رادیو فردا , محمدرضا یزدان پناه : پنج سال بعد از مرگ پدرش دوام آورد و چهار روز پس از انتشار آخرین مصاحبه به شدت انتقادیاش؛ احمد خمینی ۲۵ اسفند ۲۰ سال پیش درگذشت. علت رسمی مرگ ناگهانی او، سکته قلبی و مغزی اعلام شد هرچند شایعات و ابهامات درباره مرگ دومین پسر نخستین رهبر جمهوری اسلامی هرگز پایان نیافت.
احمد خمینی در نوجوانی و جوانی به علی شریعتی و ورزش علاقه زیادی داشت؛ به ویژه کشتی و فوتبال. علی پروین تعریف کرده که چگونه او در قامت جوانی فوتبال دوست، چند بار بر سر تمرین تیم پرسپولیس در سالهای ۴۷ و ۴۸ حاضر شد.
نزدیکانش گفتهاند که علاقه خاصی هم به حرکات ژیمناستیک داشت و یک بار کم مانده بود به علت آفتاب بالانس زدن روی لبه بام ساختمانی در جنوب لبنان به زمین سقوط کند اما مصطفی چمران نجاتش میدهد.
احمد خمینی دوران تبعید پدرش را بیشتر در قم و لبنان گذراند. او گهگاه نیز برای دیدار با والدینش به عراق میرفت. گذرنامه و مجوز سفر او با وساطت امیر عباس هویدا صادر شده بود.
سفرهای متعدد و گاه طولانی مدت احمد خمینی به لبنان با هدف دیدار با اعضای خاندان صدر که خانواده همسرش بودند انجام میشد. اما در اوج جنبشهای چریکی اعراب علیه اسرائیل، آن سفرها فرصتی مناسب برای آموزش ابتدایی فعالیت مسلحانه و چگونگی کار با اسلحه نیز بود.
اما آبان ۱۳۵۶ که برادر بزرگتر در میگذرد، نقش و جایگاه احمد خمینی هم تغییر میکند. او به طور دائم در نجف مستقر و جانشین مصطفی خمینی در اداره دفتر و دستگاه پدرش میشود؛ مسئولیتی که تا آخر عمر روحالله خمینی بر عهدهاش باقی میماند.
محمد صدر گفته که اگر وجهه حوزوی و فقهی مصطفی خمینی بر وجهه سیاسی و عملیاش میچربید، این نسبت در احمد خمینی کاملا برعکس بود. برادر کوچکتر بر خلاف برادر بزرگتر، عملگرا و سیاستمدار بود.
پیشکاری امین و زیرک
روحالله خمینی از نجف در عراق به نوفل لوشاتو در فرانسه میرود؛ در چند کیلومتری پاریس، مرکز رسانهای آن هنگام دنیا. احمد نیز با او همراه است. این سفری است که آیتالله خمینی را از یک مرجع تقلید شیعه به رهبر نظام حکومتی جدید ایران تبدیل میکند و تنها پسرش را به رئیس دفتر رهبر جمهوری اسلامی.
احمد منتظری، فرزند حسینعلی منتظری، تنها قائم مقام رهبری در جمهوری اسلامی و مرجع تقلید شیعه به رادیو فردا میگوید که این یک سنت قدیمی در بیوت مراجع تقلید است که پسر یا داماد آنها، مسئولیت اداره دفتر را بر عهده میگیرد: «کسانی که با مرحوم حاج احمد آقای خمینی حشر و نشر بیشتری داشتند میگفتند که فرد بسیار باهوش و زیرکی است و افراد و گروهها را میشناسد. اما چیزی که در ایشان به شکل افراطی دیده میشد، علاقه به پدرشان بود. به گونهای که اولین مسئله برایش این بود که آن آبرومندی و قداستی که در بین مردم هست، حفظ بشود و اینجور نباشد که {به نظر بیاید} آقای خمینی یک اشتباه کردهاند.»
