کند.

۱۳۸۹/۱۰/۲۰

مجتبي واحدي : مهدي هاشمي به خواست خامنه‌اي در خارج مانده است

مهدی هاشمي پسر علي‌اكبر هاشمي رفسنجاني

احمد جنتي در آخرين نماز جمعه تهران در قالب دفاع از استقلال قوه قضاييه، از مديرمسئول روزنامه‌ي ايران دفاع كرد و مهدي هاشمي را «مجرم فراري» ناميد. مجتبي‌واحدي مي‌گويد مهدي هاشمي به درخواست خامنه‌اي خارج از ايران است.
احمد جنتي در خطبه‌هاي آخرين نماز جمعه تهران (جمع ۱۷ دي‌ماه۸۹) گفت: «يك بچه شهيدي آمده و درباره يك مجرم فراري فتنه مطالبي را بيان كرده و درباره او حكم زندان و شلاق صادر شده است. حالا اين كار انجام شده است و زير سوال بردن قوه قضائيه به اين خاطر درست نيست.»
منظور دبير شوراي نگهبان از «بچه شهيد»، كاوه اشتهاردي مدير مسئول روزنامه‌ي دولتي ايران و «مجرم فراري فتنه» موردنظر وي نيز، مهدي هاشمي، فرزند اكبر هاشمي رفسنجاني است. مهدي هاشمي پس از انتخابات رياست جمهوري ۸۸ در خارج از ايران به‌سر مي‌برد.
كاوه اشتهاردي مدير مسئول روزنامه ايران اخيرا در دادگاهي كه شاكي آن مهدي هاشمي بود به شلاق و زندان محكوم شد. براساس حكم دادگاه، كاوه اشتهاردي به تحمل ۶ ماه حبس بابت افتراء و ۱۰ ضربه شلاق بابت نشر اكاذيب محكوم شده است. اما اين حكم تعليقي است و چنانچه مديرمسئول روزنامه‌ي ايران در مدت تعليق ۳ ساله‌ي حكم، بارديگر مرتكب جرايم «افترا و نشر اكاذيب» نشود، از مجازات‌هاي تعيين‌شده در حكم معاف خواهد بود.
چهره‌هاي وابسته به حكومت، حكم دادگاه در باره مديرمسئول روزنامه ايران را نشاني از «استقلال قوه قضاييه» توصيف كرده‌اند. فعالان مطبوعاتي مي‌ گويند محكوميت تعليقي مديرمسئول ايران در حالي صورت گرفته كه تنها در دو سال اخير دهها روزنامه در ايران بدون رسيدگي در دادگاه و حتي بدون روشن‌شدن اتهام توقيف شده‌اند.
مجتبي واحدي روزنامه‌نگار، تحليلگر سياسي و از مشاوران مهدي كروبي در گفت وگو با دويچه وله معتقد است حكم تعليقي مديرمسئول روزنامه ايران هشدار قوه قضاييه به دولت محمود احمدي‌نژاد است.
دويچه وله: آقاي واحدي اين روزها بحث "استقلال قوه قضاييه" به موضوع مناقشه مقامات حكومتي ايران تبديل شده است. از جمله رئيس قوه قضاييه ايران پنجشنبه ۱۶ دي گفته است: «اين‌طور نباشد كه بگويند و بنويسند اگر دستگاه قضايي حكم اجرا نكند خودمان اجرا مي‌‌كنيم.» به‌عنوان سوال اول، به‌نظر شما مخاطب رئيس قوه قضاييه چه كساني است؟


كاوه اشتهاردي مدير مسئول روزنامه دولتي ايران

مجتبي واحدي: مصداق فعلي اعتراض آقاي لاريجاني يا هياهوهايي كه در داخل كشور راه افتاده است، حكم آقاي اشتهاردي، مدير مسئول روزنامه‏ي ايران است. من هم ناراحت هستم، به‏هرحال محكوم كردن مدير مسئول يك روزنامه كار بدي است. گرچه بنيان‏گذار اين برخوردها دولت احمدي‏نژاد بوده و آقاي اشتهاردي هم چوب همراهي خود با دولت در اين زمينه را مي‏خورد.
واقعيت قضيه اين است كه آقاي لاريجاني در پس حكمي كه براي آقاي اشتهاردي صادر شده، هدف ديگري داشتند. به‏نظر من محكوميت اشتهاردي نوعي هشدار به دولت است كه گمان نكنيد از اين به‏بعد مي‏توانيد به‏راحتي و به هر شكلي برخورد كنيد.
چون آقاي اشتهاردي به عنوان سخن‏گوي دولت اين‏ كارها را انجام مي‏دهند. كما اين‏كه آقاي الهام و ديگران هم گفته‏اند كه روزنامه‏ي ايران سخن‏گوي دولت است و او نيز مدير مسئول همان روزنامه است. آقاي لاريجاني خواسته به دولت هشدار بدهد كه - اگراصطلاح خود احمد‏ي‏نژاد را به‏كار ببريم - ديگر «آن ممه را لولو برد» و دولت هركاري دلش بخواهد نمي‏تواند انجام بدهد. به همين دليل هم وقتي حكم صادر شده، يك جريان كامل رسانه‏اي طرف‏دار دولت وارد قضيه شده‏اند و با حكم مخالفت مي‏كنند. وگرنه آن‏ها خيلي دغدغه ندارند كه به قول آقاي جنتي، يك «فرزند شهيد» شلاق بخورد. مگر وقتي «فرزند شهيد همت» در برابر منزل آقاي كروبي كتك خورد، آقاي جنتي ناراحت شد؟ تازه شلاق آقاي اشتهاردي تعليقي است، آن بيچاره حضوري كتك خورد.
صحبت‌هاي آقاي جنتي در نماز جمعه تهران را چطور تحليل مي‌كنيد. آيا صحبت‌هاي ايشان به نوعي پاسخ صحبت‌هاي روز قبل رئيس قوه قضاييه است؟
صحبت‏هاي احمد جنتي يكي از تمسخرآميزترين دفاع‏هاي ايشان از استقلال قوه‏ي قضاييه است. يعني در حين صحبت‏ ايشان، دوبار استقلال قوه‏ي قضاييه مخدوش شد. اول آقاي جنتي، بدون اين‏كه حتي براي يك اظهار نظر بي‏طرفانه صلاحيت داشته باشد، در خطبه‏هاي نماز جمعه حكم صادر كرد. يعني مهدي هاشمي را «مجرم فراري» خطاب كرد، حتي نگفت «متهم فراري». اين يك مورد از شكستن و نقض استقلال قوه‏ي قضاييه بود.
دوم هم به حكم مديرمسئول روزنامه‏ي ايران، با نوعي دل‏سوزي نسبت به «فرزند شهيد»، اعتراض كرد. همان‏طور كه گفتم، ايشان حتماً دل‏شان براي «فرزند شهيد» نسوخته است. الان بسياري از فرزندان شهدا در ايران در زندان‏اند. يا همين دو روز پيش كه با آقاي كروبي صحبت مي‏كردم، گفتند يك خانواده‏ي شهيد را در مقابل منزل ايشان با خشونت رد كرده‏اند و اجازه نداده‏اند وارد منزل آقاي كروبي شوند. آقاي جنتي با همين حرف، استقلال قوه‏ي قضاييه را مخدوش كرد و در نهايت گفت كه كسي استقلال قوه‏ي قضاييه را مخدوش نكند.

