۱۳۸۹/۰۸/۰۶

مرگ پیرترین امیر جهان و اختلاف بر سر جانشینی او


شیخ صقر بن محمد آل قاسمی پس از شصت و دو سال فرمانروایی بر امیرنشین رأس الخیمه سحرگاه امروز (چهارشنبه) در سن نود و دو سالگی درگذشت، با مرگ وی در رأس الخیمه هفت روز تعطیل و چهل روز عزای عمومی و در سایر امارات متحده عربی یک هفته عزای عمومی اعلام شد.
شیخ صقر پیرترین فرمانروا در جهان و تنها بازمانده از هفت امیری بود که امارات متحده عربی را بنیان نهادند.
بلافاصله پس از اعلام درگذشت شیخ صقر، اختلاف بر سر جانشینی او آغاز شده است.
شیخ خالد، پسر بزرگ شیخ صقر که هفت سال پیش از ولیعهدی برکنار شده بود، با انتشار پیامی ویدئویی در اینترنت خود را جانشین پدر و حاکم رأس الخیمه اعلام کرده است.
اما برادر کوچکترش شیخ سعود که در هفت سال گذشته عملاً اداره رأس الخیمه را در دست داشته و ولیعهد رسمی بوده، بی اعتنا به پیام شیخ خالد، اداره امور را ادامه می دهد.
شیخ خالد در ماه فوریه گذشته طی سخنرانی در واشنگتن، برادرش شیخ سعود را متهم کرده بود که رأس الخیمه را به دروازه ای برای ایران تبدیل کرده تا از طریق آن از تحریمهای بین المللی بگریزد و به قاچاق سلاح، تجهیزات، مواد مخدر و حتی انسان بپردازد.
وی همچنین نامه ای با امضای پدرش منتشر کرده که نشان می دهد او ده ماه پس از برکنار کردن شیخ خالد نظرش را عوض کرده و از او خواسته است به مقام ولیعهدی بازگردد، اما اعتبار این نامه را تاکنون هیچ مرجع مستقلی تأیید نکرده است.
شیخ خالد که تحصیلکرده انگلستان است، در زمان ولیعهدی فعالیتهای اقتصادی گسترده ای انجام داد و به چهره ای اصلاح طلب و همچنین مخالف سرسخت ایران مشهور بود، وی همچنین بر خلاف دیگر مقامات کشورهای حاشیه خلیج فارس، آشکارا با سیاست آمریکا در حمله به عراق مخالفت می ورزید.
با هدایت شیخ خالد، تظاهرات خیابانی در رأس الخیمه علیه حمله آمریکا به عراق برگزار شد و رادیوی رأس الخیمه آزادانه برنامه هایی در مخالفت با حمله به عراق پخش می کرد.
شیخ صقر پس از چند بار مشورت با شیخ زاید حکمران امارات، سرانجام برکناری شیخ خالد را از ولیعهدی اعلام کرد و این مقام را به شیخ سعود سپرد که تحصیلکرده آمریکاست.
برکناری شیخ خالد، شهر رأس الخیمه را صحنه تظاهرات اعتراض آمیز هوادارانش کرد که به مداخله ارتش امارات برای آرام کردن اوضاع انجامید و شیخ خالد راهی تبعید شد.
روزنامه بریتانیایی گاردین در ماه های ژوئن و ژوئیه گذشته گزارشهایی منتشر کرد حاکی از اینکه شیخ خالد با هزینه کردن میلیونها دلار در حال تلاش برای بازگشت به قدرت است و در راستای جلب حمایت بین المللی، حتی با سفیر اسرائیل در لندن هم دیدار کرده است.
شیخ صقر، پدر شیخ خالد، با توسل به زور قدرت را به دست گرفته و با کمک تفنگچیانش، عمو و پدرزنش شیخ سلطان را از حکومت برکنار و به شارجه تبعید کرده بود.
در امیر نشین شارجه نیز شاخه ای از خاندان قاسمی حکومت می کند، قاسمیان که بیش از دویست و پنجاه سال است بر رأس الخیمه و شارجه حکم می رانند، از سران قبائل عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس بودند که پس از کشته شدن نادرشاه افشار، جنگی را با نیروهای ایرانی آغاز کردند و به سلطه ایران بر سرزمینی که اکنون امارات متحده عربی خوانده می شود پایان دادند. هند.
هرچند دیری نگذشت که این مناطق به تصرف ترکان عثمانی درآمد و شیوخ عرب ناچار دست کمک بسوی بریتانیا دراز کردند که با کمک قبائل محلی ترکها را بیرون راند و این سرزمینها را تحت الحمایه خود اعلام کرد.
با پایان یافتن سلطه بریتانیا و اعلام موجودیت امارات متحده عربی، شیخ صقر پیوستن به این اتحادیه را مشروط به این اعلام کرد که دولت تازه بنیاد، از ادعای رأس الخیمه بر جزیره های تنب بزرگ و کوچک و ادعای امیرنشین شارجه بر جزیره ابوموسی دست برندارد، با پذیرفتن این شرط، وی در 24 فوریه 1972، پیوستن رأس الخیمه به امارات را اعلام کرد.
از شیخ صقر هفت پسر و هفت دختر بر جای مانده، پسر دومش سلطان در زمان حیات پدر درگذشت.

یورونیوز تلویزیون فارسی راه اندازی کرد


یورونیوز به ده زبان برنامه پخش می کند شبکه تلویزیونی یورونیوز پخش برنامه های خبری خود به زبان فارسی را آغاز کرده است. شبکه ماهواره ای یورونیوز که در شهر لیون در شرق فرانسه مستقر است، چهارشنبه پنجم آبان (۲۷ اکتبر) در ساعت ۷:۳۰ عصر به وقت لیون، نه شب به وقت تهران، پخش برنامه خبری فارسی خود را آغاز کرد.
ماریا سرسالاری، مدیر بخش فارسی یورو نیوز، به بی بی سی فارسی گفت که برنامه های یورونیوز "دید جهانی می دهد، از یک پنجره اروپایی همه اخبار جهان را در بر می گیرد."
فارسی دهمین زبانی است که یورونیوز برنامه های خود را در قالب آن پخش می کند. این شبکه برنامه های خود را به زبان های مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، ترکی، روسی و عربی پخش می کند. سایت فارسی یورونیوز حدود یک هفته پیش راه اندازی شد. ماریا سرسالاری گفت که یورونیوز فارسی موضوع ها متنوعی از جمله مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ورزشی، محیط زیستی و علمی را پوشش خواهد داد.
به گفته وی، یورونیوز بر انتقال بی طرفانه خبر و دقت در ارائه آن به مخاطب تاکید دارد. یورونیوز از مجری برای اعلام خبر استفاده نمی کند. مدیران این شبکه در ماه ژانویه امسال اعلام کرده بودند که پخش برنامه های یورونیوز به زبان فارسی برای اواخر سال ۲۰۱۰ برنامه ریزی شده است.

صحبت هاي يك سروان سپاه در تلوزيون ايران و نگاهي 7 دقيقه اي به وقايع بعد انتخابات

۱۳۸۹/۰۸/۰۵

۹ سال زندگی لوکس یک تروریست خطرناک در شمال تهران


به گزارش اشپیگل‌آنلاین "سیف العدل" رئیس احتمالی بخش نظامی شبکه تروریستی القاعده پس از ۹ سال اقامت در شمال تهران، به تازگی ایران را ترک کرده و به مناطق مرزی میان پاکستان و افغانستان باز گشته است.
اشپیگل‌آنلاین با تکیه بر منابع اطلاعاتی خود از سیف العدل به عنوان یکی از خطرناک‌ترین تروریست‌های جهان نام برده و نوشته است:«ردپای این تروریست درجه یک پس از عملیات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ گم شد، اما بعدا آشکار شد که او در شمال تهران، در شرایط رفاهی عالی تحت‌نظر است. همراه با ده‌ها یا احتمالا چند صد جنگنده طالبان و اعضای خانواده‌های آن‌ها، که پس از اشغال نظامی افغانستان به وسیله آمریکا، به ایران گریختند و مسئولان ایرانی از ادامه سفر آن‌ها جلوگیری کردند.»
عامل انفجار سفارتخانه‌های آمریکا
سیف العدل (شمشیر عدالت)، در واقع لقب مردی است که برپایه ادعای اشپیگل‌آنلاین، ورودش به مناطق مرزی میان افغانستان و پاکستان می‌تواند به تجدید سازمان ‌شبکه تروریستی القاعده کمک کند. آمریکائی‌ها این مرد را عامل بمب‌گذاری‌های سال ۱۹۹۸ در دو سفارتخانه خود در آفریقا می‌دانند. او، بعدا به یکی از رهبران نظامی مهم القاعده تبدیل شده است.
اشپیگل به نقل از "نومان بنوتمان" تحلیلگر بنیاد کویلیام لندن می‌نویسد:«اکنون قطعی است که سیف العدل اجازه یافته ایران را ترک کند، در ایالت وزیرستان شمالی مستقر شود و هدایت نظامی القاعده را به عهده بگیرد.» به نوشته اشپیگل آنلاین، نومان بنوتمان (لیبی‌تبار)، یکی از تحلیل‌گران معدود جهانی است، که ارتباطات القاعده را به خوبی می‌شناسد‌. نومان، پیش از آن که در سال ۲۰۰۲ تغییر موضع بدهد، در کمپ‌های چریکی افغانستان مجاهدین را آموزش نظامی می‌داد.
اطلاعات سرویس‌های مخفی
هفته‌نامه آلمانی، در ادامه گزارش خود می‌نویسد:«این تنها نومان نیست که بازگشت سیف العدل را به وزیرستان شمالی تایید می‌کند. کارمند یکی از سرویس‌های اطلاعاتی اروپائی نیز به اشپیگل‌آنلاین گفته است:«سیف العدل از ایران خارج شده و در حال حاضر در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان به سر می‌برد. این ارزیابی وجود دارد که او به پایگاه‌های تروریستی پیوسته است.»
در بخشی دیگر از گزارش اشپیگل‌آنلاین آمده است:«تابستان امسال در یک روزنامه افغانی گمانه‌زنی شد که سیف‌العدل با چند دیپلمات ایرانی معاوضه شده است. اما این خبر زیاد پی‌گیری نشد. سرویس‌های اطلاعاتی آمریکائی دائما به این موضوع فکر می‌کنند که ممکن است ایران سیف‌العدل را برای انجام عملیات انتقامی علیه غرب خریده باشد. او این عملیات را ممکن است برای زمانی طراحی کند که تاسیسات اتمی ایران مورد حمله نظامی قرار گیرد.»
برپایه گزارش اشپیگل‌آنلاین یکی دیگر از اتهامات سیف العدل شرکت در عملیات انفجار سفارت آمریکا در عربستان سعودی است که در سال ۲۰۰۳ خسارات و تلفات زیاد به بار آورد.

۱۳۸۹/۰۸/۰۴

اوریون؛ تصویری از بکارت ایرانی

فیلم اوریون، ساخته علی زمانی عصمتی، تنها فیلم ایرانی حاضر در پنجاه و چهارمین جشنواره فیلم لندن است که بدون حضور فیلمساز و عوامل سازنده آن، دو بار در این جشنواره به نمایش درآمد.
موضوع این فیلم، از دست دادن بکارت یک دختر در یک جامعه بسته و سنتی (فیلم در یزد ساخته شده) است. دختر دانشجویی به نام الهام در ارتباط با جوانی به نام امیر، باکرگی خود را از دست می دهد و برای حل این مشکل به روش‌های غیرقانونی متوسل می‌شود اما در نهایت تاوان سختی برای این کار می‌پردازد.
در جامعه ای که بکارت دختر برابر با «عفت» و «عصمت» اوست، می‌توان تصور کرد که از دست دادن آن تا چه حد می‌تواند برای آن دختر فاجعه‌بار باشد. او دیگر باعث سرافکندگی و مایه شرم خانواده است و «لکه ننگی» است که باید هرچه زودتر از بین برود.
اوریون مثل بیشتر کارهایی که روی تابوها و مسائل اجتماعی حساس و بودار دست می‌گذارند، بدون مجوز قانونی و به اصطلاح به شکل زیرزمینی تهیه شده است. روشی که بسیاری از سینماگران جوان امروز سینمای ایران برای فرار از شر ممیزی، سانسور، تصویب فیلمنامه، مجوز ساخت و محدودیت های دیگر به آن متوسل می شوند و نتیجه آن اگرچه غالبا از نظر سینمایی چندان چشمگیر نیست و کاستی های زیادی دارد اما به خاطر چالشی که با سینمای رسمی و مسلط دارد، قابل توجه و بررسی است.
فیلمی نسبتا جسورانه،‌ مستقل و کم‌خرج که روی موضوعی متمرکز شده که در ایران تابو تلقی شده و سینماگران اجازه نزدیک شدن به آنها را ندارند. به همین دلیل علی زمانی فیلمش را بدون مجوز دولتی ساخته و ازین نظر این فیلم نمونه دیگری از «سینمای زیرزمینی» امروز ایران به حساب می‌آید که شانس چندانی برای نمایش عمومی در داخل ایران ندارند.
اوریون از نظر سینمایی فیلم چشمگیری نیست و تنها علت پذیرش آن در جشنواره فیلم لندن، می تواند موضوع جنجالی آن باشد.اوریون از نظر سینمایی فیلم چشمگیری نیست و تنها علت پذیرش آن در جشنواره فیلم لندن، می تواند موضوع جنجالی آن باشد. به ویژه اینکه فیلم های دیگری که از نظر سینمایی بهتر و قوی تری بودند امسال به این جشنواره ارسال شدند اما مورد توجه هیئت انتخاب آن قرار نگرفتند.
با اینکه ساختن این نوع فیلم ها در شرایط امروز ایران چندان ساده نیست و می تواند عواقب سنگینی برای سینماگران داشته باشد اما این مشکلات، مانع از گرایش جوان ها به سمت ساختن فیلم های بدون مجوز نمی شود. علی زمانی عصمتی بعد از ساختن این فیلم به وسیله ماموران دولتی دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفت.
آقای زمانی در این باره به روزنامه اعتماد ملی گفته بود: "اکنون متاسفانه مساله ساخت یک فیلم سینمایی که تنها مرجع صالح رسیدگی به آن وزارت ارشاد است با رویکرد انتظامی و حتی اطلاعاتی امنیتی مواجه شده و این باعث تاسف است که به محض اینکه سلیقه شخصی افرادی که قدرت حقوقی یافته اند با یک اثر هنری هماهنگ نباشد با انگ های مختلف امنیتی، اثر و صاحب اثر را مورد تهدید قرار می دهند و همین که یک مساله در طبقه بندی امنیتی قرار گرفت فرد از تمامی حقوق خود محروم می شود."
شرایط دشوار ساخت فیلم
آقای زمانی درباره مشکلاتی که برای ساختن این فیلم با آن مواجه بوده، می گوید: "این فیلم در واقع بعد از پنج شش سال فیلم نساختن و صرفا از روی اجبار ساخته شده. من تمام تلاشم را کردم که در چهارچوب قوانین ایران و با ضوابط فیلم‌سازی ایران این فیلم را بسازم اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد. تا اینکه بعد از شش سال، سرانجام در سال ۱۳۸۷، موفق ‌به دریافت پروانه ساخت برای یک فیلم شدم که از نظر تم به این فیلم نزدیک بود، اما موضوعش بکارت نبود، بلکه در مورد معضل ارتباط یک دختر و پسر بود."
آقای زمانی برای کاهش هزینه این فیلم و پرهیز از جلب توجه مقام های دولتی، آن را در لوکیشن‌های محدود و داخلی و یا لوکیشن‌های خارجی که در محدوده شهری نیست، فیلمبرداری کرد.‌
کارگردان اوریون درباره دشواری های ساختن فیلم های اجتماعی می گوید: در واقع ساختن این نوع فیلم‌ها (به طریق قانونی) امکان ندارد. به محض این‌که یک مشکل اجتماعی و یک معضل واقعی اجتماعی مثل فقر، اختلاف طبقاتی و اعتیاد را انتخاب می‌کنی با مشکل مواجه می‌شوی.‌ موضوع فیلم اوریون، از دست دادن بکارت یک دختر در یک جامعه بسته و سنتی است
آقای زمانی می گوید که در طول ساخت این فیلم، از جعفر پناهی به عنوان مشاور استفاده کرده است.
نسیم کیانی، بازیگر نقش اول فیلم، هنرجوی رشته بازیگری در مدرسه سینمایی امین تارخ است و بازی بسیار خوبی در این فیلم ارائه می کند. ‌
شخصیت وی در فیلم (الهام) با دو دسته محدودیت در جامعه سنتی یزد مواجه است. یک دسته محدودیت های کلی مربوط به نظام اجتماعی ایران است که قوانین شرعی و عرفی تعیین کرده و نیروی انتظامی، سپاه و بسیج ، مجری آن‌هاست و دسته دیگر محدودیت‌هایی است که از طرف خانواده سنتی و قشری به او تحمیل می‌شود.
فیلم در مجموع ریتم کند و یکنواختی دارد و جز صحنه‌های فرار دخترک از دست ماموران نیروی انتظامی و دادگستری، بیشتر زمان فیلم را گفتگوی طولانی میان آدم‌ها پر کرده و نداشتن موسیقی فیلم نیز به کندی ریتم آن کمک کرده است.
بخش هایی از فیلم که در داخل کلانتری و زندان می‌گذرد به دلیل ساختگی بودن این مکان ها، چندان باور پذیر نیست و به واقع گرایی فیلم لطمه وارد کرده است.
اما فیلمبرداری در یزد این امکان را به فیلمساز داده که از بافت معماری سنتی این شهر و بام‌ها و خانه‌های متصل به هم و کوچه‌های تنگ و تاریک آن استفاده دراماتیک لازم را ببرد. صحنه های تعقیب و گریز دخترک و ماموران نیروی انتظامی بر روی پشت بام های خانه ها و دالان های تو درد تو، تعلیق خوبی دارد و دلهره آفرین است.
یکی از بهترین سکانس های فیلم، سکانس نهایی پرتنش آن است که قدرت تصویری و دراماتیک بالایی دارد و یادآور سکانس درخشان کشمکش بین سوسن تسلیمی و حسین محجوب در فیلم مادیان علی ژکان است. دراین صحنه است که پدر الهام برای پاک کردن یک "لکه ننگ خانوادگی"، در اوج خشم و نفرت، قصد کشتن الهام را دارد.
کارگردان اوریون درباره امکان نمایش فیلم در ایران، می گوید که در حال حاضر به هیچوجه چنین امکانی وجود ندارد اما وی امیدوار است روزی نگاه مسئولان ارشاد به سینما تغییر کرده و بازتر ‌شود.