محسن سازگارا از انقلابیون آن روزهاست که در نوفل لوشاتو حاضر بود.
او در گفتوگو با رادیو فردا میگوید که احمد خمینی نقشی بیش از پیشکاری امین برای پدر خود، نداشت: «من اولین باری که ایشان را دیدم در نوفل لوشاتو بود، فرانسه، که همراه آقای خمینی آمده بود و بیشتر به خصوص وقتی آقای خمینی منتقل شده بود به ساختمان روبروی آن باغ سیب و آنجا با خانوادهشون زندگی میکردند، ایشان بیشتر رابط بود و پیامهای آقای خمینی را یا صحبتی که بود میآورد و میبرد. من خودم قضاوتی که آن مقطع به شخصیت ایشان داشتم، خیلی جدی و عمیق نمیدیدماش. نه در بحثهای سیاسی نه در بحثهای مذهبی و بیشتر میشود گفت که مثل یک پیشکار امین و نزدیک به آقای خمینی نقش بازی میکرد. وگرنه دستکم من ندیدم جایی حرف جدی، استراتژیک و تعیینکنندهای داشته باشد.»
اطرافیان تاثیرگذار آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو را بیشتر نیروهای موسوم به ملی – مذهبی تشکیل میدادند. ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده، مشاورانی بودند که از طرف رهبر آینده ایران با رسانهها و ماموران دولتهای غربی ارتباط میگرفتند و مذاکره میکردند.
احمد خمینی با این افراد رابطه نزدیکی داشت.
علیرضا نوریزاده، روزنامهنگاری که از نزدیک شاهد وقایع سالهای نخست جمهوری اسلامی بود میگوید که پسر رهبر نخست جمهوری اسلامی، پس از انقلاب هم بیشتر با طیف روشنفکران ملی مذهبی و مجاهدین خلق در ارتباط بود.
آقای نوریزاده به رادیو فردا میگوید: «احمد خمینی اصولا یک روحیه جوان و معتقد به گروههای ملی و مجموعههایی که راحت بگویم عمامه به سرشان نبود، داشت. زیاد از عمامه به سرها خوشنود نبود. انتقادهای وسیعی میکرد. به عنوان نمونه روزی که به اتفاق ایشان به مدرسه رفاه رفتیم و زندانیان را دیدیم، ایشان بسیار به مرحوم جعفریان، معاون رادیو تلویزیون احترام گذاشت. همینطور با مرحوم هویدا بسیار دوستانه صحبت کرد و گفت من محبت شما را یادم نمیرود که به من کردید و من پدرم را دیدم. ایشان واقعا شگفتزده شد وقتی دید به راحتی همه اینها را اعدام کردند و میگفت اینها میخواهند همه را از پیش پا بردارند.»
در کنار مسعود رجوی؛ حامی اشغال سفارت
در مراسم چهلمین روز درگذشت محمود طالقانی، احمد خمینی در کنار مسعود رجوی قرار میگیرد، سخنرانی میکند و به شدت میگرید. مسعود رجوی او را در آغوش میکشد.
چند هفته بعد، اگرچه خودش را از برنامهریزی برای اشغال سفارت آمریکا بیاطلاع نشان میدهد اما با حضور در سفارت اشغال شده، از کار دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دفاع میکند.
او در عین حال میگوید که «این اقدام اشغال سفارت آمریکا محسوب نمیگردد بلکه جوانان دلیر ما لانه جاسوسی راتصرف کرده اند تا اشغالگران را بیرون برانند.»
ابوالحسن بنیصدر که به عنوان نخستین رئیس جمهور ایران انتخاب شد، در تلاش برای رو کردن برگی علیه مخالفان خود در حزب جمهوری اسلامی، از روحالله خمینی میخواهد که با نخست وزیری احمد خمینی موافقت کند.
پاسخ رهبر وقت جمهوری اسلامی به این درخواست آقای بنی صدر منفی بود.