مجتبي واحدي روزنامه‌نگار، تحليلگر سياسي و از مشاوران مهدي كروبي

آيا فكر مي‏كنيد اين اقدامات چقدر مي‏تواند به‌نوعي ترغيب مهدي هاشمي براي برگشتن به ايران باشد؟
گمان من با گمان بسياري از دوستان متفاوت است. آقاي خامنه‏اي شخصاً از آقاي هاشمي رفسنجاني خواهش كرده كه مهدي هاشمي به ايران برنگردد. آن‌ها از برگشت مهدي هاشمي واهمه دارند. چون من يقين دارم كه با برگشت مهدي هاشمي هيچ اتفاق خاصي نخواهد افتاد و محاكمه نخواهد شد. اين حرف‌ها را خيلي جدي نگيريد. در واقع، رسوايي بزرگي براي قوه‏ي قضاييه و دولت خواهد شد. به همين جهت، تصور مي‏كنم با خواهش آقاي خامنه‏اي از آقاي رفسنجاني، الان مهدي هاشمي به ايران برنمي‏گردد. اين امتياز را آقاي رفسنجاني به آقاي خامنه‏اي داده است و با عدم بازگشت مهدي، باعث رسوايي قوه‏ي قضاييه و دولت نمي‏شود.
حداقل در لايه‏هاي پايين‏تر قوه‏ي قضاييه، دادستاني يا سپاه وانمود مي‌شود كه خواهان بازگشت مهدي هاشمي هستند. مثلا مجتبي ذوالنور، نماينده‏ي رهبر در سپاه پاسداران گفته بود ۳۶۰ زونكن، پرونده‏ي مهدي هاشمي است، فكر مي‏كنيد چرا براي اين دسته، بازگشت ايشان اهميت دارد؟
آن آقايي كه گفته بود ۳۶۰ زونكن پرونده‏ي مهدي هاشمي است را من مي‏شناسم و گمان نمي‏كنم ايشان بتواند تا عدد ۳۶۰ را پشت سر هم بشمارد. به اين‏ها از جاهاي ديگري خوراك مي‏دهند و مي‏خواهند قضيه را خيلي طبيعي جلوه بدهند و بعد هم بگويند كه آقا بر سر آقاي رفسنجاني منت دارند. من به يقين مي‏گويم كه اين حرف‏ها جنبه‏ي تبليغاتي دارد. آقاي الهام در مورد خود آقاي هاشمي رسما گفته است كه ايشان «تكيه‏گاه اصلي فتنه است». اگر كسي تكيه‏گاه اصلي فتنه است، بايد خودش را بگيرند، چرا مي‏خواهند پسرش را بگيرند؟!
رييس قوه‏ي قضاييه ايران در صحبت‏هايشان از روزنامه‏هايي كه كيفرخواست صادر مي‏كنند و به قوه‏ي قضاييه‏ي ايران مي‏گويند كه اگر حكم اجرا نكند، خود آن روزنامه‏ها حكم اجرا مي‏كنند، سخن گفت. آيا اشاره رئيس قوه قضاييه به مطبوعات است؟
اين كه گفته‏اند: «اگر اجرا نكنند، خودمان اجرا مي‏كنيم»، اشاره به مطبوعات نيست، اشاره به آن نامه‏ حسين قدياني است كه گفته بود «اگر سران فتنه را اعدام نكنيد، ما خودمان اين كار را مي‏كنيم». من فكر مي‏كنم اشاره‏ي آقاي لاريجاني به اين نامه بوده كه يك بار ديگر هم به صراحت، به آن اشاره كرده بودند.
من نديده‏ام كه روزنامه‏اي بگويد كه حكمي را اجرا مي‏كنم. اصلاً روزنامه وسيله‏اي براي اجراي حكم ندارد. اما فكر نمي‏كنم نكته‏اي كه آقاي لاريجاني گفتند، اشاره به مطبوعات باشد. ايشان دارند به كساني كه به اين مطبوعات خوراك مي‏دهند و پشت‏گرمي مطبوعات هستند، مانند احمدي‏نژاد، احمد جنتي، احمد خاتمي، مجتبي ذوالنور، هشدار مي‏دهد كه قوه‏ي قضاييه بنا دارد مقداري جلوي اين حرف‏ها و رفتارهايي كه به قول آقاي لاريجاني، استقلال قوه‏ي قضاييه را مخدوش مي‏كند بايستد.