۱۳۸۹/۰۸/۰۲

نامه جبهه مشارکت به رفسنجانی


رئیس محترم مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام
با سلام و احترام
اخیراً آقای محمود احمدی نژاد در سفر سالانه خود به سازمان ملل متحد، با پیشنهاد تشکیل کمیته حقیقت یاب برای واکاوی عمق حوادث تروریستی ١۱ سپتامبر، سوالات و ابهامات زیادی را برای ما و بسیاری از ایرانیانی که از روند اداره امور کشور ناراضی هستند ایجاد کردند و به مصداق چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اذهان بسیاری را مشغول کردند که چرا در زمانی که کوچکترین انتقاد و اعتراض و یا حتی پرسشی در درون کشور با شیوه های خشن پاسخ داده می شود عده ای اصرار دارند که با گردش ۱٨۰ درجه ای از خود چهره ای دموکرات، ٰانسان دوستانه و حق به جانب به نمایش بگذارند.آنچه سبب شده است تامخاطب این نامه را حضرتعالی قرار دهیم هر چند در مقام اجرائی نیستید چند دلیل بوده است، اول نبودن گوش شنوا است که امروز تقریباً در هیچ یک از ارکان کشور وجود ندارد. در این گوشها، نه نجواها بلکه فریادهای بلند مردم هم اثر نکرده است و یا اگر هم شنیده اند آنچنان مسلوب الاختیار هستند که توان انجام کاری را ندارند. دوم نگرانی شما از سرنوشت کشور و انقلاب بخصوص در طول یکسال گذشته ،که دوران سختی برای کشورومردم بود ، به طرق مختلف ابراز داشته شده است و تلاش کردید تاشاید این کشتی طوفان زده به ساحلی آرام برسد، و بالاخره جایگاه معنوی و تاریخی شما در انقلاب و جمهوری اسلامی دلیل دیگری است برای مخاطب قراردادن شما، هر چند امروز خود مورد حمله و عتاب کسانی هستید که مصائب جاری کشور محصول اقدامات آنها می باشد.با این توصیف از شما درخواست می کنیم بهر نحو که صلاح می دانید برای ایجاد و تشکیل کمیته حقیقت یاب نه برای حوادث ۱١ سپتامبر بلکه برای بررسی آنچه در طول یکسال و نیم گذشته براین کشور رفته است و شمه ای از آنها را در ذیل بیان می کنیم اهتمام کنید و با دعوت از چهره هایی که استوانه های انقلاب اسلامی و مقوم هویت ایرانی و فرهیختگان علم و عمل و سیاست هستند، با ریشه یابی حوادث و بیان حقایق، اعتماد از دست رفته ملت به دولتمردان را که می رود به بی اعتمادی کامل به نظام جمهوری اسلامی تبدیل شود بازسازی کنید.
۱- انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری:
علیرغم فضای سنگین تبلیغاتی و سرکوب همه منتقدان و معترضان، امروز باور عمومی بر مهندسی این انتخابات بیش از گذشته است. رفتارهای خشونت بار با مردم و نهادهای مدنی و تلاش و فشار عجیب و بی وقفه برای اینکه از زبان منتقدان و بخصوص زندانیان بی گناه، صحت انتخابات اعلام شود خود بهترین دلیل است که حاکمان،امروز نفوذ کلام خود را در جامعه از دست داده اند.آنچه صحت ادعای مهندسی انتخابات را اثبات می کند، فایل صوتی سردار مشفق است که بی محابا و با افتخار عملیات امنیتی ـ نظامی گروه خود را شرح می دهد. اما به جای برخورد با وی و همدستانش، شاکیان او به زندان برگردانده می شوند. بی شک گروه حقیقت یاب اگر بتواند بدرستی و بدون حب و بغض سیاسی، ادعای طرفین قضیه را بررسی و نتیجه قطعی را به ملت اعلام نماید، بزرگترین بحران نظام جمهوری اسلامی یعنی بحران مشروعیت را تخفیف خواهد داد. به نظر ما با برون رفت از این بحران، بحرانهای کوچک و بزرگ دیگری حل خواهد شد که از روز پس از انتخابات بر این کشور سایه افکنده است.
۲- حوادث پس از انتخابات:
مستحضر هستید که پس از انتخابات حداقل قریب به صدنفر در خیابانها به شهادت رسیدند و هزاران نفر مضروب و مجروح بر جای ماندند که گاهی بعضی از آنها از ترس، فرصت درمان نیز پیدا نکردند و هنوز افرادی هستند که برای بیرون آوردن گلوله از بدن خود بدنبال پزشکی آشنا و محرم می گردند. حاکمان هیچگاه نخواسته اند به این مسائل بپردازند چرا که پذیرش رسمی این فجایع را رسوائی بزرگتری ازکهریزک می دانند که آن جنایت را تحت الشعاع قرار خواهد داد و لذا سعی می کنند اصل ماجرا را با تبلیغات فراوان و دروغ گویی انکار و پاک کنند و فکر می کنند با این روش بر مشکلات خودشان مسلط شده اند. امروز جنایت و فاجعه کهریزک و کوی دانشگاه چون خاری در چشم باقی مانده است. ولی اراده ای قاهر و غالب نیست تا عاملان اصلی این جنایات را محاکمه نماید. کمیته حقیقت یاب باید به همه این جنایات و ظلمها رسیدگی کند. فجایع اتفاق افتاده در همه بازداشتگاهها از جمله اوین را بررسی کند و همه دست اندرکاران این وقایع را به دادگاههای صالحه بسپارد.
٣- ناکارآمدی در اداره کشور:
علیرغم تبلیغات اغراق آمیز رئیس دولت و همراهان ایشان که کشور را بهشت برین نشان می دهند،بر اساس امارهایی که مراجع رسمی مسئول ارائه می دهند،روشن است که اداره کشور در بدترین وضع ممکن قرار داردوعلیرغم در آمد نفت بی سابقه بیش از ۷۰ میلیارد دلار در سال،رشداقتصادی کشور در این سالها در خوشبینانه ترین برآوردها کمتر از ۲% بوده است.رکود،تورم،بیکاری، مفاسد اجتماعی و اقتصادی بیداد می کندبه طوریکه اکنون فساد در بالاترین سطح مقامات دولتی در تاریخ انقلاب اسلامی بی سابقه است.بدیهی است که کمیته حقیقت یاب در اثبات این ناکارآمدی ،کاردشواری در پیش ندارد اما ریشه یابی این ناکارآمدی مهم است که به گمان ما در عدم مشروعیت قوه مجریه نهفته است. قانون گریزی و بی اعتنایی به نظر کارشناسان ، از جمله موارد دیگری است که به طور بی سابقه ای در دولتهای دهم و نهم خودنمائی می کند تا جایی که حتی وزارتخانه ها هم جایگاهی در تصمیم سازیها و پیشبرد امور ندارند. انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی نه برای حذف بوروکراسی و تسهیل امور ،بلکه برای مجال یافتن برای قانون گریزی و خودمحوری و حاکمیت سلیقه ی گروهی خاص و اندک بوده است که سبب شده است داد مجلس حامی دولت هم به آسمان برود.آمارهای ارائه شده پیشرفت کشور و توسعه اقتصادی و اجتماعی از زبان رئیس دولت با واقعیتهای موجود جامعه کاملاً در تضاد است و کمتر کسی در کذب این آمارها تردید داردو اصولاً اظهارات ایشان در هر زمینه ای مایه مزاح جمع های مختلف شده است. چنین وضعی برای کشور بسیار خطرناک است. بخصوص که حمایت بی شائبه و همه جانبه ودستوری از دولت ومنع همه ارکان نظام از نقد وانتقاد و عمل به وظیفه قانونی در برابر این تخلفات و قانون شکنی های قوه مجریه،روند بی اعتمادی به دولت را به کل نظام تسری خواهد داد.کمیته حقیقت یاب باید تلاش کند تا آینده کشور را در صورت تداوم چنین وضعی ترسیم کند و به مسولان ارشد و مردم نشان دهد که چه سرنوشتی در انتظار آنها خواهد بود.
۴- تحریم اقتصادی و تهدید نظامی:
بدیهی است که جمهوری اسلامی در طول حیات سی ساله خود همواره در معرض تحریم و تهدید بوده است، فارغ از آنکه چقدر این وضعیت، خودساخته و چقدر حاصل توطئه های دشمنان بوده است، به لطف خداوند، تدبیر مسئولان و پشتیبانی مردم این تحریم و تهدیدها هیچگاه کیان نظام جمهوری اسلامی را در سخت ترین شرایط به خطر نینداخته است. اما در طول چند سال گذشته شاهد وضعیتی هستیم که بنا بر شنیده ها همه مسئولان نظام و ارکان کشور بجز رئیس دولت نگران شده اند. و تاسف بارتر اینکه این همه تهدید و تحریم در زمانی اتفاق افتاده است که کشور آماده جهش بزرگ برای توسعه و پیشرفت بود. از سوی دیگر مناسبات جهانی و تحولات بین المللی، بهترین فرصت را برای ایران فراهم کرده بود تا بر سرعت این توسعه و پیشرفت افزوده شود. اما رفتار و گفتار رئیس دولت و بی برنامگی در اداره کشور سبب شده است تا امروز کشور ما یکی از منزوی ترین کشورهای جهان باشد و جز اندکی ،کسی در فکر دوستی با ایران نباشد. به نظر می رسد فارغ از عواقب فوری تهدید و تحریم که همه ما باید در برابر آن مقاومت کنیم، تداوم چنین وضعی حتی اگر منجر به حوادث مهلک فوری نشود سبب از بین رفتن همه پایه های پیش نیاز پیشرفت کشورمی شود و همه دستاوردهای ایران در سی سال گذشته را از بین خواهد برد. کمیته حقیقت یاب می تواند این فرصت سوزیها و تبدیل فرصت ها به تهدیدها را بررسی کند و نشان دهد که در جهان امروز کلام نسنجیده یا رفتارنابخردانه یک دولتمرد چه اثرات مخربی بر حیات یک کشور خواهد داشت و این اصل بدیهی را یادآوری کند که خردورزی شرط اول تصدی یک مقام ارشد در یک حکومت است.
۵- استقلال قوه قضائیه:
نهاد قضا اصلی ترین نهاد برای استقرار نظم، امنیت و عدالت است. بدون دادگستری مستقل و آزاد، شاید اصلاً امکان برقراری یک حکومت مردمسالار وجود نداشته باشد. آنچه در نهایت می تواند جلوی دیکتاتوری را بگیرد قاضی شجاعی است که جز حق نمی بیند، مقهور قدرت حاکمه نمی شود و تنها بر طریق قانون،عدل و انصاف راه می پیماید.هرچند اکثریت قضات، دادیاران، بازپرسان و کارمندان قوه قضائیه انسانهایی شریف، آزادمنش، درستکار و حق گرا هستند، اما سیستم حاکم بر این قوه چنان است که آنجا که تضاد منافع مردم و حکومت پیش می آید، دست چنین کسانی از قضاوت در پرونده های مهم کوتاه شده و امر قضا به کسانی سپرده شده است که جز وابستگی به کانون قدرت، هیچ ویژگی ندارند و به هیچ یک از مبانی حقوقی پایبند نیستند. امروز فقط ادعای ما نیست که بخشی از قوه قضائیه در اختیار نهادهای نظامی و امنیتی قرار گرفته است، بلکه بازجویان وابسته به سپاه و وزارت اطلاعات هم رسما به زتداتیان خود اظهار می کنند که قاضی هیچ کاره است و ما به او می گوئیم چه حکمی صادرکند. کمیته حقیقت یاب می تواند بررسی کند که به چه دلیلی زندانهای ما از اساتید دانشگاه، دانشجویان نخبه، سیاستمداران و روزنامه نگاران برجسته، روحانیان، نویسندگان،هنرمندان،فعالان نهادهای صنفی و مدنی و زنان شریف و پاکدامن و بلند نظر پر شده است که شاید در هیچ جای جهان و حتی از نظر تعداد با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست؟کمیته حقیقت یاب می تواند رفتارهای خشن با زندانیان بی گناه و محرومیت آنان از کمترین حقوق یک زندانی را بررسی کند و مشخص کند به چه جرمی یک انسان شریف ماه ها در انفرادی نگه داشته می شود و به او گفته می شود تا وقتی نگویی در انتخابات تقلب نشده است از اینجا بیرون نمی روی و یا با نمایش صحنه اعدام ساختگی او را می شکنند. کمیته حقیقت یاب می تواند به دادگاه های نمایشی، احکام فرمایشی و مسلوب الاختیار بودن قوه قضا در این بخش که حتی رئیس قوه می گوید کاری از دست من ساخته نیست رسیدگی کند و به مردم گزارش دهد که میان آنچه مطلوب جمهوری اسلامی بوده است و آنچه امروز در آن به سر می بریم چقدر فاصله است؟نمونه ای از این رفتار را در برخورد با جبهه مشارکت ایران اسلامی می توان یافت. بدون هیچ حکم قضائی، ساختمان حزب را پلمپ می کنند و هیچ مسئولی چه انتظامی، چه قضائی، چه امنیتی و چه نظامی حاضر نیست مسئولیت آن را بپذیرد. به بهانه های مختلف مانع از انجام فعالیت حزب می شوند بدون اینکه هیچ حکم قضائی یا حتی دستوری از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب وجود داشته باشد (مستحضر هستید که اولین بار در تاریخ ۲۵/۱/۱٣٨٩ کمیسیون ماده۱۰احزاب طی نامه ای لغو پروانه حزب راابلاغ کرد) حتی از برگزاری کنگره عادی حزب جلوگیری می کنند. از دور هم نشستن دوستان قدیمی که در حزب گردهم آمده بودند جلوگیری می کنند و آنها را تهدید به حبس و زندان می کنند و حتی خانواده های آنها را به جرم وابستگی به اعضای حزب تحت فشار و تعقیب قرار می دهند. حتی وقتی دادگاهی مستقل و قاضی شجاعی رای به ابطال نظر کمیسیون ماده ۱۰ احزاب می دهد، تلاش میکنند که مانع از ابلاغ حکم شوند و پرونده را از او می گیرند و جالب تر از همه آنکه در شعبه ای از دادگاه انقلاب که هیچ صلاحیت و سمت قانونی در رسیدگی به تخلفات حزب ندارد و قاضی آن از نظر استقلال رای شهره خاص و عام است، بدون امکان دفاع و حتی بدون تشکیل دادگاه و بدون رعایت اصول آئین دادرسی ، حکم به انحلال حزب می دهند و نکته مهم آن که آنقدر این رای فاقد استدلال حقوقی و بری از منطق است که حتی جرئت ابلاغ آن را ندارند.کمیته حقیقت یاب اگر تنها همین مورد برخوردهای امنیتی ـ قضائی را با جبهه مشارکت ایران اسلامی مدنظر قرار دهد به این نتیجه می رسد که خراب آباد قوه قضائیه را تدبیری دگر باید کرد.
۶- برخورد با نهادهای مدنی:
لازم به توضیح نیست که اساس مدنیت جدید و دولت مدرن ، وجود نهادهای مدنی مردم نهاد ، مستقل و قوی است که موتور محرکه پیشرفت و مقوم برنامه آبادانی محسوب می شوند. در طول سالیان گذشته و بخصوص در یکسال گذشته برخوردهای غیرقانونی و ریشه کنی نهادهای صنفی و مدنی در سرلوحه کار دولت قرار گرفته است. مطبوعات راکه از قدیم پایگاه دشمن می خواندند ،قلع و قمع کرده اند و یا تعدادی نیمه جان که باقی گذاشته اند جز به دستور یا خودسانسوری چیزی نمی نویسند. رسانه های دیگر نیز وضع بهتری ندارند.احزاب و گروه های سیاسی نیز تکلیفشان روشن است و حال خوش تری ندارند که نمونه برخورد با جبهه مشارکت توضیح داده شد.اصولاً حکومتی که تشکلهای مردمی را نه یاور و حتی نه رقیب بلکه دشمن بداند دیکتاتورترین حکومت محسوب می شود. کمیته حقیقت یاب می تواند بررسی کند که در طول سالهای گذشته چه بر سر نهادهای مدنی آورده اند. نهادهای صنفی مثل سندیکاهای کارگری ، انجمن صنفی روزنامه نگاران یا تشکلهای معلمان را به چه روزی انداخته اند و با فعالان آنها چه رفتارهای سخیف و غیرشرعی و غیر قانونی انجام داده اند و آنگاه به این نتیجه برسد که این روند آیا سرمایه های بزرگ معنوی و انسانی کشور را از بین نمی برد و کشور ایران را که مفتخر به نیروی انسانی کارآمد، مدیر و برنامه ریز بوده است به یکباره از این همه نیرو تهی نمی کند؟
۷- دانشگاه ها:
درطول سالیان قبل و بخصوص یکسال گذشته دانشگاه ها مهمترین عرصه تاخت و تاز گروه امنیتی- نظامی حاکم بوده است. گویی علم و عالم را دشمن خود می دانند و برای حاکمیت جهل و جاهلان به میدان آمده اند.اخراج دهها استاد برجسته به بهانه بازنشستگی (اجباری) و یا عدم صدور حکم کارگزینی در تبدیل وضعیت استخدامی ، و جایگزینی آنها با صدها فردی که نوعاً با رانت های شناخته شده، مدارک علمی را در دانشگاه های وابسته به نهادهای نظامی و امنیتی کسب کرده اند اما فاقد صلاحیت علمی لازم هستند، خدمت به هیچ کس حتی خودحاکمان نیست و بزودی از این اعمال زیانی بزرگ خواهند دید. در کنار آن ، دستگیری و اخراج صدها دانشجوی نخبه و محرومیت آنها از ادامه تحصیل به جرم آزاد اندیشی و دگراندیشی در تاریخ دانشگاه های کشور بی سابقه است .مضاف بر این ، باید دردمندانه بگوئیم که امروز زندانهای کشور مملو از دانشجویانی است که چون جوان و حق پو هستند و فریاد اعتراض و انتقاد آنها بلندتر از سایر اقشار جامعه است، آنها را به زندان های طویل المدت و تبعیدو حتی اعدام محکوم می کنند. البته این نشانه اقتدار نظام نیست بلکه نشان از ترسی دارد که سراسر وجود آمران ، صادرکنندگان و مجریان این احکام را در برگرفته و خواب از چشم آنها ربوده است.کمیته حقیقت یاب می تواند به دقت بررسی کند و به مردم اعلام کند که سرنوشت علم و عالمان در نظامی که به نام اسلام تاسیس شده چیست؟ و ادامه وضع موجود چگونه ریشه های یک ملت را خواهد سوزاند.
٨- حاکمیت نظامیان و نیروهای امنیتی:
حاکمیت بلامنازع نظامیان بر سیاست و قضا را همگان می دانند. اما دست اندازی آنها به اقتصاد فاجعه ای کمتر از مداخله آنها در سیاست نیست. سپردن همه پروژه های بزرگ به نظامیان و حیف و میل میلیاردها دلار درآمد نفتی توسط شرکتهای بی تجربه و وابسته به سپاه که تنها هنر آنها واسطه گری و سپردن کار به سایر شرکتهای درجه٣و۴وابسته به خودشان می باشد ، از این جمله است.در کنار آن ،دخالت گسترده نظامیان درسیستم بانکداری و بازاریابی و واگذاری شرکتهای مشمول اصل ۴۴، بخشی دیگراز این نظامی سازی اقتصاد ودر نتیجه رشکستگی اقتصادی است.متاسفانه در گیرودار حوادث تلخ سیاسی، امکان پرداختن به این امور میسر نشده است و نهادهای مسئول نظارت نظیر مجلس و یا سازمان بازرسی و دیوان محاسبات نیز یا نخواسته اند و یا نتوانسته اند به وظیفه ذاتی و قانونی خود عمل کنند. حاصل این دست اندازی چیزی نبوده است جز تقویت بنیه مالی نهادهای سرکوب که درعوض،تعطیلی تقریباًتمام پروژه های بزرگ توسعه ای مانند عسلویه ومنطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی ماهشهر را به دنبال داشته است. بدیهی است که در سالهای آینده عوارض کمرشکن این سیاستها مشخص خواهد شد و البته دامنگیر دولتهای بعدی می شود که پس از این دولت بر سر کار خواهند آمد. کمیته حقیقت یاب می تواند به دقت و با کارشناسی عمیق، روند نظامی سازی اقتصاد و ورشکستگی اقتصادی و عقب افتادگی عظیم کشور را در سایه این سیاست های ویرانگر بررسی و هر چه سریعتر راهکارهای خروج از این بحران را به مردم ارائه نماید.
جناب آقای هاشمی
آنچه آمد نه تمام قصه پرغصه امروز مردم ایران است و نه با تشکیل کمیته حقیقت یاب می توان امید داشت در مدت کوتاهی این زخمهای عمیق التیام یابد. حجم تخریب آنچنان عظیم است که شاید جبران آنها پس از سالهای طولانی ممکن باشد اما آنچه مهم است با تشکیل این کمیته و بخصوص با محرم شناختن مردم، امکان بازسازی اعتماد از دست رفته بین حاکمیت و ملت به وجود آید و با یاری خدا و اتکا به قدرت لایزال مردم می توان در مدت کوتاهتری بر مشکلات غلبه کرد تا شاید آب رفته به جوی بازگردد.
جبهه مشارکت ایران اسلامی