علیرضا نوریزاده با اشاره به روابط نزدیک احمد خمینی با ابوالحسن بنیصدر میگوید: «هم ایشان و هم حسین خمینی، برادرزاده ایشان، با آقای بنیصدر روابط نزدیکی داشتند. با گروههای ملی، با برخی چهرههای شاخص جبهه ملی، با نهضت آزادی ایشان روابط خیلی خوبی داشت. با مرحوم بازرگان، با مرحوم دکتر سحابی و نمونههای اینها. بدین ترتیب آقای احمد خمینی میتوانست یک واسطهای باشد بین رهبری انقلاب، پدرش، با گروه غیر عمامهای یا فکلیهای انقلاب.»
به گفته آقای نوریزاده، آیتالله خمینی در اوایل انقلاب با به دست گرفتن مسئولیتهای اجرایی توسط روحانیون مخالف بود و به همین دلیل با نخست وزیری پسرش نیز مخالفت میکند.
حامی اصلی اسدالله لاجوردی
با اینکه علیرضا نوریزاده از مخالفت احمد خمینی با اعدامهای اوایل انقلاب میگوید اما طولی نمیکشد که او به حامی اصلی اسدالله لاجوردی، دادستان مشهور انقلاب در آن سالها و رئیس زندان اوین تبدیل میشود.
روحالله خمینی به صراحت گفته که در شکایتهایی که از آقای لاجوردی میشد، هیچ کس به اندازه پسرش از دادستان سابق دفاع نمیکرد و «وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را فاجعه میدانست.»
احمد خمینی همچنین از طرف آیتالله منتظری و بسیاری دیگر متهم است که از عوامل اعدام گسترده زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ است.
آقای منتظری در خاطرات خود گفته که نامه دستور اعدام زندانیان به خط پسر روحالله خمینی بوده نه خود او؛ ادعای مشابهی نیز درباره نامه ممنوعیت فعالیت نهضت آزادی، علیه او منتشر شده است.
آن نامه بعد از مرگ آیتالله خمینی منتشر شد در حالی که ظاهرا به خط پسرش بود و در آن به وزیر کشور وقت دستور داده شده بود که فعالیت نهضت آزادی را ممنوع کند.
احمد خمینی بعدها و در نامهای به عمویش این اتهام را تکذیب کرد و گفت که این نامه را پدرش اما هنگام قدم زدن نوشته بود.
اما او هرگز درباره نامهای که درباره محاکمه و اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ نوشته شده، توضیح مشابهی نداد.
احمد منتظری میگوید که مخالفت آیتالله منتظری با قدسی سازی از افراد و شخصیتها، زمینه ساز دشمنی احمد خمینی با او بود.
آقای منتظری میافزاید که پدرش «با روشی که برخی و از جمله احمد خمینی در رابطه با قدسی سازی از آیتالله خمینی پیش گرفته بودند، به شدت مخالف بود معتقد بود که هیچکس معصوم و مصون از انتقاد نیست. این انتقادها ادامه داشت تا به نقطه اوج خود در اعدامهای سال ۶۷ رسید. آیتالله منتظری به هیچ عنوان نتوانست تحمل کند که بخواهند چند هزار نفر را که در حال گذراندن حکم زندان خود هستند، بدون مجوز شرعی اعدام کنند. احمد خمینی این مسائل را تاب نمیآورد.»
مجموعهای از تضادها
اما علیرضا نوریزاده میگوید احمد خمینی که «در اوایل انقلاب از مجاهدین خلق حمایت میکرد، انتظار نداشت که آنها به این شکل اسلحه بردارند و به جان نظام بیفتند»: «طبیعتا در آن فضایی که ایجاد شده بود از پسر آقای خمینی نمیشد انتظار داشت که با اعدامها مخالفت کند. حتی آقای منتظری که در سال ۶۷ با اعدامها مخالفت کرد، در سال ۶۰ یا در اوایل سال ۶۷ ایشان هم به آقای رئیسی و دیگران توصیه میکرد، با آنهایی که اسلحه به دست دستگیر کردید برخورد خشونتبار کنید. میخواهم بگویم که تصفیه مخالفان به خصوص مخالفان مسلح عمومیت داشت.»