۱۳۸۹/۱۰/۱۹

صالحی: اگر سردبیر آلمانی معذرت بخواهد به پرونده دو زندانی کمک می‌کند

علی‌اکبر صالحی، سرپرست وزارت خارجه ایران می‌گوید اگر سردبیر دو خبرنگار آلمانی بازداشت شده در ایران از ایران معذرت بخواهد، این امر می‌تواند به حل پرونده این دو شهروند آلمانی کمک کند.
وی هم‌چنین از وزیر خارجه آلمان دعوت کرد تا به تهران بیاید تا در این مورد و در «مورد همه‌چیز» گفت‌وگو کند.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، پس از اعلام این خبر از سوی علی‌اکبر صالحی، اکسل اشپرینگر، مؤسسه ناشر «بیلد آم زونتاگ» روز شنبه گفت که اعلام کرد و سردبیران این روزنامه حاضرند در تهران یا جایی دیگر با وزیر خارجه ایران دیدار کنند تا «در مورد همه مسائل مربوط صحبت کرده و آزادی این دو روزنامه‌نگار را تضمین کنند.» «مارکوس آلفرد رودلف هلویگ» و «ینس آندرئاس کخ»، دو خبرنگار نشریه آلمانی «بیلد آم زونتاگ»، روز ۱۸ مهرماه در حال مصاحبه با پسر سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار، به اتهام فعالیت روزنامه‌نگاری بدون مجوز، در تبریز بازداشت شدند.
علی‌اکبر صالحی در مصاحبه با مجله آلمانی «اشپیگل» که روز شنبه منتشر شده گفت که وزارت خارجه ایران در تلاش است تا «موانعی که به تأخیر و پیچیده شدن روند دادرسی» این دو شهروند آلمانی می‌انجامد را رفع کند.
وی در این مصاحبه افزود: «اگر ناشر و سردبیر روزنامه بپذیرند که اشتباه کرده‌اند و از این کار معذرت بخواهند، این می‌تواند به پرونده کمک کند.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، مسئولان شرکت اکسل اشپرینگر، ناشر روزنامه «بیلد آم زونتاگ» در بیانیه‌ای در واکنش به اظهارات علی‌اکبر صالحی گفتند که «این اظهارات باعث امیدوار شدن ما به بازگشت سریع دو خبرنگارمان شد.» این شرکت هم‌چنین اعلام کرد که سردبیرهای این روزنامه در این خصوص اعلام آمادگی کرده‌اند تا با وزیر خارجه ایران دیدار کنند.
علی‌اکبر صالحی با این حال به مقام‌های آلمان هشدار داد که در ارتباط با اظهارات اخیر سکینه محمدی آشتیانی در خصوص تصمیم وی برای شکایت از دو خبرنگار آلمانی، از ابراز واکنش خودداری کنند.
وی گفت: «از سخنان و تفسیرهای توهین‌آمیز خودداری کنید. ما برای حل و فصل سریع این پرونده داریم نهایت کوشش را می‌کنیم.»
سرپرست وزارت خارجه ایران افزود که اگر پرونده در دست او بود «بلافاصله حل می‌شد» اما اکنون تنها می‌تواند قول بدهد که روند دادرسی پرونده این دو فرد آلمانی «به سرعت و به طور منصفانه» پیش برود.
گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان، از مقام‌های جمهوری اسلامی به خاطر اعلام آمادگی برای یافتن راه حل سریع برای پرونده این دو فرد زندانی، تشکر کرده‌است. وی درباره اظهارات علی‌اکبر صالحی نیز گفته‌است که اعلام آمادگی او برای کمک به حل این مسئله «نشانه‌ای مثبت» است.
گیدو وستروله به روزنامه «بیلد آم زونتاگ» گفت: «تا وقتی که دو هموطن ما به خانه برنگشته‌اند از تلاش دست برنخواهم داشت.»
علی‌اکبر صالحی در بخش دیگری از مصاحبه خود با «اشپیگل» گفت که در مورد پرونده این شهروند آلمانی، دست کم پنج تماس تلفنی با گیدو وستروله داشته‌است.
وی در ادامه از وزیر خارجه آلمان دعوت کرد تا به تهران بیاید و افزود: «ما باید در مورد همه چیز با احترام متقابل صحبت کنیم از جمله در مورد این مسئله.»
هشداری که علی‌اکبر صالحی در مورد عدم ابراز واکنش تازه از سوی آلمان داد پس از آن بیان می‌شود که رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز روز سه‌شنبه به این نکته اشاره کرد.
وی در این باره گفت: «یک جریانی در کشور آلمان هم تلاش می‌کند تا با ایجاد کارزار و آوردن شخصیت‌های مختلف در یک بیانیه برای آزادی این دو نفر به دستگاه قضایی ما فشار وارد کند.»
روز یکشنبه ۱۰۰ نفر از شخصیت‌های برجسته آلمانی از دولت ایران تقاضا کردند تا دو خبرنگار آلمانی را آزاد کند. جمهوری اسلامی می‌گوید این دو خبرنگار، با روادید گردشگری به ایران آمده‌اند و مجوز خبرنگاری نداشته‌اند.

یك سال دیگر بمب اتم ایران را عقب انداختیم!

رییس سابق موساد در آخرین ساعات حضورش در این سازمان ادعا كرد كه با خرابكاری سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل در برنامه های اتمی ایران یكسال دیگر دسترسی ایران به بمب اتم را به تاخیر انداخته است.

اظهارات دادگان در حالی بیان شد كه از زمان آغاز جنگ رسانة ای رسانه ای غربی درباره برنامه های هسته ایران در سال 2003 تاكنون چندین زمان مختلف برای دستیابی ایران به بمب اتم اعلام شده بود.اولین زمان سال 2008،سپس 2010، بعد ازآن 2012 و2014 واكنون 2015.

مئیر داگان با ورق زدن آخرین برگ از دوران هشت ساله ریاست خود بر تشكیلات جاسوسی اسرائیل می‌گوید كه «به دلیل مشكلات فنی در برنامه هسته‌ای و عواقب تحریم‌ها، ایران دست كم تا سال ۲۰۱۵ به بمب هسته‌ای نخواهد رسید».

به گزارش سرویس بین الملل «آینده» به نقل از خبرگزاریها، داگان پنجشنبه در آخرین ساعات حضور خود در موساد و در حال تحویل این پست به جانشینش، تامیر پاردو، ارایه مجموعه پیشنهادهای تازه و مشتركی را از سوی اسرائیل و آمریكا برای سخت‌تر كردن تحریم‌ها علیه ایران ضروری دانست.

داگان در ژوئن ۲۰۰۹، یك سال و نیم پیش، به كمیسیون دفاعی و سیاست خارجی كنست گفته بود كه ایران ممكن است نخستین كلاهك هسته‌ای خود را در سال ۲۰۱۴ به دست آورد. زمانی كه اكنون آقای داگان به عنوان موعد احتمالی دستیابی ایران به توانایی هسته‌ای با ماهیت نظامی مطرح می‌كند، دست كم یك سال دیگر به تعویق افتاده است، و به نظر می‌رسد كه وی این امر را نیز یكی از «دستاوردهای موساد» به شمار می‌آورد.

به گزارش رسانه‌های اسرائیل و خبرگزاری رویترز، مئیر داگان پنجشنبه به هنگام تحویل پست خود به تامیر پاردو تأكید كرد كه با حمله نظامی به ایران مخالف است مگر هنگامی كه «كارد به استخوان رسیده باشد».

آریل شارون، نخست‌وزیر اسبق اسرائیل، از زمانی كه از برنامه هسته‌ای ایران احساس «خطر» كرد، بیشترین اختیارات را برای مقابله با این «چالش» به داگان و موساد داد و همه نهادهای دیگر اسرائیل تنها ابزاری برای پیشبرد هدف‌های موساد در این زمینه بودند و همین امر سبب شد كه نخست‌وزیران بعدی اسرائیل؛ اهود اولمرت و بنیامین نتانیاهو، شدیداً علاقه‌مند باشند كه داگان همین اختیارات گسترده را حفظ كند.