۱۳۸۹/۰۷/۲۸

«دست احمدی‌نژاد از مدیریت دانشگاه آزاد کوتاه شد»


مدیریت دانشگاه آزاد همچنان با هیئت موسس آن خواهد بود. وضعیت دانشگاه آزاد به حالت سال اول تاسیس خود برمی‌گردد. عبدالله جاسبی از ریاست دانشگاه آزاد برکنار خواهد شد. یکی از نزدیکان هاشمی از آخرین اخبار دانشگاه آزاد می‌گوید.
بعد از ابلاغ نامه آیت‌الله خامنه‌ای، درباره باطل اعلام کردن وقف دانشگاه آزاد، روزنامه «جام‌جم» و سایت‌های نزدیک به اصول‌گرایان در ایران، خبر از اعلام موافقت هاشمی رفسنجانی با نظر داده‌اند.
روزنامه «جام‌جم» درهمین زمینه نوشته است: «اخیرا هاشمی رفسنجانی با اسدالله بادامچیان و قدرت‌الله علیخانی دیدار داشته است. او در این دیدار صراحتا موضع خود را در خصوص وقف دانشگاه آزاد، اعلام کرده است. هاشمی رفسنجانی در این جلسه گفته است، من خودم مجتهد هستم. نظرم بر وقف بوده است و اعتقاد هم داشتم که این وقف درست و شرعی است. اما امروز نظر رهبری را می‌پذیرم.»
بحث بر سر وقف نیست
پیش‌تر بسیاری از ناظران سیاسی در ایران، کشاکش میان دولت محمود احمدی‌نژاد و هیات موسس دانشگاه آزاد، درباره مدیریت دانشگاه آزاد را دعوایی «سیاسی» که ربطی به امور فقهی ندارد خوانده بودند. صادق زیبا کلام در گفت‌وگو با سایت «فرارو»، گفته است، «مسئله ساده‌تر و ابتدایی‌تر از این است که اشخاص بزرگی در دو طرف این ماجرا صف‌آرایی کرده‌اند که وقف صحیح است یا نه. بحث بر سر موقوفه بودن نیست.»
دانشگاه آزاد نهادی خصوصی است
زیباکلام در ادامه گفته است: «دانشگاه آزاد، از زمانی که در سال ۱۳۶۲ توسط عده‌ای از مسئولین شکل گرفت، اساسا یک نهاد خصوصی است.مالکیت آن را هر طور تعریف کنیم، دانشگاه آزاد یک نهاد خصوصی محسوب می‌شود و دولت نمی‌تواند آن را تصرف و مصادره کند.»
اما نظر آیت‌الله خامنه‌ای درباره دانشگاه آزاد چیز دیگری است. او ضمن باطل اعلام کردن وقف دانشگاه آزاد، در ابلاغیه خود خطاب به هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی‌نژاد نوشته است: « با توجه به ماهیت غیرخصوصی و غیردولتی دانشگاه آزاد اسلامی، لازم است بندهای ۵ و ۱۰ مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد اساسنامه آن دانشگاه مورد بررسی مجدد قرار گرفته و اصلاح شود.»
بنیاد شهید و بنیاد مستضعفان هم وضعیت دانشگاه آزاد را دارند
یک کارشناس مسائل سیاسی که خواست نام‌اش فاش نشود، در گفت‌وگو با دویچه وله درباره خواست دولت محمود احمدی‌نژاد در مدیریت دانشگاه آزاد، می‌گوید: «اگر قرار باشد مدیریت دانشگاه آزاد با دولت باشد، پس مدیریت بنیاد مستضعفان و همین‌طور مدیریت بنیاد شهید و هر جای دیگری که به گفته دولت، عمومی است ولی تحت کنترل دولت نیست، همگی باید زیر نظر دولت باشند، چرا فقط دانشگاه آزاد؟»
دست احمدی‌نژاد از مدیریت دانشگاه آزاد کوتاه شد
یکی از نزدیکان هاشمی رفسنجانی که او نیز نخواست نام‌اش فاش شود، در گفت‌وگو با دویچه وله ضمن تایید موافقت هاشمی رفسنجانی با باطل شدن وقف این دانشگاه، درباره آخرین اخبار مربوط به دانشگاه آزاد گفت: «قرار شد دانشگاه آزاد به حالت اولیه خود برگردد. اقای خامنه‌ای دستور داده‌اند که هم وقف باطل شود و هم آن دو بندی که شورای انقلاب فرهنگی به اساسنامه دانشگاه اضافه کرده بود تا دست هیئت امنا برای مدیریت دانشگاه کوتاه شود، آن دو بند هم باطل شد. قرار بر این است که آقایان هاشمی رفسنجانی، میر حسین موسوی، حسن خمینی به‌عنوان جانشین احمد خمینی و آیت‌الله موسوی اردبیلی و یک نفر دیگر که جزو هیئت موسس دانشگاه آزاد هستند، جلسه بگذارند و هیئت امنای دانشگاه آزاد را انتخاب کنند. بعد از آن هیئت امنا، رئیس دانشگاه آزاد را انتخاب خواهد کرد.»
جایگزین جاسبی معرفی خواهد شد
این منبع در ادامه به دویچه وله گفت: «قبلا، شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست محمود احمدی‌نژاد، با تغییر اساسنامه دانشگاه آزاد و اضافه کردن دو بند و یک تبصره به آن، انتخاب بیشترین اعضای هیئت امنا را به عهده خود درآورده بود ولی الان با باطل شدن تغییرات شورای عالی انقلاب فرهنگی، دوباره قدرت به هیئت موسس برگشت. هیئت موسسی که ریاست آن با آقای هاشمی خواهد بود.»
این منبع نزدیک به هاشمی رفسنجانی درباره رئیس بعدی دانشگاه آزاد می‌گوید: «هیئت موسس، تصمیم داشت رئیس دانشگاه آزاد را عوض کند ولی به‌خاطر این جار و جنجال‌ها دست نگه داشته بودند. چون نمی‌خواستند این احساس به‌وجود بیاید که به دولت باج داد‌ه‌اند. الان فرد دیگری جایگزین آقای جاسبی خواهد شد. به احتمال ۹۹ درصد، حمید میرزاده که در هیئت امنای دانشگاه حظور دارد، رئیس دانشگاه آزاد خواهد شد.»

ماجراي ۹۹ نفري كه آِيت الله خامنه اي صدمين نفرش بود

راديو فردا روزهاي يكشنبه ، سه شنبه و پنجشنبه برنامه اي براي بازخواني تاريخ سي ساله جمهوري اسلامي ايران ارايه مي كند. اين برنامه امروز اختصاص دارد به بررسي ماجراي معروف به ۹۹ نفر در جمهوري اسلامي .رويدادي كه در آن ۹۹ نفر در دوره دوم مجلس شوراي اسلامي به مخالفت با نخست وزيري مير حسين موسوي راي دادند و حجت الاسلام خامنه اي رييس جمهوري وقت ايران بعد ها گفت من صدمين نفر آنها هستم.

در چنين روزي در سال ۱۳۶۴ ، ۹۹ تن از نمايندگان جناح راست مجلس ايران عليرغم نظر آيت الله خميني مبني بر ابقاي مير حسين موسوي در سمت نخست وزيري به وي راي مخالف دادند.
مخالفت آقاي خامنه اي و جناح راست مجلس با نخست وزيري مير حسين موسوي
ريشه اين موضوع به چالش ها و مناقشات حجت الاسلام خامنه اي به عنوان رييس جمهور و مير حسين موسوي به عنوان نخست وزير وقت بر مي گردد.حجت الاسلام خامنه اي كه در سال ۱۳۶۰ و در دور اول رياست جمهوري خود خواستار نخست وزيري علي اكبر ولايتي از نزديكان خودش در حزب جمهوري اسلامي بود(۱) ، وعليرغم ميل قلبي اش ، به نخست وزيري مير حسين موسوي تن داده بود، در سال ۱۳۶۴ هنگامي كه دوباره به سمت رياست جمهوري انتخاب شد ، قصد داشت تا مير حسين موسوي را از نخست وزيري بردارد اما مذاكرات مفصل وي با آِيت الله خميني در اين باره در مرداد ۱۳۶۴ شكست خورد وآيت الله خميني رهبر جمهوري اسلامي اعلام كرد كه مصلحت در ابقاي نخست وزيري مير حسين موسو ي است.(۲)
رايزني سران جناح راست با آِيت الله خميني و هاشمي رفسنجاني
با اين وجود سران جناح راست در مجلس و نيز جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم ،از جمله محمد يزدي ،محمد رضا مهدوي كني ، علي اكبر ناطق نوري،ابوالقاسم خزعلي و احمد جنتي تلاش كردند ضمن رايزني با اكبر هاشمي رفسنجاني رييس وقت مجلس ، آِيت الله خميني را نيز راضي به عدم حمايت از مير حسين موسوي كنند. ناطق نوري در خاطرات خود تاييد كرده كه براي راضي كردن آِيت الله خميني به عدم دفاع از مير حسين موسوي هم با هاشمي رفسنجاني ملاقات كرده و هم با واسطه هاشمي رفسنجاني از آِيت الله خميني براي سران جناح راست وقت ملاقات گرفته است.(۳)
نامه مهدوي كني و يزدي به آِيت الله خميني
در همين چارچوب آِيت الله مهدوي كني و آِيت الله يزدي به عنوان نماد جامعه روحانيت تهران و جامعه مدرسين قم در نامه اي به آِيت الله خميني نوشتند كه نظر وي مولوي است و يا ارشادي ؟ يعني اينكه دستور است يا نظرشخصي. آِيت الله خميني در پاسخ گفته بود اين نظر شخصي وي است. از طرف ديگر ۱۳۵نماينده حامي مير حسين موسوي نيز در نامه اي به آِيت الله خميني از وي درباره مير حسين موسوي اعلام نظر خواستند.(۴)آِيت الله خميني در ۶ مهر به طور علني به اين نامه پاسخ داد و گفت به اعتقاد وي دولت موسوي در آن شرايط موفق عمل كرده و نظرش بر ابقاي مير حسين موسوي است اگر چه اختيار قانوني با رييس جمهور و مجلس است.اكبر هاشمي رفسنجاني در خاطرات خود ذكر كرده كه اين پاسخ آِيت الله خميني باعث عصبانيت حجت الاسلام خامنه اي و نمايندگان طرفدار وي در مجلس شده است.(۵)
نطق انتقادي حجت الاسلام خامنه اي از دولت موسوي
در ۱۳ مهر حجت الاسلام خامنه اي طي نطقي در مجلس مراسم تحليف خود را به جاي آورد اما در اين نطق به طور تلويحي دولت موسوي را، تحميلي بر خود دانست.اين سخنان حجت الاسلام خامنه اي باعث نارضايتي آِيت الله خميني ونامه وي در اين باره به حجت الاسلام خامنه اي شد . احمد خميني فرزند آِيت الله خميني نقل كرده كه آيت الله خميني چنين اتفاقي را محصول تاثير پذيري حجت الاسلام خامنه اي از شيطنت اطرافيانش دانسته است. (۶)
99 راي مخالف عليه موسوي
سرانجام در ۲۱ مهر ماه مجلس درباره كابينه مير حسين موسوي راي گيري كرد واز ۲۶۲ نماينده حاضر ، ۱۶۲ نماينده به مير حسين موسوي و كابينه اش راي مثبت دادند اما ۷۲ نماينده راي مخالف و ۲۶ نماينده ديگر راي ممتنع دادند و در مجموع ۹۹ نفر به موسوي راي ندادند.(۷)در آن دوران كه در درون حاكميت جمهوري اسلامي موافقت يا مخالفت با آرا و نظريات آِيت الله خميني ملاك مهمي در معرفي مواضع افراد به شمار مي رفت، در محافل عمومي اين گونه مطرح شد كه اين ۹۹ نفر از ولي فقيه حرف شنوي ندارند.اما حجت الاسلام خامنه اي كمي بعد به مجلس رفت و گفت اينها ۹۹ نفر نيستند و با من ۱۰۰ نفر هستند.(۸)
يادداشت ها :
۱- براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به كتاب "روزگاري شد" خاطرات علي اكبر ولايتي در دوران وزارت خارجه ، چاپ مركز چاپ و نشر وزارت امور خارجه ايران
2- رجوع شود به خاطرات سال ۱۳۶۴ اكبر هاشمي رفسنجاني رييس وقت مجلس شوراي اسلامي ، رويدادهاي مربوط به ۱۵ مرداد تا ۲۲ مهر ۱۳۶۴ (اين خاطرات در سايت رسمي اكبر هاشمي رفسنجاني به آدرس زير در دسترس است. http://www.hashemirafsanjani.ir/
3- خاطرات علي اكبر ناطق نوري منتشر شده در سايت رسمي مركز اسناد انقلاب اسلامي به آدرس http://www.irdc.ir/-
4- رجوع شود به خاطرات سال ۱۳۶۴ اكبر هاشمي رفسنجاني رييس وقت مجلس شوراي اسلامي ، رويدادهاي مربوط به ۱۵ مرداد تا ۲۲ مهر ۱۳۶۴۵-
5-خاطرات هاشمي رفسنجاني مربوط به تحولات روز بيست و يكم مهر ماه ۱۳۶۴ ۷- روزنامه اطلاعات ،چاپ تهران ، دوم آبان ۱۳۶۴۸-
6- مصاحبه ابراهيم اسرافيليان نماينده وقت مجلس با روزنامه وطن امروز چاپ تهران،

سفر رهبر ایران به قم پس از حدود ده سال

سفر به قم، برای کسی که علاوه بر رهبری سیاسی کشور، علاقه مند است جایگاه دینی خود را در جامعه ی کوچکتر اما پیچیده تر مرجعیت، تثبیت کند. آیت الله خامنه ای رهبری ایران، به شهری سفر کرده که در حوادث بعد از انتخابات در ایران، بار دیگر به بازیگری اصلی در صحنه سیاسی کشور بدل شده. از مواضعی که بعضی مراجع در حمایت از مخالفان دولت گرفتند یا اعتراضاتی که در شیوه برخورد حکومت با معترضان کردند گرفته تا سکوتی که رهبر ایران، پیشتر به آن اعتراض کرد. آقای خامنه ای در ایرن سفر ، دقیقا به دنبال چیست، اول گزارش فرزاد کاظم زاده را از استقبال قمی ها و روحانیون از رهبر ایران ببنید، بعد در این باره بیشتر خواهیم گفت.