با وجود این توضیحات، آقای نوریزاده میگوید که احمد خمینی «مجموعه غریبی از تضادها» بود: «همین آقای احمد خمینی در برهههایی از لاجوردی حمایت کرد ولی در برابر خلخالی ایستاد. اما به طور کلی روحیه احمد خمینی بر خلاف روحیه پدرش بود. برای آقای خمینی کشتن خیلی راحت بود.»
بر خلاف علیرضا نوریزاده، محسن سازگارا معتقد است که احمد خمینی «جاده صاف کن جنایتهای» اسدالله لاجوردی به خصوص علیه مجاهدین خلق بود و در این راه به ناگهان تمام سابقه خود با مجاهدین را فراموش کرد.
آقای سازگارا که معاون سیاسی محمدعلی رجایی، رئیس جمهور اسبق ایران بود، به جلسهای اشاره میکند که در دفتر آیتالله محمد بهشتی برگزار شده و او به عنوان نماینده دولت در آن شرکت کرده بود.
به گفته محسن سازگارا، در اواسط جلسه تلفن سیاسی دفتر آقای بهشتی زنگ میخورد و پس از آنکه رئیس وقت دیوان عالی کشور به آن جواب میدهد، میگوید که آنسوی خط احمد خمینی بود و به نقل از پدرش دستوراتی درباره سرکوب مجاهدین خلق داد.
زمینهسازی احمد خمینی برای رهبری خود
تاثیر ماجرای اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ که اکثر آنها از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند، بر فضای سیاسی ایران بسیار عمیق بود. با بالا گرفتن اختلافات میان رهبر وقت جمهوری اسلامی و قائم مقامش، روحالله خمینی در نخستین روزهای سال ۱۳۶۸ حکم برکناری حسینعلی منتظری از جانشینی خود را صادر میکند.
در حالی که علیرضا نوریزاده، احمد خمینی را «کارگردان» این ماجرا توصیف میکند، محسن سازگارا میگوید که هدف پسر رهبر آن هنگام، محکم کردن جای خود به عنوان رهبر آینده پس از درگذشت پدرش بود: «در سالهای ۶۶ و ۶۷ بنده و خیلیهای دیگر مثل من نمیدانستیم که آقای خمینی سرطان دارد ولی احمد آقا میدانست و به نظر من به سرعت داشت برای خودش بساط رهبری درست میکرد، امیدوار بود که مهرهچینی کند و رقبا را از میدان به در کند تا بعد از پدرش قدرت در بیت او بماند و شاید خودش هم رهبر بشود. یا دستکم شورای رهبری باشد که او هم در آن باشد. مثلا عبدالله نوری را به عنوان نماینده امام به سپاه فرستاد، جاهای دیگر هم همینطور. پای همین کار هم آقای منتظری را زدند و هم کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را خلق کردند.»
اما اگر احمد خمینی تا این اندازه به دنبال جانشینی پدرش بود، چرا بلافاصله پس از انتخاب علی خامنهای به عنوان دومین رهبر جمهوری اسلامی، قاطعانه از او حمایت میکند و لااقل در ظاهر بسیار راحت تسلیم این مسئله میشود.
محسن سازگارا میگوید این مسئله دو دلیل دارد: «اول اینکه آقای خمینی از نظر نقشه پسرش زود مرد. شاید اگر دو سال دیگر زنده میماند، احمد به قدر کافی جای پایش را محکم کرده بود و آدمهای خود را در جاهای مختلف چیده بود. بنابراین زوری نداشت و وقتی هم فهمید شورایی شدن رهبری رای نمیآورد، {بازی} عوض شد. نکته دیگر به شخصیت ایشان برمیگردد که در طول ۱۰ سالی که بعد از پیروزی انقلاب در مرکز حوادث قرار گرفت، به علت آنکه انسان محکم، خودساخته و آبدیدهای نبود، خیلی زود در کوران حوادث سیاسی میچرخید. در واقع به وجهه شخصیتی ایشان میخورد که بعد از اینکه دید خامنهای رهبر شده و دستش دیگر به جایی بند نیست، بچرخد و آنطور خاضعانه از رهبری او دفاع کند.»