روزنامه یدیعوت آخرونوت جمعه نوشت كه داگان معتقد است حتی اگر تلاش‌های غرب در مبارزه با برنامه هسته‌ای ایران كاملاً موفقیت‌آمیز نباشد، هنوز ایران در آینده نزدیك از توانایی هسته‌ای نظامی برخوردار نخواهد شد و اگر هدفش بمب هسته‌ای بوده، در سال ۲۰۱۵ یا حتی ۲۰۱۶ به آن می‌رسد. بدین ترتیب، برنامه‌های احتمالی اسرائیل برای یك حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران را باید غیر محتمل دانست.

به نوشته یدیعوت آخرونوت، داگان در حالی ریاست موساد را ترك می‌كند كه دیگر میان اسرائیل و آمریكا بر سر ماهیت برنامه هسته‌ای ایران اختلافی نیست هرچند كه اسرائیل چالش هسته‌ای ایران را «خطر حیاتی» برای خود می‌بیند درحالی كه حتی اگر ایران چنین توانایی نظامی هم داشته باشد، چالشی حیاتی برای آمریكا نخواهد بود. اما در هرحال، دولت آمریكا نگرانی‌های اسرائیل را «كاملاً درك می‌كند».

به نوشته یوسی ملمن، كار‌شناس امور جاسوسی و اطلاعاتی روزنامه هآرتص، داگان در آخرین روزهای ریاست بر موساد به كشورهایی (عمدتاً در غرب) سفر كرد كه هدف از آن، معرفی شخصی جانشینش به روسای سرویس‌های جاسوسی و اطلاعاتی این كشور‌ها بود. به نوشته هاآرتص، این سفر‌ها تلاش داشت كه از ناخشنودی كشورهای غربی در استفاده موساد از گذرنامه‌های این كشور‌ها در ماجرای از پای در آوردن مبحوح كم كند تا زمینه برای همكاری سازمان‌های جاسوسی این دولت‌ها با تامیر پاردو فراهم‌تر باشد.

سخنان علنی كه در آخرین ساعت حضور مئیر داگان در ساختمان موساد منتشر شد، بیانیه پوزش‌خواهی او از ملت اسرائیل به خاطر چند موضوع است: آزاد نشدن گیلعاد شالیط، سرباز اسرائیلی اسیر در دست حماس، آزاد نشدن رون آراد، كمك خلبان اسرائیلی كه سال ۱۹۸۷ در لبنان اسیر شد، و روشن نشدن سرنوشت سه سرباز اسرائیلی كه رد پایشان در نبرد‌های اوایل دهه هشتاد میلادی با چریك‌های فلسطینی درلبنان ناپدید شده بود.

مئیر داگان درحالی كه برای آخرین بار تنباكو و پیپ خود را از دست منشی‌اش گرفت و در حالی كه كیف سیاه رنگش خالی از هر گونه برگ بود، از ساختمان موساد در نقطه‌ای در مركز اسرائیل، سوار اتومبیلی با راننده‌ای شد كه او را به خانه‌اش در شمال اسرائیل بازگرداند و این آخرین رفتن او از موساد بود، و بدین ترتیب، درهای موساد پشت سرش بسته شد.

داگان یكشنبه گذشته از دولت اسرائیل خداحافظی كرده بود. در اسرائیل، مقاماتی كه چنین پست‌های حساسی را ترك می‌كنند، دیگر هرگز نمی‌توانند به اسناد و مدارك و گزارش‌های محرمانه آن سازمان دسترسی یابند و مقام‌های بلندپایه سازمان حق ندارند كه با آنها در تماس كاری باشند و فرد كنار رفته به شهروندی كاملاً عادی و به دور از هرگونه دسترسی به گزارش‌های طبقه‌بندی تبدیل می‌شود.