گزارش اختصاصی از تلاش وابستگان بيت رهبری (گروه ۲۵ نفری) برای اقامت در آمريکا

بعنوان مثال يکی از زنان اين گروه به نام خانم نيره محمدی گلپايگانی اخيرا خانه‌ای به قيمت ۱۲ ميليون دلار خريده، که فقط ۴ نفر باغبان رسيدگی به باغ بزرگ خانه را بر عهده دارند. شخص ديگری در اين گروه به نام عزيز خوشوقت خانه‌ای به مبلغ ۸ ميليون دلار خريداری کرده و فرد ديگری از اعضای همين گروه خانوادگی ، شرکت‌های معاملات املاک را مامور خريد خانه‌ای به قيمت ۵۰ ميليون دلار نموده و رقابت بزرگی را بين اين شرکت‌ها ايجاد کرده است.
در آستانه سفر علی خامنه‌ای به قم که رسانه‌های وابسته به کودتا و تقلب هفته‌هاست در باره آن حاشیه‌سازی و تقدس‌نمایی می‌کنند خبرنگاران سبز گزارشی اختصاصی از پناه گرفتن گروهی ۲۵ نفره از نزديکان و وابستگان بيت و دفتر علی‌خامنه‌ای در آمريکا و تلاش آن‌ها برای دريافت کارت اقامت تهيه کرده است که تقديم می‌شود. اميدواريم مقام معظم رهبری چه پيش از سفر به قم و چه در خلال سفر به قم به مردم بگويد که اگر آمريکا دشمن است حضور اين وابستگان بيت و دفترش در خانه دشمن و برقراری زندگی فوق‌اشرافی در خاک دشمن چه توجيهی دارد و با اجازه و فرمان چه کسی صورت گرفته است. اميدمان اين است که با انتشار اين گزارش مراجع و روحانيان قم حداقل در جلسات خصوصی از ايشان در باره اين گروه ۲۵ نفره سئوال کنند و پاسخش را در اختيار عموم قرار دهند. با آشکارتر شدن ريشه عميق جنبش سبز در بدنه اجتماع ترس وابستگان به کودتا و قدرت نيز هر روز بيشتر می‌شود. به گزارش خبرنگاران سبز از آمريکا، ظرف ۱۱ ماه گذشته حدود ۲۵ تن از وابستگان به بيت رهبری ايران و نيز خانواده مسئولان دفترعلی خامنه‌ای با بهره گيری از رانت‌های بزرگ مالی و اقتصادی توانسته‌اند درمناطق مرفه نشين ايالت کاليفرنيا در آمريکا ساکن شوند و مراحل مبدل ساختن ويزاهای کوتاه مدت خود به اخذ اقامت را با سرعت و به صورت قانونی طی کنند.به گزارش خبرنگاران سبز، اين گروه شامل چندين خانواده مرتبط با يکديگر می‌شود که وجه اشتراک آنان با يکديگر، پيوندهای گسترده با دفتر علی خامنه‌ای و يا ارتباط فاميلی با ايشان است. همه اين خانواده‌ها باپيگيری يکی از قوی‌ترين شرکت‌های خدمات حقوقی و با هزينه سرسام آوری توانسته‌اند در کمترين زمان ممکن گرين کارت اقامت در ايالات متحده را به دست آورند و از حدود پنج ماه پيش تا کنون تسهيلات ويژه آمد و رفت بين ايران و آمريکا را به دست آورند.اين گروه طی مدت اقامت خود در آمريکا ميلونها دلار هزينه کرده‌اند تا نشان دهند که قابليت بالايی برای سرمايه گذاری دارند و بعنوان مهاجران ميليونر شناخته شوند.بعنوان مثال يکی از زنان اين گروه به نام خانم نيره محمدی گلپايگانی اخيرا خانه‌ای به قيمت ۱۲ ميليون دلار خريده، که فقط ۴ نفر باغبان رسيدگی به باغ بزرگ خانه را بر عهده دارند.شخص ديگری در اين گروه به نام عزيز خوشوقت خانه‌ای به مبلغ ۸ ميليون دلار خريداری کرده و فرد ديگری از اعضای همين گروه خانوادگی ، شرکت‌های معاملات املاک را مامور خريد خانه‌ای به قيمت ۵۰ ميليون دلار نموده و رقابت بزرگی را بين اين شرکت‌ها ايجاد کرده است.از ديگر افراد اين گروه ۲۵ نفری همچنين می توان به اسامی کسانی مانند محمود خرازی و سيد محمد چراغچی اشاره کرد. اين گروه برای آنکه بتوانند توان مالی و ميزان درآمدهای سرشار خود را اثبات کنند و زودتر به گرين کارت دست يابند با گرانترين شرکت‌های بيمه خصوصی در آمريکا و معتبرترين کلينيک‌های درمانی برای حداقل ۵ سال قرار داد کلی و همه جانبه امضا کرده‌اند تا از خدمات ويژه برخوردار شوند.اين گروه همچنين فرزندان خود را در بهترين مدارس آمريکا ثبت نام کرده‌اند که تنها شهريه ثبت نام هر ترم تحصيلی يک دانش‌آموز در اين مدارس بالغ بر ۱۸ هزار دلار است. عليرغم تلاش اين افراد برای ملموس نبودن حضورشان در آمريکا و نيز حضور در محله‌های بسيار گران قيمت ميليونر نشين، اما مهاجرت و اقامت جمعی آنان، داشتن حجاب چادری توسط خانم‌ها به همراه ماشين‌های لوکس و راننده، نقل و انتقال‌های کلان پول در بانک‌ها و همچنين هزينه‌های چشمگير و روز افزون آنان باعث جلب توجه مقام‌های محلی و ديگران شده است.به نظر می رسد که نگرانی از گسترش جنبش سبز و سقوط ديکتاتوری کودتايی، اختلافات شديد درون حاکميت و احتمال تسويه حساب‌های سياسی در بين آنان، رقابت در چپاول اموال ملی و جدال بر سر رانت‌های بی حساب و کتاب و مواردی مانند آن و ضروت خارج ساختن بخشی از سرمايه‌های به غارت رفته از نان شب ملت ايران توسط باندهای وابسته به علی خامنه‌ای، باعث شده که خانواده‌های آنان برای حفظ امنيت و موقعيت خود به دنبال مکانی امن و بسيار مرفه باشند تا گمان کنند از ديد و دسترسی چشم تيز بين مردم به دورند.جالب توجه آن است که بستگان علی خامنه‌ای از يک سو از آينده خود بيمناکند و از سوی ديگر تحمل جهنمی که شخص علی خامنه‌ای برای ملت فراهم کرده را ندارند و به سرزمينی کوچ کرده‌اند که آن را دشمن خويش می‌خوانند.علی خامنه‌ای در همين هفته به قم سفر می‌کند حالا بايد ديد ذوب شدگان در ثروت سپاهی و ماموران بسيجی و فرمانبران کودتا و علماء وابسته به نظام سرکوبگر دينی شهامت دارند از مولا و آقايشان علی خامنه‌ای در باره اين که بستگانش و اهل بيتش در خانه دشمن بيتوته کرده‌اند بازخواست کنند. بايد ديد آيا کسی آن‌قدر مسلمانی بلد است که با استناد به اين گزارش از حضرتش بخواهد درس دشمن‌شناسی به همگان بياموزد؟

۱۳۸۹/۰۷/۲۶

قول یاری رئیس مجلس ایران برای آزادی دو خبرنگار آلمانی


رئیس مجلس شورای اسلامی به هیئتی از نمایندگان مجلس آلمان قول داده است که در جهت آزادی دو خبرنگار آلمانی زندانی در ایران تلاش کند. هیئت آلمانی به خاطر مسائل مربوط به حقوق بشر و همچنین همکاری‌های فرهنگی به ایران رفته است.
اعضای کمیسیون روابط فرهنگی خارجی پارلمان آلمان که برای سفری پنج روزه به تهران رفته‌اند، روز دوشنبه (۱۸ اکتبر) با علی لاریجانی، سخنگوی مجلس شورای اسلامی دیدار و گفت‌وگو کردند. اعضای هیئت ضمن طرح مشکلات حقوق بشر در ایران، از آقای لاریجانی تقاضا کردند که به آزادی دو خبرنگار آلمانی که در ایران بازداشت شده‌اند، کمک کند.
بنا به گزارش منابع خبری، علی لاریجانی به هیئت آلمانی قول داده است که در جهت آزادی دو خبرنگار آلمانی کمک کند. صادق لاریجانی، برادر رئیس مجلس ایران، رئیس قوه قضائیه ایران است.
اعضای هیئت علاوه بر نمایندگان مجلس ایران، با برخی مقام‌های دولتی، گروه‌های مدافع حقوق بشر و هنرمندان ایرانی دیدار خواهند داشت. در اطلاعیه نمایندگان پارلمان گفته می‌شود که هيئت آلمانی امیدوار است همکاری‌های فرهنگی به حل کشمکش‌ها کمک کند.
هیئت پنج نفره به ریاست پتر گاوایلر، نماینده پارلمان از حزب سوسیال مسیحی روز یکشنبه وارد تهران شد. در این هیئت افرادی برجسته مانند کلاودیا روت، رهبر حزب سبزهای آلمان، حضور دارند. خانم روت پیش از سفر به ایران، دستگیری دو روزنامه‌نگار آلمانی را محکوم کرد و آن را نشانه نبود آزادی بیان در ایران دانست.
تقاضای آزادی دو روزنامه‌نگار
دو خبرنگار آلمانی ۸ روز پیش (یکشنبه ۱۰ اکتبر) توسط ماموران امنیتی در تبریز، مرکز استان آذربایجان شرقی، بازداشت شدند. این دو خبرنگار برای تهیه گزارش و گفت‌و‌گو با پسر سکینه آشتیانی، زن ایرانی محکوم به مجازات سنگسار، به ایران رفته بودند. دو ایرانی، فرزند خانم آشتیانی و همچنین وکیل مدافع او نیز به همراه دو خبرنگار آلمانی دستگیر شدند.
غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل و سخنگوی قوه قضائیه، به خبرگزاری‌ها گفته است، دو تبعه آلمانی بازداشت شده در تبریز "به جرم خود اعتراف کرده‌اند." به گفته محسنی اژه‌ای: «دو تبعه خارجی که با روادید توریستی در تبریز حضور یافته بودند، بدون مدرک، از نام خبرنگار سوءاستفاده و با خانواده سکینه آشتیانی ارتباط بر قرار کرده بودند.»
در ایران هرگونه فعالیت خبرنگاری بدون مجوز رسمی از مقام‌های "وزارت ارشاد اسلامی" ممنوع است. خبرنگارانی که بدون جواز رسمی با افراد مخالف دولت تماس بگیرند، معمولا به "اخلال در امنیت ملی" متهم می‌شوند. جمهوری اسلامی تا کنون چند روزنامه‌نگار را با همین اتهام از فعالیت در ایران باز داشته و از کشور اخراج کرده است.

۱۳۸۹/۰۷/۲۵

جانان من اندوه لبنان کشت ما را

پخش 'اعترافات' حسن ابطحی درباره امام دوازدهم شیعیان


محمد علی ابطحی، پسر این روحانی نیز پس از انتخابات خرداد ۸۸ دستگیر و محاکمه شد . تلویزیون دولتی ایران در گزارشی درباره آنچه "مدعیان دروغین" توصیف کرده، به موضوع "ادعای ارتباط با امام دوازدهم شیعیان" و افرادی که در این رابطه تحت پیگرد قرار گرفته اند، پرداخته است.
در این برنامه، حسن ابطحی، پدر محمد علی ابطحی، معاون حقوقی رئیس جمهوری سابق ایران، هم به عنوان یکی از این اشخاص مطرح و "اظهار ندامت" او در برابر دوربین پخش شده است.
حسن ابطحی و پسرش تقی ابطحی که او نیز روحانی است، چهار سال پیش به علت آنچه "مسائل فکری و تشکیلاتی مربوط به امام زمان" اعلام شده بود، دستگیر و پس از حدود دو ماه آزاد شدند.
در برنامه ای که از شبکه دو تلویزیون ایران در روز جمعه پخش شد، چهره فردی که حسن ابطحی معرفی شده به وضوح قابل تشخیص نیست، اما نام حسن ابطحی زیر تصویر است و صدایش شنیده می شود.
حسن ابطحی از روحانیون شهر مشهد و نویسنده کتاب هایی در زمینه تجربیات عرفانی شخصی خود و امام دوازدهم شیعیان است که به باور پیروان این مذهب، بیش از یازده قرن است که زنده است اما در غیبت به سر می برد و قرار است در آینده قیام کند.
در کتاب های آقای ابطحی اشاره مستقیمی به اینکه وی با امام غایب ارتباط داشته باشد نشده است، اما او در کتاب هایش از افرادی یاد کرده که به گفته وی، با امام دوازدهم ارتباط داشته اند و او نیز با این افراد ارتباط داشته است.
پسر وی محمد علی ابطحی که به جناح اصلاح طلب نزدیک است، پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ دستگیر شد و بخشی از دوران حبس پنج ماهه خود را در سلول انفرادی گذارند.
او در نخستین جلسه دادگاه های گروهی رسیدگی به پرونده متهمان حوادث پس از انتخابات، حضور یافت و ضمن انتقاد از عملکرد اصلاح طلبان، علیه اقدامات خود در جریان انتخابات سخن گفت.
بعضی از شخصیت های بلندپایه مذهبی از جمله آیت الله یوسف صانعی و آیت الله حسینعلی منتظری به برگزاری این دادگاه ها واکنش نشان دادند و اعترافات متهمان را که به گفته آنها به وسیله فشارهای روحی و جسمی گرفته شده، "بی ارزش و غیر شرعی" خواندند.

توقف سوخت رسانی به هواپیماهای ایرانی در لندن

مقامات فرودگاه هیترو لندن تصمیم گرفته اند به هواپیماهای شرکت هواپیمایی ایران ایر بنزین تحویل ندهند تا این هواپیماها مجبور باشند برای سوخت‌گیری در یک مکان دیگر توقف کنند که نتیجه عملی این تغییر مسیر پرواز، سه ساعت تأخیر در رسیدن به مقصد است.سایت رجانیوز گزارش داد: این اقدام مستند به قطعنامه تحریم کنگره امریکا و اتحادیه اروپا اعمال می‌شود.بر این اساس، هواپیماهای ایرانی در فرودگاه وین و یا فرودگاه دیگری در مسیر ضمن توقف سه ساعته و سوخت گیری مجدد به پرواز ادامه می دهند که در نتیجه آن، مسیر شش ساعته لندن- تهران را به مسیر بیش از 9 ساعته تبدیل خواهد کرد.
سایت رجا نیوز که بسیار نزدیک به دولت است در ادامه مینویسد : این اقدام مقامات فرودگاه بین المللی هیترو لندن که به بهانه منع فروش بنزین و فرآورده های نفتی به ایران انجام می‌شود، می‌تواند بیش از اینکه به شرکت ایران‌ایر ضربه بزند، برای شرکت خطوط هوایی بی-ام-ای مشکلاتی ایجاد خواهد کرد چرا که ایران ایر دارای سه پرواز به مقصد لندن است و بی-ام-ای دارای هفت پرواز در هفته به مقصد تهران است.
گفتنی است پیش از این فرودگاه فرانکفورت آلمان نیز سوخت رسانی به هواپیماهای ایرانی را متوقف کرد که به همین دلیل هم اکنون هواپیماهای ایرانی مسیر فرانکفورت - تهران برای سوخت گیری در فرودگاه وین توقف می کنند.