پس از رهبری خامنهای
احمد خمینی پس از مرگ پدرش و در جلسه مجلس خبرگان رهبری برای انتخاب جانشین او، خاطرهای از روحالله خمینی نقل می کند که از نظر مثبت رهبر نخست به جانشینی علی خامنهای حکایت داشت.
خاطره مشابه دیگری نیز توسط اکبر هاشمی رفسنجانی بیان میشود و در نهایت، حجتالاسلام خامنهای هم به رهبری میرسد و هم عنوان آیتاللهی را به دست میآورد.
احمد خمینی قاطعانه از این انتخاب حمایت و پشتیبانی خود و خانواده روحالله خمینی از رهبر جدید را اعلام میکند. آیتالله خامنهای نیز با نام بردن از او به عنوان «یادگار امام»، حفظ احترام احمد خمینی را واجب میداند و او را به عنوان عضو شورای عالی امنیت ملی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب میکند.
اما جایگاه احمد خمینی در جمهوری اسلامی پس از مرگ پدرش، هرگز مانند قبل نشد.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از ۱۹ خرداد ۱۳۶۹ نقل میکند که چگونه رهبر جدید به دو خواسته پسر رهبر سابق بیتوجهی میکند: «شب با احمدآقا مهمان رهبری بودیم، تصمیمات شورای امنیت مطرح شد و به تصویب رهبری رسید، احمدآقا تقاضای گرفتن بخشی از پادگان نیروی دریایی برای مقبره امام را داشت که رهبری به آینده موکول کردند، همچنین احمدآقا پیشنهاد کرد نماز جمعه تهران در مرقد امام اقامه شود که جز در مناسبتهای خاص، پذیرفته نشد.»
احمد خمینی بعد از مدتی به جایی پرت در بیابانهای مابین تهران و قم میرود و به کشاورزی و باغداری مشغول میشود. آنجا «دشت احمد» نام میگیرد.
آغاز انتقادات علنی
پس از مدتی، انتقادات تند و علنی احمد خمینی از شرایط کشور آغاز میشود.
او با مسئولان وزارت اطلاعات دیدار و از اینکه «امروز هم خون مستضعفین را سرمایه داران بزرگ و کوچک میمکند» ابراز تاسف میکند؛ از اینکه «یک عده سرمایهدار زالوصفت به این بهانه که اقتصاد دولتی مضر است، به حال خود رها شده و به جان این ملت افتادهاند».
انتقادات احمد خمینی به وزارت اطلاعات و شخص هاشمی رفسنجانی که حالا رئیس جمهور است هم افزایش مییابد: «این جوی که الان درست کردهاند و مردم را از دستگاه اطلاعات میترسانند به مصلحت انقلاب و نظام نیست. نباید این جو باشد. چرا مطبوعات و نمایندگان مجلس بعد از موضع رئیس محترم جمهوری جرئت پیدا میکنند و حرف دلشان را بیان میکنند؟ همین حرفها را که قبل از سخنرانی رئیس جمهور میدانستند، چرا نمیگفتند؟».
حالا مسئولان دولتی هم عصبانی شدهاند.
علی لاریجانی در خاطرات پنجم مهرماه ۱۳۷۳ مینویسد: «در اخبار داخلی، موضعگیری و انتقاد شدیداللحن حجتالاسلام آقای حاج سیداحمد خمینی خبر مهمی بود. سخنان ایشان در رسانههای داخلی و خارجی انعکاس گستردهای داشت. رسانههای خارجی این سخنان را مخالفت با سیاستهای دولت آقای هاشمی تلقی کرده و روی آن داستان سرایی کرده اند. هرچند ظاهر این مطالب مخالفت با سیاستهای دولت آقای هاشمی است، ولی نه آن طور که در رسانههای خارجی بزرگ شد.»