۱۳۸۹/۱۰/۱۸

زنان خیابانی از سوی پلیس تفکیک می‌شوند

سایت روز :
در حالی که تاکنون بسیاری از مقامات جمهوری‌اسلامی درباره شیوع پدیده زنان خیابانی هشدار داده‌اند، سردار روزبهانی، رییس پلس امنیت اخلاقی تهران، برای نخستین بار از تقسیم‌بندی جدیدی درباره این افراد خبر داده است: "پلیس به‌عنوان مجری قانون بررسی می‌کند که آیا این زن‌ها محتاج نان شب هستند یا خیر. در واقع بعضی از این افراد احتیاجی به خود فروشی ندارند و در بهترین جای تهران بهترین ماشین را دارند و در واقع مجرم هستند اما برخی از آنها واقعا نیازمندند وبرای گذران زندگی خودفروشی می‌کنند که باید دست آنها را گرفت." این برای نخستین بار است که یک مقام انتظامی جمهوری‌اسلامی، به صراحت چنین سخنانی رh به زبان می‌آورد. وی همچنین ادامه داده است: "این زن‌ها تحویل مقامات قضایی می‌شوند اما در جلساتی که با متولیان آنها یعنی وزارت کشور، بهزیستی، ستاد مبارزه مواد مخدر و پلیس برگزار شد، مصوب شد که مکان‌هایی برای این افراد پیش‌بینی شود که در آن به اینها کمک شود. در این مراکز زنان باید بتوانند روز و شب را بگذرانند و با مشاوره‌های مرتب به زندگی عادی برگردند، برای آنها کار پیش‌بینی شود و به آغوش خانواده باز گردند که قرار است این مراکز تا چند ماه آینده افتتاح شود."
سخنان روزبهانی، در راستای سخنان سردار ساجدی‌نیاست که هفته گذشته
اعلام کرده بود: "پلیس می‌تواند ظرف مدت یک هفته تمام زنان خیابانی را که به صورت علنی مرتکب جرم می‌شوند جمع آوری کند به شرط آنکه دستگاهی مسئولیت این زنان را برعهده بگیرد. این زنان اگر مرتکب خلافی شوند مجرم هستند اما در حال حاضر موضوع زنان خیابانی یک مشکل اجتماعی است و باید به این ناهنجاری اجتماعی به شکل خود نگاه کرد."
پیش از این نگاه مقامات مسوول جمهوری اسلامی به این پدیده متفاوت بودتا جایی که چند سال پیش یک نماینده مجلس اعلام کرده بود راه حلی قطعی برای از میان بردن فحشا در جامعه دارد: "اگر ده زن خیابانی را اعدام کنید، فحشا از میان می‌رود."
در هنگام آغاز طرح گشت ارشاد در خیابان‌ها، سردار رادان با اعلام ایجاد شعبه خاص برای رسیدگی به پرونده "زنان خیابانی و بدحجاب"، این افراد را چنین توصیف کرده بود: "يا بيمار رواني هستند که از اختلال شخصيتي رنج مي‌برند يا فاقد هويت که به دنبال انحرافات اخلاقي هستند و يا گروهي هيجان‌مدار که فقط مي خواهند هيجان خود را تخليه کنند."
توجه به مساله زنان خیابانی، چند سالی است که در جمهوری اسلامی مطرح شده. این در حالی است که آمار موجود در این زمینه، روند صعودی داشته است. برای نخستین بار در سال ۸۶ بود که یک مقام رسمی، نسبت به بحرانی بودن سن فرار دختران در ایران
هشدار داد. در آن زمان مدير كل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي اعلام کرد که میانگین سن دختران فراري ۹ تا ۱۷ سال و شرایط آنان بحراني است.
این سخنان، باعث شد بسیاری سخنان موسوی لاری، وزیر کشور دوران اصلاحات را به خاطر آورند که پیش ترها اعلام کرده بود زمان دسترسی به زنان "روسپی" در شهر تهران، کمتر از ۱۰ دقیقه است.
خبرگزاری ایلنا نیز در گزارشی از يک كارشناس آسيب هاي اجتماعي، آمار مراكز فحشا در سطح شهر تهران را ۸ هزار باند اعلام كرد. معيني در همايش بررسي آسيب هاي اجتماعي، گفت: "طبق آمار در مدت ۷ سال متوسط سن فحشا از ۲۸ سال به زير ۲۰ سال رسيده ودر حال حاضر كف اين سن تا ۱۳ سالگي پايين آمده يعني در ميان نوجوانان به طور روزافزوني گسترش يافته است."
اين كارشناس مسائل اجتماعي تصريح كرده بود: "بين ۳۰۰ تا ۶۰۰ هزار زن خودفروش در جامعه ما قابل رديابي هستند و بسياري از دانش آموزان دبيرستاني اين معضل اجتماعي را به طور رسمی مي‌پذيرند."
پیش از این در تحقیقی که توسط دفتر امور آسیب‌دیدگان اجتماعی بهزیستی در یک جامعه آماری شش هزار و 53 زن خیابانی که در کل کشور زندانی بودند، انجام گرفته بود، بیشترین تعداد این افراد شامل دختران در رده سنی 12 تا 25 سال می شدند.
سازمان ملی جوانان هم در تابستان سال ۸۷ با انتشار گزارشی در سایت رسمی خود اعلام کرد که "۱۲ میلیون از ۱۸ میلیون کاربر ‏اینترنت در ایران به «سکس‌گردی» و «جستجوی عکس‌ها و فیلم‌های سکسی» ‏مشغولند."
این گزارش اضافه می‌کرد که: "بيشترين ميزان عبارات سرچ شده در اينترنت از سوي کاربران ايراني ‏کلماتي شامل عبارات سکس و يا ابزار جنسي بوده است و ۸۰ درصد ترافيک سايت‌هاي ‏داخل ايران مربوط به سايت‌هاي مساله‌دار و دوست يابي بوده است... بيشترين ‏مواردي که درسايت هاي مساله دار مورد توجه گردانندگان قرار داشت به ترتيب اهميت براي ‏کاربران و بيشترين ميزان کليک بر روي آنها عبارت بودند از: تصاوير دختران جوان، تصاوير دوربين ‏مخفي از محيط‌هاي خصوصي، تصاوير غيراخلاقي هنرپيشه، تصاوير دختران فراري، پارتي ‏دختران دانشگاهي، ورزش دختران، داستان‌هاي مبتذل و دیگر مواردی که ماهیتی جنسی دارند".

۱۳۸۹/۱۰/۱۷

وقتی جهان پهلوان تختی پیش شاه سر خم نکرد

غلامرضا تختی روبه‌روی شاه ایستاد. سران کشوری و لشکری و امرای ارتش هم دور تا دور ایستاده‌اند. تختی قرار است بازوبند پهلوانی کشتی ایران را از شاه کسب کند.او می‌بایست سرش را خم می‌کرد تا شاه، مدال را دور گردنش بیاندازد. اما این کار را نکرد. شاه هم به روی خودش نیاورد و دست‌هایش را بالاتر برد و مدال را دور گردنش انداخت.بسیاری از نزدیکان دربار از این عمل تختی ناراحت شدند و پس از مراسم او را شماتت کردند.

درز اطلاعات محرمانه درباره ایران در آمریکا


یک مامور پیشین سازمان امنیتی آمریکا (سیا) در روز پنج‌شنبه (۱۶ دی/۶ ژانویه) دستگیر شد. جفری استرلینگ، مامور امنیتی آمریکا متهم است که اطلاعات محرمانه درباره‌ی ایران را در اختیار خبرنگاری از روزنامه نیویورک تایمز قرار می‌داده است.
به گفته دادستانی فدرال آمریکا، جفری استرلینگ (۴۳ ساله) متهم به ارسال دست‌کم ۶ مورد ارسال اسناد محرمانه، نگهداری غیرمجاز اسناد طبقه‌بندی شده مربوط به امنیت ملی آمریکا، جعل ای‌میل، انتقال اسناد دولتی و جلوگیری از کار دستگاه قضایی است.
این بازداشت در پی انتقادات شدید اوباما از درز اطلاعات محرمانه در آمریکا صورت می‌گیرد. انتشار اسناد محرمانه وزارت امورخارجه آمریکا توسط سایت ویکی‌لیکس نیز کاخ سفید را مصمم کرد که لایحه‌ای را برای پیشگیری از لو رفتن اطلاعات محرمانه تنظیم کند.
استرلینگ، وکیلی است که در سال‌های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۲ میلادی برای سازمان سیا کار می‌کرده است. او از سال ۱۹۹۸ تا اواسط ۲۰۰۲ مسئول برنامه‌ای پنهانی بوده که وظیفه آن طبقه‌بندی توان و فعالیت‌‌های تسلیحاتی کشورهای مختلف بوده است. این موارد در کیفرخواست دادستانی نیز عنوان شده و از ایران نیز به عنوان یکی از این کشورها نام برده شده است.
جفری استرلینگ همچنین مسئولیت جاسوسان فراری این کشورها از جمله جاسوسان ایرانی را نیز برعهده داشته است.
ضربه به شبکه جاسوسی آمریکا در ایران
گرچه دادستانی آمریکا نامی از خبرنگار نیویورک تایمز نبرده، اما براساس زمان درز اطلاعات و جزییات آن، ظاهراَ جمیز رایزن، خبرنگار سرشناس نیویورک تایمز مورد نظر دستگاه قضایی بوده است. جمیز رایزن در کتاب خود، به نام "وضعیت جنگ" که در سال ۲۰۰۶ منتشر کرد، بخش‌هایی را به برنامه اتمی ایران اختصاص داده است.
اطلاعات محرمانه در این کتاب نشان می‌داد که منبعی از درون سازمان‌های امنیتی این اطلاعات را در اختیار جیمز رایزن قرار داده است. خبرنگار نیویورک تایمز اما در دادگاه از افشای نام منبع خود خودداری کرد.
درکتاب رایزن همچنین آمده است که سهل‌انگاری و خطای یک مامور سیا، سبب کشف شبکه جاسوسی آمریکا در ایران و بازداشت برخی از جاسوسان شده است.
ظاهراَ استرلینگ در اواسط سال ۲۰۰۰ میلادی به تبعیض نژادی در زمینه شغلی در سیا اعتراض داشته و تهدید می‌کند که در صورت عدم تحقق خواسته‌هایش، دست به انتشار خاطرات خود خواهد زد. به گفته دادستانی آمریکا، خودداری سیا از پذیرش مطالبات وی، سبب بروز حس انتقام جویی در استرلینگ ‌می‌شود. این انتقام‌جویی سرانجام با لو دادن اطلاعات محرمانه شکلی عملی به خود می‌گیرد.
فروش و انتقال اطلاعات محرمانه
سازمان امنیتی سیا در روز پنج‌شنبه (۱۶ دی) با انتشار بیانیه‌ای از افشای اطلاعات محرمانه ابراز تاسف کرد. بازداشت جفر استرلینگ در محل سکونت وی در سنت لوئیس صورت گرفته است.
تاکنون موارد دیگری از درز و فروش اطلاعات محرمانه توسط کارمندان دولتی در آمریکا گزارش شده است. استیفن کیم، تحلیل‌گر سیاست خارجی و کارمند وزارت امورخارجه آمریکا نیز در اوت ۲۰۱۰ میلادی متهم به انتقال اطلاعات محرمانه به خبرنگاران روزنامه‌ها شده بود. در همین سال یک کارمند ارشد اداره امنیت ملی آمریکا نیز متهم به فروش اسناد طبقه‌بندی شده به خبرنگاری از روزنامه "سان" (Sun) در بالتیمور شد.