۱۳۸۹/۰۷/۲۳

نامه محمدرضا خاتمی به سید حسن نصرالله

با بودن صدها مبارز ایرانی در زندان، نمی‌توان از مبارزه با اسراییل صحبت کرد
خبرنگاران سبز : محمدرضا خاتمی دبيرکل سابق جبهه مشارکت با توجه به سابقه آشنايی با دبيرکل حزب‌الله و سفر احمدی‌نژاد به لبنان نامه‌ای خطاب به ايشان نوشته و انتظاری را که مردم سبزانديش ايران ازمردم مقاوم لبنان دارند را گفته است. وی در اين نامه با اشاره به زندانی بودن صدها نفر از مبارزان آزادی‌خواه ایرانی به سيد حسن نصرالله يادآوری می‌کند که نمی‌توان ادعای مبارزه با رژیم ا سراییل را داشت در حالی که مبارزان ایرانی در بند ظلم هستند.
متن کامل این نامه به نقل از وبگاه نوروز در زیر می‌آید
جناب آقای سيد حسن نصرالله رهبر گرامی جنبش سرفراز حزب‌الله
السلام عليکم و رحمه الله و برکاتهاين روزها لبنان و شما ميزبان آقای محمود احمدی‌نژاد به عنوان رييس جمهوری اسلامی ايران هستيد. اين ميزبانی گرم و با سابقه، نشانه عمق روابط دو کشور است و مطمئنا اين استقبال از ايشان به عنوان نماينده جمهوری اسلامی برای ما ايرانيان بر اساس سياست عدم مداخله در امور داخلی و در راستای منافع ملی لبنان و منافع ارزشمند مقاومت لبنان قابل فهم است. هرچند شما و همه انسان‌های فهيم نيک می‌دانيد که در نظر ملت ايران جايگاه ايشان کجاست.
آنچه سبب شده است تا مصدع اوقات جنابعالی شوم و از ميان تمام ميزبانان ايشان شما را مخاطب قرار دهم رابطه تنگاتنگ شما با آرمان‌های انقلاب اسلامی است. با شما به عنوان کسی که سرنوشت جمهوری اسلامی به اندازه سرنوشت مقاومت برای او اهميت دارد صحبت می‌کنم و لازم می‌بينم واقعيت تلخی که امروز در ايران با ان روبرو هستيم ياد اوری کنم واقعيتی که طبعا همه طرفداران امام و انقلاب فارغ از مليت خود تبعات آنرا تحمل خواهند کرد.
شما نيک می‌دانيد و لازم به ياد آوری نيست که هم اکنون در ايران ياران کم نظير امام، السابقون السابقون انقلاب و وارثان جسمی و روحی آن عزيز سفر کرده به جرم ايستادگی بر آرمان‌های امام تحت سخت‌ترين فشارها و بيشترين محدوديت‌ها هستند و صدها تن از فرزندان راستين انقلاب بزرگ اسلامی به خاطر آنکه تسليم انحراف نشدند در بدترين شرايط در زندان به سر می‌برند که آخرين انها که در آستانه سفر اقای احمدی‌نژاد و ديدار با شما بازداشت شده است دکتر علی شکوری‌راد است که او را به عنوان يکی از بزرگترين مدافع مقاومت اسلامی به خوبی می‌شناسيد.
به نظر ما نمی‌توان از مقاومت در برابر رژيم غاصب صحبت کرد و اين انسان‌های نستوه را در بند کرد. کسانی که تمام عمر پر بار خود را صرف اعتلای کلمه الله و پيروزی انقلاب و سر بلندی جمهوری اسلامی کرده‌اند. نمی توان مدعی مبارزه با رژيم صهيونيستی بود و از اين همه ظلم که بر اين مبارزان واقعی می‌رود تبری نجست يا بدتر از آن با سکوت رضايت آميز ان را تاييد کرد.
انتظار ملت ما از همه مدعيان مبارزه با ظلم و سلطه اين است که از زندانبانان اين عزيزان بخواهند دست از ظلم و جفا بردارند و ذره ای از آنچه برای ملت سربلند لبنان و شيعيان مجاهد آن سر زمين آرزو می‌کنند در حق ملت خود روا دارند.سيد محمد رضا خاتمی

۱۳۸۹/۰۷/۲۲

مرضیه درگذشت


به گفته‌ی نوه‌ی خانم مرضیه، مادربزرگش به دلیل تشدید بیماری و تالمات روحی ناشی از فوت دخترش هنگامه از مدتی قبل در بیمارستان آمریکایی شهر پاریس بستری بود و حوالی ساعت ۱۳ روز چهارشنبه ۱۳ اکتبر چشم از جهان فرو بست.خانم مرضیه از پنج سال پیش مبتلا به سرطان استخوان شده و در پی تشدید بیماری، از هشتم اکتبر به بیمارستان انتقال یافته بود. جانان خرم که در آخرین دقایق زندگی خانم مرضیه بالای بالین او بوده به دویچه‌وله گفت: «مادرم هفت ماه پیش فوت کرد و از دست رفتن دختر، مادربزرگم را خیلی ناراحت کرد. عجیب است که مادرم ۱۳ مارس از دنیا رفت و مادر بزرگم ۱۳ اکتبر.»
قرار است مرضیه در حومه پاریس در همان گورستانی دفن شود که مزار فرزندش آنجاست: « مادر بزرگم موقع مرگ مادرم گفته بود که قبر بغلی را برایش بخریم تا کنار مادرم دفن شود.»
نوه خانم مرضیه می‌گوید که تصمیم‌گیری برای زمان و مراسم خاکسپاری این هنرمند، چهارشنبه شب اعلام می‌شود. وی می‌گوید در حال حاضر نمی‌تواند چیزی در باره وصیت و خواست مادربزرگ خود بگوید و هرچه لازم باشد، در آینده اعلام خواهد شد.
جانان خرم می‌گوید: «مادر بزرگم همه عمر دلش می‌خواست برای مردمش آواز بخواند و فکر می‌کنم در ترانه‌هایش همه چیز را گفته است.»
مرضیه با نام واقعی اشرف السادات مرتضایی، متولد سال ۱۳۰۴ در شهر تهران بود. او با آهنگسازان و ترانه سرایانی چون تجویدی، خرم، یاحقی، خالقی، رهی معیری و معینی کرمانشاهی کار کرد و ده‌ها تصنیف و ترانه ماندگار از خود به یادگار گذاشت.
وی ایران را در سال ۱۳۷۳ ترک کرده و با پیوستن به "شورای مقاومت ملی" در پاریس اقامت گزیده بود.

۱۳۸۹/۰۷/۲۱

عایشه، دختر افغان صاحب بینی موقت شد

عایشه دختر ۱۸ ساله افغان که بینی اش را در اثر خشونت خانوادگی از دست داده بود، حالا بعد از یک جراحی پلاستیک صاحب بینی موقت شده است.
عایشه در ماه اوت برای جراحی پلاستیک به آمریکا منتقل شد و حالا در کالیفرنیا به سر می برد.پزشکان عایشه گفته اند مداوای او تا هشت ماه دیگر کامل خواهد شد.عایشه بعد از انجام این عمل جراحی درحالی که ظاهرا چهره اصلی اش را باز یافته برای اولین بار جلو دوربین ها ظاهر شد.
یک نهاد آمریکایی به نام (بنیاد گراسمن برن) جایزه ای را به نام "قلب بردبار" به این دختر افغان داده است.
ماجرای عایشه اخیرا و پس از آن مورد توجه قرار گرفت که عکسی از او با بینی بریده، بر روی جلد مجله تایم آمریکا منتشر شد.
تصویر تکان دهنده عایشه بر روی جلد مجله تایم سرو صدای زیادی به پا کرد و سبب شد شماری از شخصیت های آمریکایی از جمله لورا بوش همسر جورج بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا برای دیدار و ابراز همدردی با عایشه به کالیفرنیا بروند.
آغاز ماجرا
عایشه زمانی که دوازده سال بیشتر نداشت، به یک خانواده که ادعا می شود، پسرشان جنگجوی طالبان بوده در ولایت ارزگان به "بد" داده شد.
"بد دادن" سنتی است که در بخش های از افغانستان از آن برای حل منازعات خانوادگی و محلی استفاده می شود. کاکا(عموی) عایشه یکی از بستگان فردی را که بعدا" شوهر عایشه شد، به قتل رسانده بود و براساس رسمی که در برخی از مناطق افغانستان رایج است برای پرداخت خون بها، پدر عایشه او و خواهرش را به بستگان خانواده قربانی، به "بد" داده بود.
وقتی عایشه به سن بلوغ رسید، شوهر او اکثرا" در حالت خفا بسر می برد و عایشه و خواهرش بیشتر با بستگان شوهرش زندگی می کردند.
عایشه می گوید که بستگان شوهرش با او و خواهرش مانند بردگان برخورد می کردند و آنان را مدام مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
عایشه بینی اش را در نتیجه خشونت خانوادگی از دست داده بود
عایشه بعد از مدتی بالاخره از این شکنجه فرار کرد اما بستگان شوهرش او را در قندهار یافتند و به ارزگان باز گرداندند.
گزارشگر تلویزیون سی ان ان در افغانستان نوشته است که عایشه در بازگشت به ارزگان برای نخستین بار شوهرش را دید. شوهرش از پاکستان بازگشته بوده تا او را به اتهام "بی عزت ساختن و شرمسار ساختن خانواده اش" در دادگاه طالبان محاکمه کند.
دادگاه طالبان حکم داد تا گوش و بینی عایشه بریده شود و شوهر عایشه شخصا" این کار را در دامنه یکی از کوه ها در ارزگان انجام داد. عایشه در آنجا تنها رها شد تا در نتیجه خونریزی بمیرد.
گروهی از سربازان خارجی که درحال گشت زنی بودند عایشه را پیدا کردند و اورا به درمانگاه بردند.پس از آن عایشه به کابل منتقل شد و در خانه امنی اسکان داده شد. این خانه امن متعلق به نهاد خیریه ای بود که برای زنان افغان در کابل راه اندازی شده بود.
او مدتی در آنجا ماند تا مقدمات سفرش به آمریکا فراهم شود. خواهر ده ساله عایشه هنوز هم در ارزگان زندگی می کند و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست. عایشه می گوید درحال حاضر بزرگترین آرزوی او این است که بینی از دست داده اش را باز یابد.
حالا امکانات و شرایط رسیدن او به آرزویش میسر شده و تنها چیزی که لازم است، چند ماه زمان بیشتر و یکی دو عمل جراحی دیگر است.
خشونت علیه زنان در افغانستان یکی از مشکلات جدی اجتماعی در این کشور است گزارشهای سالانه سازمان ملل متحد نشان می دهد که هنوز زنان زیادی در این کشور قربانی خشونت می شوند. و بیشتر آنها اقبال خوش عایشه را نیز ندارند.

پوستر تبلیغاتی محمود احمدی نژاد پشت یک پوستر تبلیغاتی در بزرگراه جیه در جنوب بیروت.

آقای احمدی نژاد روز چهارشنبه وارد بیروت خواهد شد.

۱۳۸۹/۰۷/۲۰

جوابیه هاشمی رفسنجانی به نامه خامنه‌ای:«تا نظر امام حجت است دانشگاه آزاد دولتی نخواهد شد»


هنوز جوهر نامه آیت‌الله خامنه‌ای به هاشمی رفسنجانی درباره عدم وقف دانشگاه آزاد اسلامی خشک نشده است که وب‌سایت رفسنجانی با انتشار خبری از قول ایت الله خمینی اعلام کرد : «تا نظر امام حجت است دانشگاه آزاد دولتی نخواهد شد». رفسنجانی با یاداوری خاطراتش از یک میلیون تومان اهدایی خمینی گفت :«گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان (امام )گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند. »
خاطره رفسنجانی به نقل از
وب‌سایت اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی:

خاطره‌ای که می‌توانم به عنوان نمونه اشاره کنم این است که اوایل انقلاب، یکی دو سال که گذشت، مشکل پشت کنکوری‌ها را داشتیم. بزرگ‌ترین مشکل این بود که میلیون‌ها نفر مایل‌ بودند در کنکور شرکت کنند و دانشگاه‌ها فقط چند هزار نفر می‌گرفتند، مثلاً ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر. ما هم بین مردم بودیم و در فامیل می‌دیدیم که بچه‌ها می‌رفتند کنکور می‌دادند و ندرتاً قبول می‌شدند، افراد خاصی قبول می‌شدند؛ یا سفارشی بودند یا این‌ که امکانات درس ‌خواندن و استعداد ممتاز داشتند و در کنکور موفق می‌شدند. بقیه می‌ماندند. این کار برای کشور خیلی ضربه بود. انقلاب فرهنگی هم که راه افتاد، همین دانشگاه‌ها هم تعطیل شدند. دانشگاه‌ها ۲ سالی تعطیل بود و دانشجو نمی‌گرفتند. دیدیم این وضع یک فاجعه برای کشور است. من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند.این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند. امام یک میلیون تومان پول دادند و گفتند: من این را به این کار هدیه می‌کنم. در صحبتی هم اعلام کردند که این کار خیلی خوبی است که فلانی پیشنهاد کرده ‌است. دیگر این تندروها نتوانستند مخالفت کنند.

۱۳۸۹/۰۷/۱۹

آخرین نامه ی محمدنوری زاد به رهبر


سایت رسمی محمد نوری زاد :
سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای
قابلیت شب ها و روزهای زندان، در این است که فرد زندانی می تواند دوستان دیرین خود را به سلول خویش فرابخواند، و درخیال با آنان به گفت وشنود پردازد. یکی از هم نشینان همیشگی سلول من، شخص حضرتعالی هستید. حضور شما در سلول تنهایی من، این حسن را داشته است که بسیاری از ندانسته های خویش را با شما در میان گذارم، و در همان خیال از شما پاسخ گیرم. اخیراً اما با پرسش هایی روبه رو شده ام که پاسخ به آنها از جانب شما، می تواند برای مردم و مسؤلین ما راهگشا باشد، و بسیاری از موانع را از پیش پای ما و شما بردارد. من، متعمدانه شأن این پرسش ها را به ساحتِ استفتاء می برم تا مرجعیت و رهبری شما را توأمان مخاطب قرار دهم.
رهبر گرامی، من کشوری می شناسم که در فساد غلت می زند. در قتل و غارت و آدم کشی سابقۀ طولانی دارد. قلدر است. قلچماق است. در پیشگاه بسیاری از مردم جهان، در مدار نفرت قرار دارد. شما از او جز به «دشمن» یاد نمی‌کنید. این کشور، فاسد است. فاجر است. شیطان است. شیطان بزرگ است. آمریکاست. جلوی چشم این کشوری که ما او را «عقرب جراره» توصیف می کنیم، انقلاب اسلامی ما پا گرفت. برخلاف میل او. انقلابی که آرزوهای فراوانی با او گره خورده بود. انقلابی که قرار بود انسان و انسانیت را برای بشری که از دایرۀ بشریت بیرون افتاده بود، به نمایش گذارد. انقلابی که آمده بود آزادی را به وجاهت راستینش، بازبَرَد. انقلابی که در وعده هایش، جز رواج عدل و راستی و رشد و تحمل مخالف هیچ نبود. انقلابی که با تمامی قامت خویش، بر سر صیانت از فرهنگ این مرزوبوم اصرار می ورزید، و همۀ مرزهای انسانی را پیش روی خود می دید. امروز، سی ودو سال از برپایی این انقلاب می گذرد. انقلابی که بخش وسیعی از عمر خود را از رهبری شخص شما بهره مند بوده است. بنا به خواست و هدایت شما: خیز برداشته، و بنا به تشخیص حضرت شما: بر جای نشسته است. به چپ رفته، یا به راست متمایل شده. فریاد کشیده، و یا سکوت کرده است. من کاری به این ندارم که امروز، مردمان کشور فنلاند، از رتبۀ اول کیفیت زندگی، و مردمان آمریکا از رتبه یازدهم، و مردمان کشور ما، از رتبۀ هفتادونهم کیفیت زندگی برخوردارند، اما می­خواهم بدانم به لحاظ «فرهنگی»، که تخصص و گرایش محوری انقلاب ما بوده است، امروز ما، در کدام مرتبه از دنیای فهم قرار داریم. من در این پرسش ها، به سراغ پرتاب ماهوارۀ امید، و دانش غنی سازی اورانیوم، و سلول های بنیادین در کشورمان نرفته ام. چرا که دستاوردهای این­چنینی، نه چیزی است که ما را از ورشکستگی برهانند. که اگر کمترین نسبتی میان دستیابی به این دستاوردها، و برقراری و بقای یک نظام حکومتی بود، شوروی سابق، با آن ابرقدرتی بلامنازعش، و موشک های هسته ای و ماهواره های مریخ پیمایش، فرونمی پاشید و به موزه های عبرت جهانیان نمی پیوست. همه داشته ها و نداشته های ما، تنها آنجا که به حوزۀ فرهنگ و اخلاق اجتماعی ما مربوط است، می توانند بر درستی یا نادرستی رفتار ما انگشت نهند. از همین روی، من پرسش های فرهنگی، و اخلاقی و اجتماعی خود را، در نسبت با همان «دشمن»، یعنی پای ثابت اشارات شما مطرح می کنم. به زعم همۀ ما، کشور آمریکا، به لحاظ فرهنگی، که همان تخصص محوری انقلاب ما باشد، از هم دریده، و بنیان نظامات اجتماعی اش، به هم ریخته است. این مقایسه، درست ترین و شاید جوانمردانه ترین مقایسه ای است که می تواند تکلیف بسیاری از ما را روشن سازد.
من در این پرسش ها، هرگز سراغی از داشته های تکنولوژیک، و پیشرفت های علمی، و وضعیت تولید و کار و معیشت و رفاه و ثروت آمریکایی ها در نسبت به خودمان نگرفته ام. فقط به همان ساحتی ورود کرده ام که در نقطه مرکزی علایق، و وعده های اولیۀ انقلاب اسلامی ما بوده است. این شما، و این پرسش هایی که من، از رهبر، و از مرجع تقلید بسیاری از مردمان ایران و جهان می پرسم. استفتائاتی است که پاسخ شخص شما را می طلبد. پیش از مطرح کردن این پرسش ها اما بگویم که من، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در آمریکا بوده ام. و تا حدودی با چندوچون حساسیت های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مردمان آمریکا آشنایی دارم. به شوق انقلاب و وعده های آسمانی آن بود که دست از همه چیز شستم و به آغوش میهنم شتافتم. و از همۀ نقاط کشورم، محروم ترین مناطق را برای خدمت برگزیدم: سیستان و بلوچستان. هرمزگان. و منطقۀ محروم بشاگرد. و سال ها نیز در همین وادی دست به قلم بردم و آثار هنری برآوردم. مجموعه مقالات اینجانب با عنوان «جهان پس از آمریکا» نشان دهندۀ این است که من بیش از زوال آمریکا، به تجلی و درخشش انقلاب اسلامی ایران چشم داشته ام. پس، غرض و نیّت من از گزینش و مطرح کردن این پرسش ها، شیدایی من نسبت به آمریکا نیست. تعارضات آشکاری است که در این سی ودو سالگی انقلاب اسلامی، بر طَبَق صدق می نهم تا مقام شامخ شما، به یک یک آنها پاسخ گوید، و مرا، و جمع بسیاری را از ابهام و بهت به درآوَرَد:
۱- حریم خصوصی مردمان، و رعایت حدود آن، یکی از حساسیت های حتمی ادیان ابراهیمی، و بویژه دین مبین اسلام، و بالاخص مذهب تشیع بوده است. آموزه های دینی ما، سرشار از توصیه هایی است که ما را به حفظ حریم خصوصی مردمان تحکم می کند. چه مسلمان، و چه غیرمسلمان. در سال های پس از پیروزی انقلاب، ورود به حریم خصوصی مردم توسط مأموران حکومتی، به امری رایج و بدیهی بدل شد. این روند، آن قدر آشکار و ملموس است که نیازی به تحقیق و پیگیری ندارد. تازه ترین، و فاحش ترین نمونۀ آن، هجوم اوباشان مذهبی، در ساعت سه بعد از نیمه شب، به منزل شخصی آیت الله صانعی در شهر قم است. در این هجمۀ طراحی شده که تحت همراهی و حمایت نیروهای انتظامی صورت پذیرفت، اوباشان مذهبی با دیلم، در ورودی دفتر و منزل ایشان را دریدند و از جا کندند و به اندرونی خانه ایشان هجوم بردند و به تخریب اموال، و ایجاد رعب و هراس همت ورزیدند. در آمریکایی که ما و شما می شناسیم، حریم خصوصی مردمان، شدیداً توسط قانون و مجریان قانون تحت محافظت است و ورودکنندگان به این حریم، با عکس العمل شدید دستگاه قضا مواجه می شوند. گر چه ، اتفاقات خارج از روال نیز صورت می پذیرد، اما روح جاری قانون، بنا بر صیانت سفت و سخت از حریم خصوصی مردمان دارد. حتی شنودهای تلفنی مردم پس از حادثه تروریستی یازده سپتامبر ، با عکس العمل معترضانه و نابخشودنی مردم روبه رو شد. همان چیزی که در کشور ما، تفریح مأموران حکومتی به شمار می­رود. با این توصیف، مشخص بفرمایید که درخصوص حفظ و صیانت از حریم خصوصی شهروندان، قوانین و هیأت حاکمه آمریکا به اسلام و مسلمانی نزدیک ترند یا خود ما؟
۲- در آمریکا، اقلیت های دینی، و حتی بی دینان و شیطان پرستان، از همان آزادی برخوردارند که مردمان مسیحی آمریکا. اقلیت دینی، در همۀ ایالت های ا، اجازۀ احداث بناهای عبادی و اجتماعی مخصوص خود را دارا هستند. در این میان، مسلمانان، از جایگاه ویژه ای برخوردارند. در جوار برج های دوقلوی تخریب شده نیویورک، مسلمانان قطعه زمینی را برای احداث مسجدی بزرگ خریداری کردند. عده ای از متأثرین حادثه یازده سپتامبر، بنا بر اعتراض گذاردند تا از احداث این مسجد جلوگیری کنند. همان کاری که در کشور خودمان با همت «نیروهای خودجوش» صورت می پذیرد و کسی هم پاسخگوی رفتار سخیف آنان نیست. دستگاه قضایی آمریکا اما، با اقتدار، حق را به مسلمانان نیویورک داد و اکنون این مسجد، با کمی فاصله از مکان برج های دوقلو، در حال احداث است. اقلیت های دینی کشور ما، انصافاً تا پیش از انقلاب، به شکل سنتی، از آزادی بیشتری برخوردار بودند. می توانستند در همۀ دوایر دولتی استخدام شوند و از نردبان مسؤلیت های جامعه بالا روند. بعد از انقلاب اسلامی، آنان محدود و محدودتر شدند. مثلاً در یک قلم، ما هرگز به اهل سنت خود، اجازه نداده ایم در تهران، مسجدی بنا کنند و بی واهمه به عبادت پردازند. در روز روشن، ما عبادتگاه دراویش خود را تخریب می­کنیم. زنانی از ادیان رسمی کشورمان را که اعتقادی به حجاب ندارند، مجبور می کنیم که پوشش بانوان خود ما را به تن کنند. در میان همۀ مسؤلان کشورمان (غیر از نمایندگی مجلس)، یک مسیحی، یک یهودی، یک زرتشتی به چشم نمی خورد. و تا این اواخر، حتی تحصیل کرده های اهل سنت نیز، اجازۀ حضور در مسؤلیت های کشور را نداشتند. پرسش اینکه، آیا ایشان، با همۀ خصلت های نامناسبی که دارند، به خدا، و به آموزه های پیامبران الهی نزدیک ترند یا ما؟
۳– کشور ما، اول کشور پرمصرف موادمخدر در جهان است. تجسم اینکه جمع کثیری از مردان و زنان و دختران و پسران ما به مصرف موادمخدر مشغولند، نه برازندۀ انقلاب اسلامی، که برازندۀ هیچ حکومت و حاکمیتی نیست. روی بردن مردم ما به مصرف مواد افیونی آن هم فراتر از مردمان همه کشورها، نشان از تزلزل بسیاری از مناسبات اجتماعی و انسانی در جامعۀ ما دارد.
سخن گفتن از غنی سازی اورانیوم در کشور، آنگاه پسندیده بود که ما بر یک چنین مفاسدی خط بطلان می کشیدیم و تکلیفشان را یکسره می کردیم. دستیابی به دانش هسته ای و سلول های بنیادین و پرتاب ماهوارۀ امید، در جامعه ای که جمعیت فراوانی از جوانانش به خماری درافتاده اند، بیشتر به هیبت مردی شباهت دارد که موهای خود را روغن و شانه زده، و کراوات بسته، اما پای افزار او دمپایی است. و باز تجسم اینکه به نسبت جمعیت، مردمان ما، بیش از مردمان آمریکا به مصرف انواع موادمخدر معتادند، آنجا به آزار فکری ما می­انجامد که انقلاب خویش را انقلابی فرهنگی و رهایی بخش بدانیم. با این مقدمه، پرسش من از شما این است که آیا آمریکایی ها – درخصوص موادمخدر- بافرهنگ تر از ما نیستند؟ که آنان کافرند، و ما با مغز اسلام سروکار داریم؟ و آیا حاکمیت موجود در آمریکا، دلسوزتر از حاکمان خود ما نسبت به مردم خویش نیستند؟ که در آنجا سرمایه حرف اول را می زند و در کشور ما اسلام ناب؟
۴- مردمان آمریکا به‌گونه‌ای تربیت شده اند که اغلب دروغ نمی گویند، و از دروغ و دروغگو متنفرند. این اخلاق جاری، به صورت یک فرهنگ رایج، در همۀ ارکان حکومتی نیز رخنه کرده است. موارد استثنایی، در هر حوزه، من جمله دروغگویی مردم و مسؤلین ، امری بدیهی است. صورت کلی اما همان است که گفته آمد. یک مسؤل حکومتی در آنجا، اگر دروغ بگوید، از جایگاه مسؤلیتی اش ساقط می شود. دامنه این مسؤلیت ها، هر چه به سمت رأس هرم و مسؤلین برتر کشور می رود، سخت گیری ها نیز تشدید می­شود. امکان دروغگویی یک دادستان آمریکایی، تقریباً محال است. مگر در موارد نادر. در کشور ما چه؟ دادستان ما، به راحتی سر کشیدن یک جرعه آب، دروغ می نویسد، و دروغ خود را در سراسر کشور منتشر می کند. از باب نمونه، حادثه قتل «زهرا کاظمی» را سکته، و مرگ ناشی از سلاخی جوانانمان در کهریزک را، متأثر از بیماری مننژیت بیانیه می دهد. به گمان حضرت شما، در همین خصوص دروغگویی مسؤلین، آنها، به خدا و آموزه های دینی ما نزدیک تر نیستند؟
۵- از شخص حضرتعالی درباره «حق وتو» فراوان شنیده ایم. که بنایی ظالمانه و غیرعقلانی و غیرانسانی است. آمریکایی ها، یکی از دارندگان حق وتو، در سازمان ملل هستند. و از آن طریق، به سایر کشورها جفا می کنند. در کشور ما نیز، گونه ای از حق وتو در جریان بوده است. داستان «خودی و غیرخودی» و نظارت استصوابی، یک حق وتوی نانوشته است. حقی که ما، با تأسی بدان، دوستان خود را بر مسندها و موقعیت ها می نشانیم، و غریبگان را از آن دور می سازیم. با این تفاوت، که آمریکایی­های جهان خوار، حق وتو را نه دربارۀ مردم خود، که در حق بیگانگان و دیگرکشورها اعمال می کنند. و ما، در کمال شهامت، حق وتوی خویش را مثل ساطوری برنده، در میان مردم خویش می نهیم. آنها کافرند و ما مسلمان. به نظر شرعی شما، آنان که کافرند، آیا مردمی و مردم دوست هستند، یا ما که مسلمانیم و بهره مند از هزارهزار حدیث و آیۀ مغایر؟
۶- حضرت شامخ شما، شاید جزو معدود رهبران تاریخ است که فراوان سخن گفته است. کمتر رهبری به قدر شما سخن گفته و می گوید. و البته، سخنان نغز و موعظه گون. اطمینان دارم از اینکه می توانید به راحتی، در هر موضوع، بدون دغدغه ورود کنید و مفصل سخن بگویید، لذت می برید. این لذت اما، محدود به شخص حضرت شماست. از خود شما که فاصله بگیریم، این لذت، کم و کمتر می شود. به مردم که می رسد، چیزی از طعم آن باقی نمی ماند. به راستی که مردم ما، در بازگو کردن مکنونات قلبی خویش، محدود و در تنگنایند. شاید به همین دلیل است که واگویه کردن مسائل خنثی، در رسانه های ما به افراط گراییده است. مردم ما، به هیچ وجه، از آزادی بیان بهره ای ندارند. خفقان گسترده ای، زبان مردم را از کار انداخته است.
امام علی علیه السلام در فرمان شورانگیز خود به مالک اشتر، او را به آن چنان شیوه ای از حکومت داری ترغیب می کند که زبان یک فرد ضعیف، در برابر حاکم به «لکنت» نیفتد. متأسفانه مردم ما، در هر کجا، و حتی در پیشگاه شما، به لکنت می افتند و از گفتن صریح هر آنچه در دل دارند، اجتناب می ورزند. ترس از تجربه های داغ و درفش، زبان گویای مردم ما را به کام و نیام فروبرده است. و شخص شما، شاید تنها کسی هستید که از لذت غلیظ آزادی بیان در این سرزمین بهره مند است. برخلاف مردم آمریکا، که صغیر و کبیرشان از این لذت متنعم اند. در آنجا ، مردم، بدون لکنت، و بسیار روان، با بزرگان خود سخن می گویند و حتی مفاسد آنان را در حضورشان به رخ می کشند. درست مثل آن عرب یک لاقبا، که به خلیفه اول گفت: «اگر کج بروی با این شمشیر راستت می کنم». در این باب نیز می بینیم آمریکایی ها به آموزه های دینی ما راغب تر بوده اند و آن را عملی نیز کرده اند. آیا شیوۀ حکومتی آنان، در همین محدودۀ آزادی بیان، از سنت های الهی و اسلامی ما تعبیت نمی کند؟ و ما که در کنار سفرۀ گستردۀ این آموزه ها حضور داریم، آیا بی بهره از آنها نیستیم؟
۷- اطمینان دارم خود حضرتعالی نیک می دانید که نظامیان آمریکا، هرگز اجازۀ دخالت در امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشورشان را ندارند. دادگاه های فعال، سخت مراقب کوچک ترین تخطی نظامیان هستند. کدام نظامی درآنجا جرأت می کند برای یک نمایندۀ مجلس خط ونشان بکشد؟ کجا نظامیان آمریکایی، رسماً آستین ها را بالا می زنند و در زیر و بالای انتخابات کشورشان دخول می کنند و با راه اندازی کارناوال هایی از لباس شخصی ها و نیروهای خودسر، و البته با هماهنگی کامل با آنان، به ستادهای تبلیغاتی رقیبان انتخاباتی هجوم می برند و با مهر و موم و تخریب اموال مردم، فضا را برای پیروزی هر آن کس که خود می خواهند، فراهم می کنند؟ نظامیان آمریکایی، آن قدر به امنیت داخلی و خارجی خود بها می دهند که هیچ فرصتی برای ورود به حوزه های اقتصادی یا سایر حوزه های بی ربط ندارند. درست برخلاف نظامیان ما که اکنون، هم در حوزه­های سیاسی و اقتصادی یک پای محکم مداخلات داخلی و خارجی اند، و هم بسیاری از منصب های فرهنگی و اجتماعی را در سطح کشور اشغال کرده اند. اگر نگاهی به لیست اسامی نظامیان در هر کجا بیاندازید، بر این نکته با ما هم رأی خواهید شد که از صداوسیما تا شهرداری تا ریاست مجلس تا استانداری ها و فرمانداری ها و وزارتخانه ها و نمایندگی مجلس، همه جا نظامیان، پای در رکاب خروج از عهد قانونی خویش اند. با همان اخلاقِ اطاعتِ تشکیلاتی که ذاتی نظامیان است. با این مقایسۀ کوتاه، قبول دارید که آمریکایی ها، با کنار گذاردن نظامیان از هر مداخلۀ بی ربط، نسبت به ما که مشکلات جاری خود را با تحکم نظامیان مرتفع کرده و می کنیم، از رشد همه جانبه و نافذتری برخوردارند؟
۸- با پیروزی انقلاب، ما به رسانه های جمعی خود وعده دادیم که آنان را از آزادی در تحلیل ها و پیگیری ها و افشای مفاسد و انتشار باورهای خاص و عامشان، برخوردار خواهیم ساخت. وضعیت فعلی مطبوعات ما، در این سی ودو سالگی انقلاب، بسیار اسف بار و مشرف به موت است. گردی از مرگ بر سر مطبوعات و رسانه های دولتی افشانده ایم و اسمش را جریان آزاد اطلاعات گذارده ایم. در هیچ کجای دنیای فهم، به اندازۀ کشور ما، مطبوعات، در معرض تهدید و تعطیل و جریمه و سانسور شدید نبوده و نیستند. مگر کشورهای به قهقرا رفته. و یا شوروی سابق. و کشورهای همسان با خود ما. در عوض اما، رسانه ها و مطبوعات آمریکا، نه از آزادی محض و بی حدومرز، اما از آزادی بسیار بسیار فراوان و گسترده بهره مندند. یک نشریه سراسری و حتی محلی، آزاد است به هرکس و به هر موضوعی، در چارچوب قانون بپردازد، و واهمه ای از رییس جمهور و دولت او و نمایندگان مجلس و دستگاه قضایی نیز نداشته باشد. گاه در آنجا، درج یک خبر، آن هم در یک نشریه محلی، یک قاضی صاحب نام را، یک نماینده مجلس را، یک وزیر را، و یک مسؤل برجسته را به زیر کشیده و او را به چوب قانون سپرده است. برخلاف کشور ما، که مطبوعات، در تب و لرزی همیشگی، روزگار سپری می کنند. انصافاً آیا خدا و پیغمبر و انسان و انسانیت، در آن نظام بیشتر رعایت می شود یا در جمهوری اسلامی ایران؟
۹- ما پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به مردم خود، و به مردم جهان وعده دادیم که حتی کمونیست ها در ابراز عقیدۀ خود آزادند. این آزادی نه به این معناست که یکی بتواند بگوید: آهای مردم، من یک کمونیست هستم. بلکه به این معنا که او بتواند در دانشگاه ها، شاهد دست به دست شدن فلسفه فکری خود باشد و هم زمان، در فلان اداره نیز استخدام شود. امروز اما به جایی رسیده ایم که احزاب فرزندان امام و انقلاب را نیز تحمل نمی کنیم.
خلاصه این وعده ها همه به فراموشی سپرده شده. در آمریکا اما، با همۀ جنایت هایی که او در گذشته، به ما، و به سایر کشورها روا داشته، جریان سیالی از اندیشه، در دانشگاه ها، آزادانه، در حال حرکت است، بی آنکه مزاحمتی برای کسی و جریانی پدید آورده شود. آیا آنان، که به زعم ما کافر و از خدا برگشته اند، به این آیه قرآن که: «پس به بندگان من بشارت ده، آنانی که اقوال مختلف را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می کنند» عمل کرده و می کنند، یا ما که همۀ ادیان الهی را پس می زنیم تا درستی خود را به رخ بکشیم؟
۱۰- در آمریکا، علاوه بر فیلم سازان دولتی، که فیلم های سفارشی و موردپسند دولت را می سازند، این امکان نیز برای فیلم سازان آزاد و مستقل فراهم است که به مخفی ترین و تاریک ترین زوایای حکومت، و حتی دستگاه های امنیتی ورود کنند. فیلم بسازند، و فیلمشان نیز آزادانه و بدون کوچک ترین محدودیت، در سراسر کشور به نمایش گذارده شود. همانند فیلم ساز مستقلی چون «مایکل مور» که سیاست های «بوش» را به نقد کشید، و فیلم انتقادی اش، در آنجا ، و در سایر کشورها، به شکل گسترده ای نمایش داده شد.
در کشور ما، من نمی گویم فیلم سازی بتواند دربارۀ قتل های زنجیره ای، یا دربارۀ حساسیت های پنهان و آشکار شخص حضرتعالی، یا دربارۀ زدوبندهای یک نمایندۀ مجلس، یا دربارۀ نحوۀ بازجویی از همسر سعید امامی، یا درمورد بی کفایتی یک وزیر، یا یک قاضی، یا یک معاون وزیر، یا یک مدیر مدرسه، یا یک سرباز کلانتری فیلم بسازد، که نمی تواند بسازد، هرگز، اما این فیلم ساز وطنی، حتی بتواند دوربینش را در خیابان های شهر حرکت بدهد، و از شعارهای هر از گاه جوانان معترض بر دیوارهای شهر، تصویر بگیرد و از رازهای دلتنگی آنان اثری استغنایی پدید آورد. حالا شما انصاف بدهید، فتوا صادر کنید، و پاسخ پرسش مرا بدهید که آنان به خدا نزیکترند یا ما ؟
حرفه اصلی من فیلم سازی است. من و شما نیک می دانیم که شرکت های غول پیکر فیلم سازی هالیوود، هم در پی سودند، و هم با فیلم هایشان بر اندیشۀ مردمان جهان آوار می شوند. چه با حقنۀ یک مفهوم، چه با سکس، چه با خشونت. اما این جامعه، به آن چنان رشدی از اعتماد و اطمینان رسیده است که فیلم ساز خود را به خاطر نگاه نافذش، به چهارمیخ نمی کشد. بلکه فضا را برای جولان فکر و خلاقیت او فراخ می کند. این آمریکا، با همۀ مفاسدی که دارد، آیا بر ما، برتری فرهنگی و عقلانی و معرفتی ندارد؟
۱۱- در کشور ما، بنا به هر دلیل قانونی یا غیرقانونی، مردم از داشتن شبکه های مستقل تلویزیونی محرومند. معنای ذاتی یک چنین نگرشی، عدم اعتماد و اطمینان به فهم مردم است. و اینکه استحقاق مردم به همین اندازه است که بنشینند و از شبکه­های دولتی ارتزاق شوند. و هر خبری را، هر تحلیلی را، هر روشنگری ای را که دولت صلاح می داند، از همان زاویۀ دلخواه دولت، ببینند و بشنوند و لابد: باور کنند. البته، یک معنای پنهانی نیز بر این روند حاکم است. و آن اینکه: انقلاب اسلامی به شدت آسیب­پذیر است. باید منافذ آسیب را کور کرد و راه را بر توطئه علیه انقلاب بست. و یا حتی: انقلاب، در برابر فرهنگ و باور مردم مسؤل است. نکند یک شبکه مستقل و آزاد، اخلاق و دین مردم را به بازی بگیرد و ذهن مردم را برآشوبد!؟
در آنجا اما، در کنار شبکه های دولتی، ده ها شبکۀ خصوصی، بسیار فعال تر و پرمخاطب تر از شبکه های دولتی، و صدها شبکه آزاد و خصوصی محلی وجود دارند که شبانه روز به تبلیغ و انتشار هر عقیده و مرام و نگرش درست و نادرست مشغولند. با برنامه های متنوع. کاملاً منطبق با همان آیۀ قرآن، که خدا بندگانش را به گزینش بهترین­ها از میان جوراجور عقیده و مرام ترغیب می کند. این جامعه، با هر مشکلاتی که با آن دست و پا می زند، به مرحله ای از شایستگی رسیده است که: به فهم مردم خود بها داده و آنان را در گزینش مطلوب خویش مخیّر ساخته است. جوامعی که از استحکام استوانه های بقای خویش نگرانند، بر همان شبکه های دولتی تحکم می کنند. به اسم جانبداری از فکر و روان مردم. پرسش من از محضر شماست کدام یک راه درست پیش گرفته ایم؟ آنان یا ما؟
۱۲- در آمریکا، رقابت آشکاری برای روشنگری و درستگویی، میان رسانه ها و شبکه های تلویزیونی به چشم می خورد. در عین حال که رسانه هایی نیز هستند که بنا بر انتشار دروغ و فریب مردم دارند. اما آنچه که غالب است، این است که رسانه ها، متناسب با میزان صداقتشان در میان مردم مقبولیت دارند. رسانه های دروغگو، به سرعت در مدار نفرت مردم قرار می گیرند. چرا که دروغ و انتشار آن، گناهی است نابخشودنی. این، بخشی از فرهنگ مردم آن کشور است.. هم خودشان دروغ نمی گویند، و هم فضا را بر دروغگویان تلخ و تنگ می کنند. رسانه های ما و بویژه تلویزیون ما، برعکس، به غلیظ ترین شکل ممکن، به انتشار دروغ دست می یازند. در این یک سال و چندماه گذشته، دروغگویی و دروغ پردازی و انتشار دروغ توسط رادیو و تلویزیون ما، آنچنان از مهندسی ناآگاهانه ای برخوردار بود که مخاطبین کم تجربه نیز می توانستند دروغ خام او را بفهمند و بدان بخندند. نکته آزاردهنده ای که در این سال ها ما را می آزرد، اصرار شخص شما در تأیید مداوم این رویه در صدا و سیما بوده است. که رییس آن، توسط شما تعیین می شده است. تلویزیون ما، بسیاری از مسائل و مشکلات جامعه را نمی بیند، و در کنار آن، به موضوعاتی متوجه می شود که آن موضوعات، مسئله و مشکل مردم نیست. راز مهارت رادیو و تلویزیون ما، در خنثی گویی و خنثی پراکنی، آن هم در جامعه ای که در هر ساعت هزار خبر آشکار و نهان در او دست به دست می شود، نشان از همین دروغ پراکنی و ندیدن درد و داغ مردم دارد. با مقایسۀ این دو رویه، بسیار مشتاقیم حقاینت رفتاری ایران و آمریکا را از نگاه شما بدانیم. کدام یک بر حقیم؟ راه کدام یک از ما درست است؟ و با راستی نسبت دارد؟
۱۳- مذهب ما، علاوه بر ترغیب مردمان به خیر و خوبی، آنان را از زشتی ها و رذیله های فکری و رفتاری پرهیز داده است. یکی از این رذیله ها، «ریا» است. این ریا، به دلایلی که جای واگشایی آن اینجا نیست، در سال های پس از انقلاب اسلامی، به یک نهضت رایج، و اخلاق مستمر در کشور ما بدل شده است. شاید در هیچ کشوری همانند کشور ما، مردمان، در مواجهه با مسؤلان و بزرگان دینی، به ریا روی نمی برند. مثلاً استاد دانشگاهی که به محضر شما راه می یابد، بلافاصله لباسی از ریا می پوشد، و خود را آن گونه به شما نشان می دهد که شما می پسندید. این ریاکاری، که از صدر تا به ذیل ما راه یافته است، در آمریکا، یک «بی تعریف» است. یعنی مردم، ریا را نمی فهمند. با آن آشنا نیستند. همه، همانی هستند که آنند. باز هم در این مورد، از سر استثنائات درمی گذریم. بله رهبر گرامی، ما که اسلامی هستیم، با ریا آمیخته ایم. و آنان که به ظاهر کافرند، ریا را نمی شناسند. به فتوای حضرت شما، کدام یک از ما آیا به خدا نزدیک تریم؟
۱۴- رهبر گرامی، من و عده ای دیگربه صورت ظاهر ، زندانیان این زمانی انقلابیم. با هر گذشته ای که داشته ایم، و با هر آینده­ای که رو به ما آغوش گشوده است. نه جرم و خطای این زمانی ما حتمی است، و نه درستی آنانی که در اطراف حضرت شما ابراز دوستی می کنند. تاریخ، گواه صادق این مدعا خواهد بود. با این همه اما، ما را با شما دوستی است. دوستانی که از رهبر خود راه می جویند. رهبری کهمی داند در آمریکا، تنها قوای مسلح در عرصه های اجتماعی، تنها و تنها پلیس است. در آنجا ، بجز موارد بسیار نادر و قابل اغماض، دسته ای از مردم، علیه مردمی دیگر، و در پناه حمایت نیروهای انتظامی، وارد عمل نمی شوند. لباس شخصی ها به دانشگاه و کوی دانشگاه حمله نمی کنند. آتش نمی زنند. تخریب نمی کنند. دانشجو را مجروح و کور نمی کنند. به منزل ناراضیان مثل آقای کروبی حمله نمی کنند. هر رفتار اجتماعی، در چنگ قانون مهار است. پلیس، و تنها پلیس است که راه ها را می بندد و راه ها را می گشاید. پلیس است که در برابر خشم مردم ناراضی از منزل و محل کار یک شخصیت، یک حزب، یک جریان فکری محافظت می کند. در آنجا چیزی به اسم دادگاه خیابانی وجود ندارد. که در همان جا حکم کنند و همان جا نیز به اجرای آن دست ببرند. پلیس، مسؤل نظم اجتماعی است. اگر لباس شخصی ها، فاجعه ای آفریدند، پلیس مسؤل است. برای آنکه لباس شخصی ها، در قاموس انتظامی آمریکا، یک بی تعریف اند. شعبان بی مخ های مذهبی اند که آبروی مذهب را می برند.. یا اگر در زمان های دور، بر علیه سیاهان بوده، این روزها به ندرت به چشم می خورند. و البته به شدت مهار شده اند. موارد نادر قابل استناد نیستند. آنچه که به چشم می خورد و قانونی است، تسلط پلیس است بر زوایای پنهان و آشکار حادثه های اجتماعی. اکنون، ما، زندانیان امروز، ققنوس آتشخوار آسمان رهبری شماییم. که خود، می گدازیم تا شما را از خطرهای در کمین باخبر کنیم.
پاسخ شما به این پرسش ها، که قطعاً عالمانه و صادقه خواهد بود، نسبت ما را با شما و با جهان فهم آشکار می کند. آیا در جامعۀ ما، پلیس همه کاره است؟ و پاسخگو؟ یا نه، دیگرانی هستند که به وقت ضرورت، اقتدار پلیس را زیر پا می گذارند و خود، بی آنکه شناسنامه ای داشته باشند، روند امور جامعه را، یا یک حادثه را در دست می گیرند. یادتان هست چندسال پیش، مردمان معترض فرانسه، چه به روز پاریس و سایر شهرهای فرانسه آوردند؟ همه جا را سوختند و تخریب کردند و غارت کردند؟ آیا جز از پلیس، توپ و تانکی به میدان رفت؟ و آیا تیری شلیک شد؟ شیوۀ مردم داری کدام یک، درست است؟ خدای متعال، کدام رویه را تأیید می کند؟
۱۵- پلیس آمریکا، هیچ گاه با سلاح گرم، معترضین خیابانی خود را از پا درنمی آورد. روال کلی جامعه آمریکا که چنین است. مگر مواردی بسیار معدود. همین پلیس، با اتومبیل خود، به سمت مردم یورش نمی برد و کسی را زیر نمی گیرد. و یا حتی مردم تظاهرکننده را – گرچه مجوز راهپیمایی نیز نداشته باشند- از بالای پل به زیر نمی اندازد. یا پلیس، یا هر جریان حکومتی. وقوع یک چنین حادثه هایی یعنی ظلم. ظلم است که دست به ریشۀ انقلاب ها و زحمت ها و فداکاری ها می برد، و بساط برقراری یک حکومت را در هم می پیچد. متأسفانه در کشور ما، و در این سال های پس از انقلاب، مشاهدۀ یک چنین وقایعی، دور از دسترس نبوده است. مرگ بی دلیل یک نفر در آمریکا، «موج» ایجاد می کند. نزد ما، موج ها، نه به خون بی گناهان، که مثلاً به پاره شدن عکسی از امام، بند است. این موج های دروغین، به دلیل آنکه امر حقی را خود ندارند، به اضمحلال ارکان جامعه ما می انجامند. که یک جا، خونی بر زمین ریخته می شود و بزرگان جامعه متأثر نمی شوند، درعوض اما، به خاطر پاره شدن یک عکس، گریبان چاک می کنند و از فرط خشم، کف بر لب می آورند. این تفاوت استخوان بندی ارکان اجتماعی آمریکا و خود ماست. به نظر شما، کدام یک از ما، به درستی، به انصاف، به عدل، به خدا، به اسلام، و به نهضت پیامبران روی داریم؟ آنها ؟ یا ما که به اسم اسلام حکومت به پا کرده ایم؟
۱۶- دوستی ما، که زندانی سیاسی این نظامیم، با شما صادقانه است. گر چه اکنون در زندانیم. و گر چه در زندان، با ما به تلخی سخن گفته اند و بر ما ناسزا باریده اند و ما را به ضرب و زور نواخته اند. دوستی ما با شما، در این روزهای تلخ زندان، از سر صدق است. و نه، نفاق. چرا که نفاق، در ظاهر به گونه ای است و در باطن به گونه ای دیگر. ما را اما چه به نفاق؟ که از همین زندان، سخن باطن خود آشکارا با شما می گوییم. نفاق آنجا پا می گیرد که نفعی به مخاطره افتد. نفع ما که زندانی شماییم، در چیست؟
در آمریکا، زندانی سیاسی وجود ندارد. یعنی زیرساخت های سیاسی، آن قدر هموار و ستودنی است که یک فرد سیاسی، بدون کسب امتیاز، و صرفاً از باب تأسیس و ثبت رسانه اش، به یک نهاد حقوقی مراجعه می کند و بلافاصله، روزنامه اش را، و شبکه تلویزیونی، و رادیویی اش را و حزبش را راه اندازی می کند و به حوزۀ فعالیت خود پای می­گذارد.
در آنجا یک سؤال جدی وجود دارد. و آن اینکه: چرا باید یک شهروند، به دلیل فعالیت سیاسی اش، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی، و یا سخنرانی علیه رییس جمهور، و یا چون و چرا با رهبر، به زندان بیافتد؟ زندانی شدن یک فرد سیاسی در آمریکا، با غریو و اعتراض نهادهای مدنی همراه است. چرا و به چه دلیل او باید زندانی باشد؟ ما زندانیان سیاسی این روزهای انقلاب اسلامی، باورمان بر این است که بی دلیل حق آزادی از ما سلب شده است. و این یعنی ظلم. و ظلم، همان است که حتی نهضت رسولان الهی را فرو پاشید، و حکومت علی علیه السلام را از پا درآورد. شاید از ما بپرسید آیا در حکومت علی علیه السلام ظلم بوده که از پای درآمد؟ می گوییم بله. جامعه ای که به عدالت علی پشت کند، و نسبت به خلخال ربوده شده از پای زن یهودی بی تفاوت باشد، و عقیل های طایفه را به نوا برساند، و پرچم های علم را فروکشد، و اموال عمومی را ارث پدری خود بداند، و بر تحمیق و تحقیر مردمان اصرار ورزد، و دروغ و تزویر را به صحنه آورد، و نعمت های خدا را خراب کند، و به مصرف و اسراف روی برد، و به تفرقه و انشقاق درافتد، و به درجا زدن جاهلانه دچار شود، و آبروی خدا را خرج خود کند، و به اسم یاوری خدا، از خود خدا پیش افتد، و جز خسارت و خرابی بر جای نگذارد، لاجرم، خواهد شکست و فرو خواهد پاشید.بله رهبر گرامی، ما زندانیان سیاسی، در اعتراض به این نازیبایی ها، اکنون در زندانیم. ما، به جای آنکه مورد تشویق و اعتنا قرار گیریم، به تنگنای زندان درافتاده ایم. آمریکایی ها، زندانی هایی از جنس ما ندارند، و ما بسیار داریم. کدام آیا درست و درست کاریم؟
۱۷- یکی از جرم های من، نقد حضرتعالی است. دو سال از سه سال ونیم حبس من، و عده ای دیگر چون من، به همین خاطر است: نقد مشفقانه. که قضات مأمور و معزول ما، آن را به توهین ترجمه کرده اند. در آمریکا، انتقاد از بزرگان حکومتی، بدون استثناء، امری رایج و جاری است. در ایران مگر نویسنده ای، خطیبی، روشنفکری، فیلم سازی، هنرمندی، می تواند به دزدی های یک وزیر، و خطاهای یک روحانی، و بی قانونی های یک قاضی، و نقد رهبر نزدیک شود؟ نقد شخص اول آمریکا، یکی از امور متداول رسانه های آن کشور است. و نقد رهبر در جامعۀ ما، ظاهراً یک رؤیای دست نیافتنی! شما را به خدا، آمریکایی ها، با عنایت به همه جنایاتی که در سراسر جهان مرتکب می شوند، به فهم، به مدنیت، به رشد، به عقل، و به درستی دست یافته اند یا ما؟
۱۸- ما از خدا برای شما شرح صدر آرزو می کنیم. که خدا به شما سینه ای گشاده، و فهمی غلیظ، و چشمی بصیر، و مردمی پای در رکاب، و فردایی نیکو عنایت فرماید. ما دوست داریم دیگرانی که خامنه ای ندارند، با حسرت به راه های طی شده، و به افق های روشن ما بنگرند. دوست داریم ما که خامنه ای داریم، به خدا، و به خوبی ها، و به خیر، و به درخشندگی های همه جانبه، نزدیک تر از دیگران باشیم.
چنین فرایندی، به راحتی، و با گشاده دستی، و با باور مردم می تواند در دسترس فهم ما و شما قرار گیرد. مثلاً، چرا نباید استادان ما، احساس آزادی کنند؟ و درعوض، احساس کنند که چشم هایی در کلاس، و در بیرون کلاس، مراقب آنانند تا به محض شنود سخن غیر، کار او را به حراست دانشگاه، و اخراج، و حتی به زندان دراندازند؟ استادان دانشگاه های آمریکا، در کمال آزادی، به نقد حکومت، و شخصیت های آن، چه در محافل رسانه ای، و چه سر کلاس درس خود می پردازند. بی واهمه. امشب در تلویزیون، زیر و بالای دولت حاکم را به هم می دوزند و فردا، انگار که چیزی رخ نداده باشد، سر درس دانشگاهی خود حاضر می شوند. استادان ما اما، با کمترین تعریض به مسائل حکومتی، به عرصه های هول و هراس درمی افتند. به نظر شرعی حضرت شما، کدام یک از ما، بر مدار حق ایستاده ایم؟
۱۹- جرم بسیاری از زندانیان سیاسی این یک سال اخیر، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی است. شما اگر از موضع رهبری فرود آیید و به سلول های ما پای نهید، به ما حق خواهید داد که از چشم خود حصرتعالی، جرم خود را خنده دار بدانیم. چرا که در این سی وچند سال انقلاب، کدام حزب و گروه و صنف و اجتماع مخالف، امکان راهپیمایی قانونی یافته است که ما دومی اش باشیم؟ شما که رهبر این انقلابید، در اصل، رهبر صیانت از قانون اساسی و حق مردم اید. و یکی از بندهای قانون اساسی ما، حق اعتصاب، حق اعتراض، و حق راهپیمایی مخالفین است. تلویزیون ما، به کرّات، تجمع و تظاهرات مردم آمریکا و اسراییل و سایر کشورهای غربی را علیه سیاست های حاکمانشان نشان می دهد و به زعم خود، سستی ارکان آنان را به رخ می کشد. اما ندانسته، داستان شکوهمند آزادی را در میان آنان برمی کشد. که در این کشورها، مردمان مخالف، می توانند اعتصاف کنند، تظاهرات کنند، و حتی در اغتشاش یک ماهه، پاریس و شهرهای فرانسه را به آتش بکشند، و خون از دماغ کسی جاری نشود. در کشور نازنین ما اما، تنها دستجات خودجوش، و کفن پوش، بی آنکه کسی از آنان مجوز بخواهد، اجازه راهپیمایی و اعتراض و حتی تخریب دارند. آن هم تحت حمایت قانون، و دستگاه های قضایی و انتظامی، و صداوسیما!
کفن پوشان و لباس شخصی هایی که بی واهمه از قانون و مجریان قانون، می توانند به حریم های خصوصی و اماکن علمی و رفاهی ورود کنند و آنجا را تخریب کنند و به آتش بکشند و بر سروصورت دانشجوی خفته در خواب بزنند و چشم او را نیز از حدقه درآورند. این همه، متأسفانه، پیش چشم حضرت شما صورت می پذیرد. حالا خود، در مقام یک مرجع، یک رهبر، به این پرسش من پاسخ دهید که کدام یک از ما، به حقوق شهروندی مردم خویش احترام قائلند و در حفظ و اجرای آن، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند؟
۲۰- رهبر گرامی، ما اکنون زندانی شماییم. بابت جرم هایی که مرتکب نشده ایم. یکی از جرم های ما این بوده است که گفته ایم: چرا باید رییس جمهور یک کشور، به رفتاری مشکوک، و گاه غیرعقلانی دست یازد؟ از باب نمونه، به رفتار اخیر جناب آقای احمدی نژاد، دقت فرمایید! عده ای را که هیچ نسبتی با روند دیپلماسی جهانی ندارند، و خود، اتفاقاً در جایگاه مسؤلیتی خویش، با هزار مشکل و کاستی جدی مواجهند، و فرصتی برای ورود به حوزه های مغایر ندارند تا نمایندۀ ویژۀ رییس جمهور در آن حوزه­ها باشند، توسط رییس جمهور به مسؤلیتی جدید و موازی فراخوانده می شوند. این حرکت آقای رییس جمهور، هیچ نیست مگر اینکه وی، به تشکیل حلقه ای مشکوک مبادرت ورزیده است. وگرنه، برای یک رییس جمهور، کدام نماینده و کدام مشاور، فرادست تر و مهیاتر از وزیری است که خود او را برگزیده است؟ مگر می شود یک رییس جمهور در حوزه دیپلماسی و فعل و انفعالات برون مرزی، خواسته ای و طرح و برنامه ای داشته باشد و وزارت خارجه، او را تمکین نکند؟ حالا اگر دانشجویی به رفتار مشکوک این رییس جمهور اعتراض کند، باید او را به بند کشید؟ رییس جمهوری که خود، آشکارا، به فهم مردم خود، و به قانون جاری کشورش توهین می کند آیا مستحق برخورد قانونی است یا منتقدینی که او را از بلاهت های رفتاری اش بازمی دارند؟
در آمریکا، اولاً یک رییس جمهور، جرأت تخطی از قانون را ندارد تا داستان تخطی او را رهبر کشور متذکر شود و بعد از آنکه آبروی کشور و عقلانیت جاری آن را به چالش جهانی و داخلی درانداخت، تحکم رهبر او را به جای اول بازگرداند. ثانیاً تخطی یک رییس جمهور از قانون، غوغایی از انتقادها را به میان سیاسیون درمی اندازد و نشاط سیاسی کشور را برمی انگیزد. یعنی آمریکایی ها، با فراخ کردن راه منتقدین، راه را بر رفتار غیرقانونی مسؤلان خود می بندند و آن را ناهموار می کنند. نه اینکه زندان ها را از منتقدین آنان پر کنند. کاری که در کشور ما صورت گرفته و می گیرد. حال، شما خود بفرمایید، ما اهل فهم و قانون و حق مردمیم یا آنها ؟ آیا عزل نیکسون، نه از این روی بود که حزب او، در دفتر حزب رقیب، شنود کار گذاشته بود؟ داستان واترگیت، برای آمریکایی ها، در عین حال که از یک منظر، خفت بار است، اما از صد منظر، غرورانگیز و قابل تقدیر است. با این حوادث، در آمریکا، قانون، سر برمی آورد و سرفرازی می کند. برعکس ما که قانون را، و حیثیت آن را خرج حاجت های صنفی و گروهی خود می کنیم و به دست خود، گلوله ای از آتش می پردازیم و به جان جامعه درمی اندازیم. کدام برتریم؟
۲۱- در آمریکا، قانون، به هیچ وجه از خون های به ناحق ریخته شده درنمی گذرد. اگر حادثه سال گذشته کشور ما، در آمریکا رخ داده بود، قطعاً دولت فرومی کشید و شخصیت های متعددی به زیر کشیده می شدند. درست همانی که خدا و قرآن و رسول می خواهد. که کشته شدن بی دلیل یک انسان را به مثابه کشته شدن همۀ مردم می داند و بالعکس! آیا آن ها که در قبال خون بی گناهان خود، تا بدین حد حساس و پای دررکابند، به فرامین خدا تن سپرده اند، یا ما؟ باز مجدداً اشاره می کنم که در محاسبه اوضاع داخلی آنجا، از سر حادثه های هر از گاه آن در گذشته و به روال جاری جامعۀ آمریکا تأکید می کنم.
۲۲- پرسش بعدی من کمی برای شما تلخ است. می دانم. اما حقیقتی است که با تلخی آمیخته است. واقعیتی است انکارناپذیر. آمارها، در این مورد، دروغ نمی گویند. رهبر گرامی، متأسفانه یا خوشبختانه، اسلام در آمریکا، سال به سال رشد می کند. نه در آنجا ، که در همۀ کشورها. طبق آمارها که می توان بر درستی آنها نیز اذعان داشت. تنها در دو کشور است که اسلام، رو به افول دارد. یکی در کشور ما، دیگری در افغانستان. نیازی به آمار میدانی نیست. با نگاه به اطرافمان، میزان گرایش به اسلام را می توانیم رصد کنیم. آیا واقعاً امامان جمعه حضرتعالی، قابلیت و سواد این را داشته و دارند که یک نفر، به آمار موافقین اسلام بیافزایند؟ بیایید و نه با چشم محمد و علی، که با چشم رهبر یک کشور خردورز، به میزان سواد امامان جمعه و نمایندگان خویش بنگرید. و سواد آنان را در حوزه های اجتماعی و سیاسی و مردم شناسی ارزیابی فرمایید. و اندازۀ تأثیر بودونبود آنان را، و دخالت های غیرقانونی آنان را در امور جاری کشور، به ترازوی همان خرد جمعی بسپرید. نتیجه، بسیار زیان بار و آشوبنده است. شما با گماردن این امامان جمعه، بخش وسیعی از مخاطبین خود، و مخاطبین نماز جمعه، و مخاطبین اسلام را از کف داده اید. راز افول شمارگان نمازگزاران جمعه، آیا در همین نیست؟ عدالتی که در دستگاه قضایی ما چندان به چشم نمی خورد، و دولت مردانی که اغلب کارآمد و صادق نیستند، و نمایندگانی که عمدتاً بزدل و نمک گیرند، و آشفتگی هایی که در حوزه های علمی و معیشتی مردمان پدید آمده، باید هم عرصه را برای رشد اسلام در این ملک تنگ سازد. اگر اسلام در کشور ما رو به رشد بود، جای تردید بود. حالا شما خود بفرمایید، آیا ما در مسیر آسیب رساندن به اسلامیم یا آن ها؟ و آیا ما آبروی اسلام را برده ایم یا آنها؟ با این همه ادعایی که ما داریم، و ادعایی که آنان ندارند. و بنا به گفته های مکرر شما، دشمنی هایی که آنان نسبت به اسلام و مسلمین روا می دارند؟
۲۳- در آمریکا، N.G.Oهای مردمی و غیردولتی، امکان فعالیت در اغلب حوزه ها، و نفوذ در بسیاری از زوایای حکومتی را دارا هستند. در ایران، ما یکی دو حزب مخالف خود را نیز با شتاب، به اسم وابستگی به دشمنان انقلاب، تعطیل می کنیم تا جز خود ما، کسی از ما چیزی طلب نکند و خطاهای ما را به رخ نکشد و دست به اندرون مناسبات ما نبرد و برخورداری های بی دروپیکر ما را برملا نکند. کدام یک از ما، اهل «رشد» هستیم؟
۲۴- ما آمریکایی ها را به خاطر زندان ابوغریب و گوآنتانامو منفور می دانیم. اولاً این دو زندان برای غیرآمریکایی ها بود. و در هیچ­یک، مثل کهریزک، به کسی تجاوز نشد، و کسی نیز سلاخی نگردید. در آمریکا، دستگاه های امنیتی، به کشتن فعالان سیاسی دست نمی برند. در کشور ما، قتل های زنجیره ای رخ داد و هیچ مسؤل مؤثر حکومتی به زیر کشیده نشد. مگر می شود بزرگان یک کشور، در جریان یک چنین فاجعه ای نبوده باشند؟ مگر می شود اسراییلی ها به حساس ترین دستگاه امنیتی ما ورود کنند و سیاسیون ما را یک به یک از پای درآورند؟ حالا خود شما قضاوت بفرمایید، با همۀ جنایت هایی که در آنجاا رخ می دهد، در این مورد بخصوص، دست ما به خون سیاسیون آلوده تر است یا دست ایشان ؟
۲۵- دستگاه قضایی آمریکا، رییس جمهوری چون کلینتون را به خاطر یک دروغ، جلوی چشم دنیا مفتضح کرد. به گمان من، این دستگاه قضایی مستقل و نفوذناپذیر، حتی غرور دستگاه عدل الهی را نیز برمی انگیزد. در کشور ما اما، رییس جمهور ما، مرتب، دروغ بر دروغ می نشاند و دستگاه قضایی ما، یک «چه گفت؟» نیز بر زبان نمی آورد. خداوکیلی کدام انصاف، کدام عدل، کدام قضاوت، خدایی­تر است؟ آنچه که در آنجا جاری است؟ یا آنچه که ما به شوخی نامش را عدل در جمهوری اسلامی گذارده ایم؟ من این را هم قبول دارم که آمریکایی ها، بعد از واقعه یازده سپتامبر، عرصه را بر مردم خود و خارجی ها سخت گرفتند. از شنود تا انگشت نگاری و تا سانسور. اما بلافاصله با آرام شدن اوضاع، به جای اول خود بازرفتند و از آن دوره، و دورۀ «مک کارتی» به عنوان دوران سیاه اسم می برند.
۲۶- آمریکایی ها آن قدر از خود مطمئن اند و به زیرساخت ها و استوانه های فرهنگی و اجتماعی خود باور دارند که دراختیار نهادن تریبون برای مخالفین خود را یک زنگ تفریح می دانند. آن چنان که صدها تریبون رسمی خود را در اختیار آقای احمدی نژاد می­گذارند و او، با حسی از پیروزی به وطن بازمی گردد و برای خود جشن پیروزی به پا می کند. پیروز آنانند که به چنان رشدی رسیده اند که شنودن سخنان مخالفین خود را جزیی از شاکله فهم اجتماعی و سیاسی خود می دانند. آیا ما به راستی تحمل شنودن سخنان اوباما در دانشگاه ها و شبکه های تلویزیونی که هیچ، تحمل شنودن یک ربع صحبت آقای سیدمحمد خاتمی را در یکی از هزاران تریبون های خود داریم؟ داوری بفرمایید: کدام یک از ما احترام برانگیزتریم؟ نه در شعار، که در عمل؟
۲۷- افکار عمومی در آمریکا آن قدر اهمیت دارد که شرمندگی از تماشای چهرۀ معترض مردم، بسیاری از مسؤلان خطاکار را مجبور به استعفا و سپس خانه نشینشان می کند. افکار عمومی در کشور ما، یک شوخی است. و فریب فکر مردم، در کشور ما، یک امر رایج! ؟در سفر پاپ، رهبر کاتولیک های جهان به انگلستان، مردمانی که به او و به رفتار زشت کشیشان کاتولیک معترض بودند، به خیابان ها ریختند تا صدای اعتراض خود را به پاپ و به جهانیان برسانند. فشار ناشی از افکار عمومی، آن چنان پاپ را در تنگنای بی آبرویی روحانیان خویش قرار داد که وی رسماً، و برای چندمین بار مجبور شد درمقابل رسانه های جهان قرار گیرد و از مردم پوزش بخواهد. بله، این است خاصیت اعتراض آشکار مردم. که زشتی را، حتی در پستوهای کلیسای متعصبین مسیحی نیز تحمل نمی کند. اگر اعتراض مردم نبود، و یا حتی عذرخواهی پاپ، در خفا، و در یک محفل خصوصی صورت می پذیرفت، چیزی به اسم «تربیت» به جان جامعه نمی نشست. و این است خاصیت و اهمیت افکار عمومی. همان چیزی که ما از نعمت او بی بهره ایم. و به اسم حفظ نظام، و عدم تضعیف نظام، جامعه خود را از این شایستگی بزرگ محروم ساخته ایم. ما از این نعمت بی بهره ایم، اما مردمان آن سرزمین ، در یک چنین بستری زاده می شوند و بزرگ می شوند و به کهنسالی می رسند. آیا خدای خوب، اگر بنا بر گزینش باشد، ما را برمی گزیند یا آنان را؟ این نعمت بزرگ این زمانی، در قانون اساسی کشور ما دیده شده است. اما نه حضرت شما، و نه دولت ها و مجلس ها و دستگاه قضایی، هیچ یک به صرافت این نیافتاد که حذف یک حق آشکار از حقوق مردم توسط حاکمان، به زوال آنان منجر خواهد شد. ما به سراغ این اصل شایسته نرفته ایم که امروز، پرسش از رهبر، از وضعیت مالی آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان، و پول­هایی که رییس جمهور در مدت مسؤلیت خود چه در شهرداری و چه در سال های اخیر جابه جا کرده، برای ما ثقیل و سنگین و همراه با تب و لرز جلوه می کند. و من، خدای خوب را می بینم که از ما، که به اسم او شعارهای بسیاری سر داده ایم، روی برگردانده، و به کسانی روی برده است که ادعای مسلمانی ندارند، اما روح مسلمانی را به جان جامعۀ خویش درانداخته اند.
۲۸- نظام ما، یک نظام دینی است. بسیار متفاوت با نظام فکری آمریکایی ها که سکولار است. با این حساب، باید در میان ما، ادب، اخلاق، تحمل، مدارا، بزرگواری، گذشت، احترام، محبت، صداقت، پاکدامنی، پاکدستی، تحمل مخالف، احترام به مخالف، فداکاری، و بسیاری از خصلت های ناب انسانی فراوان تر از یک جامعۀ سکولار باشد. پیشنهاد می کنم یک نگاهی به «ادب»یات رسانه های دولتی و ملی در همین یک سال و چندماه گذشته بیاندازید تا بدانید: انصاف و عدل و مساوات و عدم تبعیض، نه، بلکه چه محموله ای از ناسزاهای سخیف در آنها به روان جامعه جاری شده است. همۀ اینها درمقابل چشمان شما دست به دست شده است. آن ها هرگز به یک عالم دینی، هر چند غیرمسیحی، توهین نمی کنند و منزل او را و حریم او را به دست اوباشان حکومتی نمی سپرند. همان کاری که ما، با عالمان روحانی خویش، مرتکب شدیم. ایشان، با افتخار، عکس مسؤلین و رؤسای جمهوری سابق خود را، با هر گذشته ای که داشته اند، به مناسبت های مختلف، و در اماکن مربوطه، جلوی چشم همگان می­گذارند. و حال آنکه ما، به محض بر سر کار آمدن، مسؤلین سابق خود را متعمدانه در مدار فراموشی و حتی نفرت خود قرار می­دهیم.رهبر گرامی، فرض بدیهی این نوشته بر این نبود که خدای‌ناکرده، مختصات جامعه و فرهنگ آمریکا را به‌مثابه‌ی یک الگو متصور شویم. ابداً. چه، جایگاه حقیقی مدینه‌ی فاضله‌ی موعود ما، فرسنگ‌ها با آن‌چه که امروز از غرب برمی‌آید، دور و متفاوت است. بلکه تنها هدف و نیت از این قلم‌فرسایی این بود که مگر باچند مقایسه‌ی عینی و ملموس، راه تامل و بازنگری را بازبشکافیم و بر تثبیت‌شده‌های مکرر و فرسوده‌ی ذهنی خود نگاهی دوباره بیندازیم.روزگار عجیبی است. زمانی خواهد رسید که آیندگان، در زمانی نه چندان دور، به داوری اطوار ما خواهند پرداخت و به بسیاری از رفتار ما خواهند خندید و بر فرصت های به باد داده شده توسط ما، افسوس خواهند خورد…
حال، از دید شخص شما، آیا با توجه به این همه آوازه ای که با ماست، ما عاقبت به خیریم؟
با احترام و ادب – محمد نوری زاد