آقای لاریجانی در خاطرات یک روز بعدش مینویسد: «آقای هاشمی قدری گرفته به نظر میرسید. احتمال میدهم به دلیل نوع موضعگیریهایی که این روزها برخی شخصیتها و روزنامهها درباره کارنامه دولت داشتهاند، خوشحال نیست.»
ادامه جنگ
احمد خمینی در یکی از جنجالیترین موضعگیریهای خود، پدرش را مخالف ادامه جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر معرفی میکند: «در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شطالعرب {اروند رود} برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم.»
در هنگام بازپسگیری خرمشهر، علی خامنهای، رئیس جمهور، میرحسین موسوی، نخست وزیر، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس، محسن رضایی، فرمانده سپاه، عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی و علیاکبر ولایتی، وزیر امور خارجه بودند.
محسن رضایی گفته که در جلسهای بعد از آزادی خرمشهر، اکبر هاشمی رفسنجانی و سرتیپ قاسمعلی ظهیرنژاد، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش، از ادامه جنگ با هدف دریافت غرامت از عراق دفاع کردند و با حمایت دیگران، آیتالله خمینی نیز به این تصمیم رضایت داد.
آخرین مصاحبه
چهار روز قبل از مرگ، آخرین مصاحبه احمد خمینی منتشر میشود. در این گفتوگو که با هفتهنامه امید انجام شد، او از اینکه «الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شدهاند، مشکلات مدیریتی و مسائل خود را به گردن رژیم گذشته میاندازند و ندانمکاریهای خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت میدانند»، به شدت انتقاد میکند.
آقای خمینی با انتقاد از «گسترش فساد اداری و رشوهخواری در ادارات و موسسات دولتی و اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت»، ریشه این مشکلات را مسئولان کشور عنوان میکند.
او در آن مصاحبه گفت: «بیسروصدا ۱۵۰ تومان به قیمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهمید. مگر رئیس کل بانک مرکزی قول نداده بود که قیمت دلار را در حدود ۱۰۰ تومان ثابت نگه میدارد، پس چه شد؟ چرا همه مشکلات و نارساییها را به گردن آمریکا و دیگران میاندازیم. آیا اختلاس از بیتالمال نیز به آمریکا مربوط میشود؟».
در همان روزی که این مصاحبه منتشر میشود، احمد خمینی به بیمارستان منتقل میشود. او چهار روز بعد فوت میکند.
مرگ مشکوک
عمادالدین باقی، نویسندهای که در حوزه قتلهای زنجیرهای در ایران تحقیق میکرد، پیش از این بیان کرده بود که سالها پس از مرگ احمد خمینی، محمد نیازی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، به حسن خمینی، پسر او، گفته بود که سعید امامی، معاون سابق وزارت اطلاعات، علاوه بر قتل روشنفکران و نویسندگان، به قتل احمد خمینی نیز اعتراف کرده است.
دلیل قتل پسر نخستین رهبر جمهوری اسلامی توسط سعید امامی، اهانتهای او به آیتالله خامنهای و دیگر مسئولان ارشد حکومت در جلسات خصوص عنوان شد.
آقای نیازی، این سخنان عمادالدین باقی را تکذیب کرد. اما آقای باقی با ارسال نامهای علنی به حسن خمینی از او خواست تا اصالت سخنانش را تایید کند و فرزند احمد خمینی نیز این اظهارات را تایید کرد.
در ۱۰ دی ۱۳۷۷ و همزمان با قتلهای سیاسی در ایران، جمشید پرتوی، پزشک مخصوص احمد خمینی نیز در منزلاش به قتل میرسد.