تحول بنیادین در اصول جاسوسی با كشف پیرزن جاسوسه


روز گذشته خبری منتشر شد كه با استدلال های منطقی، نقدهای فراوانی نسبت به آن صورت پذیرفته بود و آن «دستگیری زن جاسوس بدون ویزا و با میكروفون در دهان.» بود كه پس از دستگیری درخواست عاجزانه برای عدم اخراج و تحویلش داشته تا توسط دولت متبوعش كشته نشود و البته هرچه اطلاعات بیشتری در این باره منتشر شد، اما و اگرهای بیشتری قابل طرح گشت.
به گزارش خبرنگار «آینده»؛ در جمع بندی صورت پذیرفته و بررسی ساده خبر منتشر شده پیرامون دستگیری جاسوس زن 55 ساله آمریكایی، می‏توان به چند محور دست یافت كه بر اساس آنها باید در برخی فرضیاتی كه به نظر بدیهی می رسید تجدید نظر كرد و تایید نمود، این زن "تحول بنیادین در اصول جاسوسی" را رقم زده است؛ البته اگر این خبر صحت داشته باشد!
نخست آنكه برای یك ماموریت جاسوسی، آن هم از نوع آمریكایی حداقل مقدمات مانند ویزا و پاسپورت فراهم می شود و یك جاسوس كه قرار است به كشور ایران وارد شود و به تهیه اطلاعات از نقاط مختلف اقدام كند، برای اینكه در هر پست بازرسی و یا هتل با مشكل مواجه نشود، زحمت تهیه ویزا حتی از نوع جعلی آن را به خود می دهد.
در همین هفته خبر جعل پاسپورت كشور انگلیس توسط موساد منتشر شد كه حتی پلیس امارات با تجهیزات پیشرفته خود نیز متوجه جعلی بودن آن نشده بود و بر این اساس چنین دست خالی بودن پیرزن جاسوسه آمریكایی جای تعجب دارد.
دوم: نصب میكروفون در درون دهان و یا دیگر نقاط بدن انسان معمولا برای شنود و ضبط مكالمات در جلسات محرمانه كه برای همراه نداشتن ضبط صوت كنترل شدیدی وجود دارد به كار می رود و این تجهیزات به دلیل حساسیت فوق العاده زیاد و عمر محدود باطری ها و مراقبت از آنها در برابر خطر كشف یا آسیب دیدگی معمولا در فاصله زمانی چند دقیقه و یا چند ساعت قبل از جلسه ورود به مكان حساس نصب می شود و در شرایطی كه این خانم مسن می توانسته با آزادی از دوربینهای آشكار و ضبط صوت استفاده كند چه نیازی به میكروفون در دهان داشته است؟
سوم: معمولا جاسوس ها حداكثر تلاش خود را برای به دام نیفتادن انجام می دهند و در صورت دستگیری نیز سعی می كنند فرار یا برای جلوگیری از تخلیه اطلاعاتی شان خودكشی كنند، اینكه چرا این خانم پیر كه اگر كارمند بود به سن بازنشستگی رسیده بود، اصرار به زندانی شدن در ایران دارد و مخالف اخراج خود از كشور است باعث شگفتی است.
اگر خبر دستگیری و نكات درج شده در آن را درست بدانیم، تنها فرضیه ای كه می تواند صحیح باشد، ماجراجو بودن این خانم و تلاش برای ورود به زندانهای امنیتی جمهوری اسلامی است، چرا كه كنترل‏های مرزی ایران نسبت به ضبط صوت حساس نیستند و ورود فردی كه ویزا نگرفته و خود را جاسوس معرفی می كند و اصرار دارد كه از ایران اخراج نشده و زندانی بماندٰ تنها می تواند انگیزه ماجراجویانه داشته باشد كه یا به صورت فردی است و وی برای مشهور شدن یا همدردی با دو زندانی دیگر آمریكایی به آن دست زده یا برای زندانی شدن ماموریت دارد.
در هرصورت دستگاه های امنیتی كشور باید تمام جوانب موضوع را بررسی كرده و از برخورد شتابزده و تبلیغاتی با موضوعی كه حتی در صورت صحت لو رفتنش تا زمان تخلیه كامل جاسوس به مصلحت نبود، بپرهیزند، چرا كه این جریان در ادامه می‏تواند با پاتك دشمنان ایران، بازی را به نفع ایشان تمام كند و این تبلیغ، مبدل به یك ضد تبلیغ شود.

مرتضی حاجی، وزیر دولت خاتمی، 'بازداشت شد'


مرتضی حاجی بدنبال وقایع عاشورای پارسال نیز دستگیر و آزاد شد . مرتضی حاجی، مدیر عامل سابق بنیاد باران و وزیر آموزش و پرورش دولت اصلاح طلب محمد خاتمی شامگاه چهارشنبه توسط نیروهای حکومتی بازداشت شده است.
به گزارش سحام نیوز، سایت نزدیک به مهدی کروبی آقای حاجی که در سایت بنیاد باران از وی به عنوان "عضو شورای عالی بنیاد باران" نام برده شده، به زندان اوین منتقل شده است.
هنوز علت دستگیری وی معلوم نیست و مقام های دولتی نیز این خبر را تایید نکرده اند. اما این بازداشت بدنبال حملات لفظی اخیر محافظه کاران علیه آقای خاتمی صورت می گیرد. آقای خاتمی، روز یکشنبه (پنجم دی) در دیدار با نمایندگان جناح اقلیت مجلس شورای اسلامی گفت که اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات پارلمانی آینده، خواستار "آزادی زندانیان سیاسی، پایبندی همگان به قانون اساسی و فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد" هستند.
بدنبال این اظهارات، عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران گفت این حکومت است که برای "فتنه گران" شرط می گذارد.
او گفت: "شرط نظام، محاکمه فتنه گران است، آنها فرصت داشتند که بفهمند در نظام اسلامی چنین فضایی وجود ندارد که آنها توطئه کنند و بعد هم طلبکار باشند. این پیام قرآن به منافقان، اراذل و اوباش و کسانی است که شایعه پراکنی می کنند."
احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، نیز با اشاره تلویحی به اظهارات آقای خاتمی گفت که "سران فتنه" باید از صحنه سیاست حذف شوند و "منتظر آمریکاییان باشند."
سران فتنه اصطلاحی است که از سوی مقامات دولتی برای رهبران مخالفان دولت به کار برده می شود.
آقای حاجی پس از وقایع عاشورای سال گذشته نیز دستگیر و پس از دو هفته آزاد شد.
او در روز هفتم دی ماه و یک روز پس از اعتراض های خیابانی عاشورا، در محل بنیاد باران در تهران بازداشت شد.
در آن زمان هم هیچ گزارش رسمی از علت دستگیری و آزادی او منتشر نشد.
محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران، بنیاد باران را بعد از دوران ریاست جمهوری اش و به همراه عده ای از مدیران دولت خود تاسیس کرد.
آقای حاجی در دوره نخست ریاست جمهوری آقای خاتمی وزیر تعاون و دوره دوم وزیر آموزش و پرورش بود.
وی در سال 76 رئیس ستاد انتخاباتی محمد خاتمی بود.

۱۳۸۹/۱۰/۱۶

سرنوشت خانواده شاه پس از انقلاب

علیرضا پهلوی، پسر کوچکتر شاه ایران، درحالی به زندگی خود پایان داد که خانواده اش می گویند، به دلیل خروج خانواده از ایران و درگذشت خواهرش لیلا در نه سال پیش، افسرده شده بود. خانواده شاه 32 سال پیش کمی مانده به پیروزی انقلاب از ایران رفتند. پایان 37 سال سلطنت. محمد رضا پهلوی کمی بعد در 60 سالگی درگذشت.

غرق شدن معشوقه علیرضا پهلوی عامل خودکشی وی بوده است


منابع نزدیک به خاندان پهلوی امروز چهارشنبه 5-1-2010 به العربیه گفتند که علت خودکشی علیرضا پهلوی پسر دوم آخرین شاه ایران ، غرق شدن معشوقه وی در سال گذشته بوده است. علیرضا، پسر دوم محمد رضا پهلوی، دیروز سه شنبه در منزل شخصی خود در بوستون مرکز ایالت ماساچوست آمریکا خودکشی کرد.منابع نزدیک به خاندان پهلوی که خواستند نامشان فاش نشود در این باره به العربیه اعلام کردند که پس از حادثه غرق شدن معشوقه علیرضا پهلوی ، وی کمتر در ملأ عام ظاهر می شد و بیشتر گوشه گیر و بیمار بوده است. این منابع معشوقه علیرضا پهلوی را لیلا آزموده اعلام کردند و افزودند که وی سال گذشته به همراه علیرضا در یک سفر تفریحی دریایی غرق شد . بنا بر گزارش نزدیکان به خاندان پهلوی در این حادثه علیرضا بسیار تلاش کرد تا لیلا معشوقه خود را نجات دهد اما تلاش وی نتیجه ای را در بر نداشته است. سایت خاندان پهلوی امروز چهارشنبه با درج خبری درباره خودکشی علیرضا نوشت که علیرضا هرگز خاطره مرگ پدر و خواهرش را فراموش نکرده است. گفتنی است که لیلا کوچکترین فرزند محمد رضا پهلوی نیز در سال 2001 میلادی در هتلی در لندن ، با خوردن 270 قرص خواب آور در لندن خودکشی کرد.
بازتاب خبرخودکشی علیرضا پهلوی
خبر درگذشت علیرضا پهلوی 44 ساله در منزلش در بوستون در میان جوامع ایرانی خارج از کشور بازتاب گسترده ای داشت . بسیاری بر این باورند که مرگ وی نماد ارتباط از دست رفته با دوران پیش از پیروزی انقلاب سال 1979 میلادی در ایران بود که به سرنگونی رژیم شاه منجر شد . خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارشی از دبی به قلم برایان مورفی گزارش داد انتشار خبر خودکشی پسر کوچک شاه سابق ایران واکنشهای ایرانیان خارج از کشور را به دنبال داشت.خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران "ایرنا" تنها خبر کوتاهی را به این موضوع اختصاص داد. پایگاه اینترنتی شبکه خبری ایرانی "پرس تی وی" به زبان انگلیسی نیز به این خبر با "عنوان پسر دیکتاتور سابق ایران خودکشی کرد" پرداخت.پایگاههای اینترنتی و رسانه ها و نشریات و شبکه های اجتماعی که به خط حیات جنبش های مخالف دولت ایران تبدیل شده اند نیز به خبر مرگ علیرضا پهلوی واکنش نشان دادند .گفته می شود وی از زمان مرگ خواهرش که حدود یک دهه پیش بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر جان باخت دچار افسردگی شده بود.
تحصیل در دانشگاه ها
در این گزارش آمده است، وی سال ها خود را غرق در دانشگاه و تحصیل کرد و ایفای نقش سیاسی کلیدی را به رضا پهلوی برادر بزرگترش به عنوان شخصیت اصلی برای ایرانیان خارج از کشور سپرده بود. ایرانیان خارج از کشور در پایگاه اینترنتی رسمی رضا پهلوی که خبر مرگ برادرش را اعلام کرده بود پیام های تسلیتی گذاشته اند.بسیاری در این پیام های تسلیت ابراز خشم کردند که حکومت دینی ایران همچنان کنترل را به دست دارد و رویاهای ایرانیان خارج از کشور برای بازگشت به ایران همچنان در دور دست ها و دست نیافتنی است .در یکی از این پیام ها آمده است عدالت خدا کجاست، جهنم جای خوبی برای کسانی است که کشورمان را گرفتند و باعث این همه رنج و مصیبت شدند.
کوچک ترین پسر شاه
علیرضا کوچکترین پسر شاه سابق ایران در تهران متولد شد. وی پیش از تحصیل در رشته موسیقی در دانشگاه پرینستون و ایران باستان، در دانشگاه کلمبیا و کار در دانشگاه هاروارد در مدارسی در نیویورک، قاهره و ماساچوست تحصیل کرده بود.اما به تازگی پس از مرگ خواهر 31 ساله اش لیلا در سال 2001 میلادی که جسد بی جانش در اتاق هتلی در لندن پیدا شد دچار بیماری افسردگی شده بود. رضا پهلوی در پایگاه اینترنتی خود ضمن اعلام خبر مرگ علیرضا نوشت، ما یکبار دیگر به مادران، پدران و بستگان بسیاری از قربانیان این دوران تاریک کشورمان پیوستیم.نازی افتخاری که در دفتر رضا پهلوی در واشنگتن کار می کند و دوست نزدیک خانوادگی آنهاست گفت افسردگی علیرضا پهلوی با گذشت زمان، پس از ترک ایران و زندگی در خارج از کشور ، مرگ پدر و سپس خواهرش که احساس نزدیکی زیادی با وی داشت بیشتر شد.
خودکشی با شلیک گلوله
در گزارش آسوشیتدپرس آمده است، پلیس بوستون اعلام کرد، جسد مردی را که با شلیک گلوله خودکشی کرده بود، اندکی پس از ساعت دو بامداد روز سه شنبه در خانه ای در محله ساوت اند بوستون پیدا کرده است.پلیس هویت این مرد را تایید نکرد، اما یک مقام قضایی که اجازه نداشت هویت جسد را فاش کند و خواست نامش فاش نشود تایید کرد که این مرد علیرضا پهلوی بوده است.افسر پلیسی که دیده شد عصر روز سه شنبه وارد ساختمان محل سکونت علیرضا پهلوی شد و با خانواده وی صحبت کرد، از مصاحبه با خبرنگاران خودداری کرد.دان فیلیپس همسایه 42 ساله علیرضا پهلوی گفت، شناخت زیادی از وی نداشت اما علیرضا را فردی بسیار اجتماعی توصیف کرد که همیشه بسیار مرتب لباس می پوشید.فیلیپس افزود من همیشه وی را می دیدم که اطراف اینجا قدم می زد و اغلب لباس جین آبی و کت ورزشی می پوشید.تریتا پارسی رئیس شورای ملی ایرانیان امریکا در بیانیه ای اعلام کرد جامعه ایرانیان مقیم امریکا به شدت از شنیدن این خبر تاسف بار متاثر شدند .وی افزود اختلافات زیادی در جامعه ایرانیان مقیم امریکا وجود دارد اما فکر می کنم در چنین روزی همه ما در ابراز همدردی با خانواده پهلوی برای این فقدان تاسف بار و دردناک متحد هستیم .رضا پهلوی که در امریکا مستقر است با صراحت در مخالفت با رژیم روحانی ایران سخن گفته است .برای خاکسپاری علیرضا پهلوی، رضا پهلوی روز چهارشنبه عازم بوستون می شود و انتظار می رود فرح پهلوی ملکه سابق ایران و مادر علیرضا که در پاریس زندگی می کند نیز به بوستون برود.

۱۳۸۹/۱۰/۱۵

رقص بيژن بنفشه خواه - برنامه مهران مديري

یک ویدئوی کوتاه به طول ۳ دقیقه و ۴۲ ثانیه از رقص بيژن بنفشه خواه در برنامه مهران مديری در تمسخر کانالهای لس آنجلسی. خدایی شوخی نمیکنه جدی جدی داره از ته دل میرقصه.

عليرضا پهلوي خودكشي كرد

عليرضا پهلوي، دومين فرزند پسر محمد رضا پهلوي، آخرين شاه ايران صبح روز سه شنبه، 14 دي ماه (4 ژانويه) در خانه خود در بوستون خودكشي كرد.

در بيانيه اي كه خانواده پهلوي در وبسايت رسمي رضا پهلوي، وليعهد سابق ايران و برادر بزرگتر او منتشر كرده اند، آمده است: "[عليرضا پهلوي] همچون ميليون ها جوان ايراني، از آنچه كه به ناروا بر ميهن عزيزش مي گذشت سخت آزرده و غمگين بود."

در ادامه اين بيانيه آمده است كه عليرضا پهلوي "در صبحگاه چهاردهم دي ماه 1389 (چهارم ژانويه 2011) در منزل مسكوني خود در شهر بوستون آمريكا به زندگي خود خاتمه داد و همه خانواده و دوستدارانش را در غمي عميق فرو برد."هنوز جزئيات چگونگي مرگ عليرضا پهلوي مشخص نيست.عليرضا پهلوي سومين فرزند آخرين شاه ايران و فرح پهلوي، متولد سال 1345 بود.در بيانيه وبسايت رضا پهلوي آمده است كه "خاطره دردناك مرگ پدر و خواهر عزيزش" هرگز عليرضا پهلوي را رها نكرده بود.به نوشته وبسايت فرح پهلوي، عليرضا پهلوي در تهران متولد شد. او كه همراه خانواده اش مجبور به ترك ايران شده بود تحصيلات دبيرستاني را در ايالت ماساچوست آمريكا به پايان برد.او در سال 1992 در رشته مطالعات ايران باستان از دانشگاه كلمبيا فوق ليسانس گرفت و در رشته ايران شناسي و فلسفه در دانشگاه هاروارد به ادامه تحصيل پرداخت.

ليلا پهلوي آخرين فرزند محمدرضا پهلوي در سال 1380 در سن 31 سالگي در هتلي در لندن خودكشي كرده بود. او در پاريس دفن شد.محمدرضا شاه پهلوي كه از مدتي پيش از انقلاب سال 1357 گرفتار بيماري سرطان غدد لنفاوي بود، در روز 27 ژوئيه 1980 (5 مرداد 1359) در بيمارستاني در قاهره در گذشت و در همان شهر دفن شد.