با وجود این، بسیاری از ناظران معتقدند که چون اعترافات سعید امامی احتمالا زیر شکنجه اخذ شده، نمیتوان به آنها سندیت داد. ضمن اینکه مصطفی خمینی، برادر بزرگتر احمد خمینی نیز در سنی تقریبا مشابه درگذشت و احمد خمینی نیز با چاقی مفرط و بیماریهای مرتبط درگیر بود.
علیرضا نوریزاده که کتابهای متعددی را درباره قتلهای زنجیرهای در ایران نوشته، میگوید که چون مرگ احمد خمینی با قتل روشنفکران و نویسندگان متفاوت بود، میتوان اعترافات سعید امامی را در آن موثق دانست: «مسئله این است که این جریان اصلا مربوط به قتلهای زنجیرهای نبود. اولا سعید امامی زیاد شکنجه نشد، به جهت اینکه کارهایی که انجام میداد تماما با نظر وزیر اطلاعات بود، چه علی فلاحیان چه قربانعلی دری نجفآبادی. سعید امامی در بازجوییهای خود هم میگوید که چرا برای اقدامات من از وزیر، از علی فلاحیان سوال نمیپرسید؟ من احمد خمینی را به دستور مستقیم ایشان و به فتوای آیتالله خوشوقت کشتم. مسئله اعتراف نیست، مسئله این است که سعید امامی انتظار دارد بابت خدماتش از او تقدیر شود نه بازخواست.»
آقای نوریزاده تاکید میکند که احمد خمینی به علت بیماریهایی که با آنها درگیر بود، داروهای زیادی مصرف میکرد که برخی از آن داروها از آلمان و توسط صادق طباطبایی، برادر همسرش، برایش ارسال میشد.
به گفته این روزنامهنگار، داروها قبل از رسیدن به احمد خمینی توسط ماموران وزارت اطلاعات و تیم سعید امامی آلوده میشدند و همین داروها بودند که باعث مرگ او شدند.
اسرار زیر خاک
محمدعلی صدوقی، امام جمعه سابق و نماینده ولی فقیه در استان یزد که از نزدیکان خانواده آیت الله خمینی بود نیز در مصاحبهای، مرگ احمد خمینی بر اثر یک «توطئه و مسمومیت» را رد نکرده است.
او گفته که «علت این واقعه چه بود، مسمومیتی بود، توطئهای بود، طرحی بود، بینی و بینالله من به جایی نرسیدم که الان بخواهم قضاوتی روی این شایعاتی که مثلا ایشان را مسموم کردند و یا گروههایی دست داشتند، داشته باشم. حرفهای مختلفی است.»
محسن سازگارا اما معتقد است که نمیتوان با قطعیت درباره نحوه مرگ احمد خمینی قضاوت کرد.
او معتقد است باید سالها بگذرد تا اسناد و مدارک محرمانه درباره این حادثه منتشر شود تا بتوان قضاوت قطعی کرد: «شاید یک یا دو دهه بعد، به خصوص اگر جمهوری اسلامی سرنگون شود، راحتتر میتوان قضاوت کرد. اما چیزی که مشخص است این است که مدتی پس از مرگ آیتالله خمینی، پسرش نارضایتی خود را به شکل علنی و خصوصی ابراز میکند و تلاش دارد تا زیر پای آقای خامنهای را جارو کند.»
در هر صورت مرگ احمد خمینی با گذشت ۲۰ سال از وقوعش همچنان با صفت مشکوک توصیف میشود.
هادی غفاری، از روحانیون نزدیک به آیتالله خمینی که این روزها دشمنی خود با آیتالله خامنهای را پنهان نمیکند، از احمد خمینی به عنوان «مخزن بخش عمدهای از اسرار امام» نام برده و گفته است: «همانطور که امام فرصت نیافتند یا مصلحت ندانستند تا بسیاری از آنچه در قلب و جانشان بود را بیان کنند و یا شرایط به گونهای نبود که بشود آن را بیان کنند، متاسفانه بخش بسیاری از این اسرار و موقعیتهای امام و انقلاب را حاج احمد آقا با خود به زیر خاک برد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر