در فوریهی ۱۹۹۵، جسد یک ایرانی در هلند، در نزدیکی مرز آلمان، کشف شد: محمود جعفری، معروف به «انوش» که در میان ایرانیان مقیم هلند، بهعنوان یک فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از مقبولیت زیادی برخوردار بود.
حدود یک سال بعد، در پی انتشار گزارشی از یک فعال ضد جاسوسی در این کشور و همچنین گزارشی مفصل در روزنامهی هلندی «تراو» روشن شد که این فعال سیاسی و فرهنگی به جاسوسی برای وزارت اطلاعات ایران مشغول بوده است.
این روزها در جامعهی ایرانی هلند، بهندرت صحبت از ماجرای انوش میشود. بسیاری اصلاً او را به یاد ندارند و یا ترجیح میدهند چیزی به یاد نیاورند. رویدادی که رعب و وحشت فراگیری را در میان ایرانیان مقیم هلند پدید آورد و شاید هنوز هم تاثیر نامرئی آن بر روابط ایرانیان در این کشور حس میشود.
هلند، بیش از سی هزار ایرانی را در خود جای داده است
کشور کوچک و ۱۶میلیون نفری هلند، بیش از سیهزار ایرانی را در خود جای داده است. این جمعیت یکی از بزرگترین جوامع مهاجر ایرانی در اروپا را پدید آورده است که البته شاید پیرو سیاستهای دولت هلند، در سراسر این کشور پراکنده شدهاند.
افشای جاوسی انوش، مهاجران ایرانی در هلند را شوکه کرد و موجی از وحشت در میان آنها پدید آورد.
بزرگترین موج مهاجرت ایرانیها به هلند، به سالهای پایانی دههی ۱۹۸۰ تا سالهای میانی دههی ۱۹۹۰ بازمیگردد؛ دورانی که هلند به گستردگی، پذیرای پناهندگانی بود که با فرار از فضای ایرانِ جنگزده، به دنبال فراهم کردن زندگی آرامی برای خود و خانوادههایشان بودند.
در چنین فضایی «انوش» که نام واقعیاش محمود جعفری بود. در جامعهی روشنفکری ایرانی در هلند، نامی آشنا بود. بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به خانهی او رفتوآمد داشتند و نشستها و بحث و گفتوگوهای خود را در آنجا برپا میکردند.
انوش به سازمانهای اجتماعی رفتوآمد داشت، در بین گروههای سیاسی دارای مقبولیت بود و حتی در برگزاری برنامههای فرهنگی نیز فعال بود، اما در نهایت، جسد او در نزدیکی مرز آلمان پیدا شد.
مراسم یادبود انوش در فوریهی سال ۱۹۹۵، همراه با اندوه عمیق ایرانیان مقیم هلند برگزار شد، ولی مدتی بعد، انتشار اطلاعیهای دربارهی او و تایید پلیس هلند، مهاجران ایرانی در هلند را شوکه کرد و موجی از وحشت در میان آنها پدید آورد.
صدها نوار از نشستهای برگزار شده در خانهی انوش، تماسهای تلفنی با ایران، دفترچههای برنامهریزی و حدود دوهزار صفحه گزارش، نقش او را بهعنوان جاسوس وزارت اطلاعات ایران در هلند فاش کرد.
هاله قریشی، استاد دانشگاه و جامعه شناس در آمستردام، آن روزها برای انجام یک پروژهی پژوهشی با بسیاری از ایرانیان دیدار و گفتگو میکرد. هاله در کتاب خود دربارهی زنان تبعیدی ایرانی در هلند و امریکا که در نهایت در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید، دربارهی آن روزها مینویسد:
«به فضای بیاعتمادیای که از پیش در میان ایرانیان وجود داشت، دامن زده شد. بسیار دشوار بود که دربارهی زمینهی سیاسیشان با آنها صحبت شود. بهویژه، داستان فرستاده شدن نوارها به ایران، ضبط مصاحبهها را غیرممکن کرده بود.»
جاسوسی محمود جعفری یا انوش، در نهایت ماهها پس از قتل او، در اطلاعیهای به قلم امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی در هلند و نازنین، دوست دختر انوش، فاش شد. پلیس پیش از این به دلیل درجریان بودن تحقیقات، آنها را از انتشار اطلاعیه بازداشته بود. کمی بعد هم توسط روزنامهی «تراو» در هلند، موضوع به شکل گستردهای پوشش داده شد و سپس برای نخستینبار وزارت اطلاعات هلند در گزارش سالانهی خود، این موضوع را تایید کرد.
جاسوسی انوش چگونه روشن شد...
موضوع جاسوسی محمود جعفری اما چگونه روشن شد؟ ظاهراً نخستین مظنون به او، امرالله ابراهیمی، عضو پیشین بخش ضد اطلاعات سازمان چپ اسلامی مجاهدین خلق بود. ابراهیمی به گفتهی خود او، به دلیل تضاد فکری با این سازمان، از آنها جدا میشود و در قالب گروهی مستقل به نام «آذرخش»، فعالیتهای ضد جاسوسی خود در اروپا را ادامه میدهد. وی میگوید:
«در سال ۱۹۹۳، وقتی برای نخستین بار انوش را دیدم به او مشکوک شدم. او مسائلی را در رابطه با من بیان کرد و ادعا داشت که این اطلاعات را از سازمان مجاهدین خلق گرفته است. در صورتی که من مطمئن بودم سازمان مجاهدین خلق چنین اطلاعاتی را بههیچوجه نمیتواند در اختیار او گذاشته باشد.مگر این که افرادی که از سازمان مجاهدین خلق که با رژیم کار میکردند یا از عراق به ایران رفته بودند، چنین اطلاعاتی را در اختیار رژیم قرار داده باشند و رژیم هم آنها را در اختیار انوش قرار داده باشد.
بعد از راه یکی از دوستان سابقم که همچنان با مجاهدین کار میکرد، متوجه شدم که انوش توسط افراد مختلف اطلاعاتی در رابطه با دیگران به مجاهدین میدهد و همچنین برعکس. اینها مواردی بودند که باعث شدند من به انوش شک کنم، تا اینکه یکبار همراه دو تن از بچههای چریکهای فدایی (شاخهی اشرف دهقانی)، برای خرید کتاب به خانهی انوش رفتیم. پیش از آن، من از او تقاضای یک کاست شعر کرده بودم. انوش که چند اتاق داشت و در کتابخانه مشغول دادن کتاب به این دوستان بود، به من گفت نواری را که خواسته بودم، در اتاق نشیمن روی تلویزیون است.
وقتی برای برداشتن نوار رفتم، دیدم که چندین نوار آنجا چیده شده است. من یکی از نوارهایی را که فکر میکردم نوار درخواستیام است، برداشتم و با اشتیاق خواستم همانجا گوش بدهم. اما دیدم که این نوار حاوی مکالمهی ضبط شدهی یکی از افرادی است که من میشناختم و هدفدار هم ضبط شده است. آنجا دیگر شک و شبههای نکردم و ۱۰۰درصد مطمئن شدم که او جاسوس است.»
کشمکش با پلیس و افشای ماجرا
امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی، در پی این موضوع، چندین بار در تماس با پلیس هلند، خواستار واکنش آنها میشود، اما پلیس تنها به ثبت اطلاعات وی پرداخته است. زمانی که ابراهیمی تهدید کرده موضوع را در گفتوگو با رسانههای هلندی علنی خواهد کرد، پلیس استدلال کرده که عمومی کردن مسئله، به دشوار شدن پیگیریهای پلیس منجر میشود و بهتر است فعلاً سکوت شود.
امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی، بارها در تماس با پلیس هلند، خواستار واکنش آنها میشود، اما پلیس تنها به ثبت اطلاعات وی پرداخت.
کشمکش با پلیس تا زمان قتل انوش ادامه پیدا میکند و در نهایت، در فوریهی سال ۱۹۹۶، اطلاعیهای دربارهی فعالیتهای جاسوسی انوش در هلند منتشر میشود.
افشای این موضوع اما چه تاثیری در فعالیتهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در هلند و کل اروپا میگذارد؟ امرالله ابراهیمی، توضیح میدهد:
«آن زمان به این فکر میکردم که انوشهای دیگری هم در میان ما وجود دارند، اما ما هوشیار نیستیم. فکر کردم وقتی این اطلاعیه منتشر شود، میتوانیم هوشیار بشویم و انوشهای دیگر را از صف خودمان خارج کنیم. نمیدانم دیگران چه نظری دربارهی این مسئله دارند. حتی شنیدم که افشای این ماجرا ترسهایی ایجاد کرده است و بعد از آن، ایرانیها نمیتوانند خیلی راحت با همدیگر ارتباط برقرار کنند و یا خیلی از ایرانیها محتاط شدهاند. ولی من حتی با گذشت سالیان، آن حرکت را همچنان کار بسیار مثبتی میدانم و فکر میکنم ایرانیها خیلی هوشیارتر شدهاند تا راحت به کسی اطلاعات ندهند.»
این فعال ضدجاسوسی در هلند میافزاید: «هواداران حزب کمونیست کارگری، مشروطهخواهان و ... با انوش رابطهی بسیار نزدیکی داشتند. انوش تا جایی نفوذ کرده بود که در سال ۱۹۹۳، وقتی قرار بود تظاهرات ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین در آلمان برگزار شود، از سوی سازمان مجاهدین، به عنوان مسئول نفرات به آنجا اعزام شد، در صورتیکه کادر رسمی وزارت اطلاعات بود.»
انوش چگونه شخصیتی بود؟
محمود جعفری یا انوش، به لحاظ کاری و شخصیتی چه ویژگیهایی داشت که توانسته بود تا این حد در گروههای سیاسی و اجتماعی ایرانی، با نگرشهای گوناگون، نفوذ پیدا کند؟
رحمان جوانمردی، فعال پیشین در سازمان پناهندگان هلند در روتردام در آن دوران، میگوید: «انوش با یک سری پیشنهاد به جمع ما آمد. کتابهای فارسی زیادی همراهش بود که میخواست آنها را هدیه کند. آن زمان، کتابهای ایرانی بسیار کم بود و دسترسی به کتاب ایرانی برای فعالانی که هنوز تاحدودی به مسائل ایران فکر میکردند، آرزو بود.»
رحمان جوانمردی میافزاید: «در آن سالها، همزمان دو سازمان پناهندگی در هلند وجود داشت که یکی از آنها کارهای فرهنگی انجام میداد و دیگری هم ما بودیم که به مسائل پناهندگی میپرداختیم و تاحدودی هم سیاسیتر بودیم. زمانی که انوش گفت حدود هفت - هشت هزار کتاب برای ایرانیان دارد ما به وی پیشنهاد دادیم که با سازمان دیگر پناهندگی که بیشتر کارهای فرهنگی انجام میدهد، همکاری کند.»
رحمان جوانمردی، فعال سازمان پناهندگان هلند: «انوش آنقدر پیشنهادهای خوب داشت که ما حاضر شدیم با او در یک تحریریه بشینیم.»
این فعال سازمان پناهندگی هلند در روتردام درباره انوش میافزاید: «از آنجایی که او سابقهی فعالیت سیاسی نیز داشت و از تاریخچه و وضعیت سازمانهای سیاسی هم آگاه بود، صحبت با او و شرکت در گفتوگوها در جوار او جالب بود. به اینترتیب، انوش میتوانست خود را هم در جمعهای سیاسی و هم در مجامع فرهنگی جای بیاندازد. در عین حال قلم خوبی هم داشت. اتفاقاً همانموقع ما درصدد بودیم که نشریهای به زبان فارسی منتشر کنیم. انوش آنقدر پیشنهادهای خوب داشت که ما حاضر شدیم با او در یک تحریریه بشینیم. البته او هیچوقت عضو سازمان پناهندگی ما نشد، ولی در سازمان پناهندگیای که در کنار ما بود، عضو بود و حتی تا هیئت رییسهی این سازمان هم نفوذ کرده بود.»
ورود برادر جاسوس به هلند و سامسونت روسی
در پی قتل انوش، برادر او، احمد جعفری از تهران به هلند آمد. عدهای بر این باور بودند که او هم از سوی وزارت اطلاعات ایران، برای پیگیری موضوع به اروپا آمده است.
احمد در نهایت مدعی شد که تنها برای خروج از ایران، وانمود کرده که با وزارت اطلاعات همکاری خواهد کرد، ولی با آنها قطع ارتباط کرده است؛ در زمان ارتباطش هم اطلاعاتی نادرست به این سازمان منتقل میکرده است، اما وجود یک کیف سامسونت در این میان، بسیار حساسیتزا شده بود.
احمد پوری از سازمان پناهندگی «پرایم» در لاهه، از قول احمد جعفری، برادر انوش، در پیوند با مأموریتش در هلند میگوید:
«احمد گفت که آمدن او از ایران به هلند به این دلیل بوده که انوش یک سامسونت ضبط حاوی اطلاعات مافوق سری جاسوسی روسها داشته است. ظاهراً احمد میبایست به عنوان وارث انوش، این کیف را تحویل بگیرد و به سفارت ایران بدهد. او ادعا میکرد که پلیس پیش از آمدن او، خانهی انوش را اشغال کرده و تمام این وسایل را همراه با ۳۰۰ نواری که انوش از صحبتهای ایرانیها ضبط کرده بود، برده و در نتیجه او هیچ کار جاسوسیای برای جمهوری اسلامی نکرده و فقط از ایران فرار کرده است.
احمد پوری، عضو سازمان پناهندگی پرایم در لاهه: «انوش یک سامسونت ضبط حاوی اطلاعات مافوق سری جاسوسی روسها داشت؛ وارث او باید این کیف را به سفارت ایران در لاهه میرساند»
روزنامهی «تراو» در شمارهی ۲۷ ژوییهی ۱۹۹۶ مینویسد: «جامعهی ایرانی همچنان به احمد جعفری به عنوان یک جاسوس مشکوک ماند و او به نوعی به صورت رانده شده همچنان در هلند زندگی میکند.» احمد پوری میگوید:
«بعدها شنیدم که احمد جعفری در یکی از شاخههای سازمان پناهندگی آمستردام، مترجم پناهندهها شده است. باتوجه به اینکه مترجم به مسائل بسیار جزئی و کاملاً محرمانهی افراد دسترسی دارد، حضور چنین فردی بهعنوان مترجم میتواند بسیار خطرناک باشد.»
واکنش دستگاه امنیتی هلند
این فعال سازمان پناهندگی پرایم در لاهه میافزاید: «تجربهی ما در فعالیتهایی که در این مدت در هلند داشتهایم، نشان میدهد که پلیس هلند اینگونه افراد را به دلایل زیادی بیرون نمیکند. از جمله اینکه آنها هم چنین افرادی را زیرنظر میگیرند تا ببینند سیستم ایران چگونه کار میکند.
ما از این نمونهها زیاد داریم. یک بار در یکی از تجمعهای خیلی مهم، دو نفر جلوی مجلس داشتند از تظاهرات ما عکس میگرفتند. بچهها هم متقابلاً از آنها عکس گرفتند و کار که به درگیری کشید، آنها کارت دیپلماتیک خود را به پلیس ارائه دادند. عکس این دو بعد در روزنامهی تراو چاپ شد.»
احمد پوری در رابطه با نقش دولت ایران در این بین معقد است: «جمهوری اسلامی به هر طریقی تلاش میکند در اینجا بین ایرانیان نفوذ کند، پراکندگی و ترس و واهمه بهوجود بیاورد و از آن سو، دولت هلند هم در نهایت تأسف آنها را درجا بیرون نمیکند. خیلیها را شناسایی و ثابت کردهایم جاسوس هستند. نمونهی آن همین دو نفری بودند که از تظاهرات عکس میگرفتند و آن زمان در روزنامهها هم نوشتند، ولی هیچکدام تاکنون اخراج نشدهاند.»
سخنگوی وزارت اطلاعات هلند: «ما نمیتوانیم در اینزمینه مصاحبهای انجام دهیم.»
ولی موضع وزارت اطلاعات هلند در رابطه با کل پروندهی جاسوسی انوش و قتل او چیست؟ آیا در این زمینه با سفارت جمهوری اسلامی در لاهه، تماسی برقرار شده؟ آیا پروندهی او همچنان باز است؟ آیا کسی از این وزارتخانه حاضر به انجام مصاحبهای کوتاه میشود؟
سخنگوی وزارت اطلاعات هلند میگوید: «ما نمیتوانیم در اینزمینه مصاحبهای انجام دهیم. دلیل آن هم این است که پرسشهای شما بسیار خاص هستند و ما نمیتوانیم مشخص کنیم که آیا در حال بررسی موارد خاص هستیم یا نه؟»
امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی در هلند که نقش اصلی را در فاشسازی این موضوع ایفا کرده است، واکنش وزارت اطلاعات هلند در جریان این پرونده را بسیار محتاطانه ارزیابی میکند:
«سازمان امنیت هلند نه تنها در رابطه با انوش، بلکه در رابطه با بقیهی جاسوسهای جمهوری اسلامی، اطلاعات کامل دارد. بیش از آنکه ما بدانیم، وزارت اطلاعات هلند میدانست. ولی چرا دست نگاه داشت؟ چرا تاکنون مثلاً احمد جعفری را با آنکه اینهمه مدارک محکمهپسند علیه او وجود دارد، با آنکه میداند برای ایرانیهای ساکن هلند و جاهای دیگر خطری جدی وجود دارد، زندانی نکرده است؟»
وزارت اطلاعات هلند از هرگونه اظهار نظر درباره این پرونده خودداری میکند
ابراهیمی میافزاید: «نه تنها احمد جعفری، بلکه کارمندان دیگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز هستند که سازمان اطلاعات هلند با آنها محتاطانه برخورد کرده و سعی نکرده آنها را دستگیر کند. عدهای عنوان میکنند که هلند میخواهد همهی آنها را پیش از سقوط رژیم دستگیر و زندانی کند تا برای آیندهی خود، در فردای بعد از پیروزی در ایران، جا باز کنند. اما این دستگیریها در آن موقع به درد ما میخورد؟ سازمان امنیت هلند اگر میخواهد کاری انجام بدهد، باید در حال حاضر انجام بدهد. آنها خیلی راحت میتوانند تمام آنچه را که بوده روی سایتها و در یوتیوب قرار بدهند یا در اختیار ایرانیان بگذارند. یا حتی به ما اجازه بدهند اطلاعاتی را که داریم، منتشر کنیم.»
این فعال ضدجاسوسی در ادامه میگوید: «سازمان امنیت داخلی هلند باید کسانی را که مدارک محکمهپسند علیهشان وجود دارد، دستگیر کند. اینجا ایران نیست که عرصهی تاختوتاز آنها باشد. اینجا هلند است، کشوری به قول خودمان، دمکرات و آزاد است. حداکثر حرف پلیس این است: «چنین افرادی در حال حاضر خطری برای امنیت داخلی هلند بهشمار نمیآیند و همانطوری که شما علیه رژیم جمهوری اسلامی فعالیت میکنید، آنها نیز به نفع جمهوری اسلامی فعالیت میکنند.» اما آیا این استدلال مناسبی است؟»
دگرگونی در عملکرد وزارت اطلاعات ایران
وزارت اطلاعات هلند دربارهی عدم اجازه برای انتشار چنین مدارکی، باز هم از اظهارنظر خودداری میکند. امرالله ابراهیمی اما یکی از تاثیرات پروندهی انوش را دگرگونی در عملکرد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در سالهای بعد میداند:
«وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بعد از این جریان، نفرات خود را خیلی بیشتر زیر ذرهبین میبرد. خیلی محتاطتر شدهاند و شیوههای کاریشان را بستهتر کردهاند که کسی نتواند راحت به آن پی ببرد.»
سرپوش نامرئی بر ماجرای انوش در هلند
نکتهی جالب درباره پروندهی انوش این است که با وجود جنجالی که در سال ۱۹۹۶ بر سر این موضوع بهپا شد و علیرغم تاثیر آن در فضای جامعهی ایرانی آن زمان در هلند، امروزه بهندرت سخنی از این موضوع بهمیان میآید. حتی بسیاری از ایرانیهایی که سالهاست ساکن هلند هستند، از آن ابراز بیاطلاعی میکنند. امرالله ابراهیمی وجود چنین فضایی را ناشی از یک سرپوش نامرئی میداند:
با وجود جنجالی که در سال ۱۹۹۶ بر سر این موضوع بهپا شد و علیرغم تاثیر آن در فضای جامعهی ایرانی آن زمان در هلند، امروزه بهندرت سخنی از این موضوع بهمیان میآید.
«مشکل بزرگ ما ایرانیها این است که هرکس فقط عشیره و قبیلهی خود را میبیند. جریانات سیاسی را هم فقط وقتی برای گروه خودشان مفید بدانند، انتشار میدهند. در ارتباط با پروندهی انوش هم ما دست تنها بودیم و هیچ تریبونی نداشتیم. در حالی که انتشار اطلاعات نباید بر حسب مصلحت که بر حسب ضرورت باشد.مسئلهی که در ارتباط با پروندهی انوش نقش بسیار بزرگی بازی کرد، این بود که خود انوش با تمامی افراد رابطهی حسنه و خیلی نزدیکی داشت. بههمین دلیل هرکسی میترسید که مبادا او فلان مسئلهی وی را افشا کند. افراد بسیاری با امثال انوش در ارتباط بودند، ولی ما هم بهعنوان یک عنصر سیاسی، میتوانیم تشخیص بدهیم که آنها کادر وزارت اطلاعات نبودند، بلکه ناخواسته در این دام افتاده بودند.»
عامل قتل انوش کیست؟
آیا هیچگاه عوامل قتل انوش شناسایی شدند؟ برخی از ایرانیان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را مسئول میدانند. چرا که انوش تبدیل به مهرهای سوخته برای آنها شده بود. امرالله ابراهیمی، اما دیدگاه دیگری دارد:
«اگر قرار بود از میان برداشتن انوش از سوی وزارت اطلاعات ایران و یا جناحی از رژیم صورت بگیرد، سعی میکردند مدارک و عکسها را از بین ببرند، اما هیچیک از این مدارک از بین نرفته است.نکتهی دیگر این بود که گزارشهایی که انوش برای وزارت اطلاعات نوشته بود، نشان میداد که فعالیت او روزبهروز بیشتر میشده. یعنی در سال ۱۹۹۵ بیشترین گزارش را داشته و خیلی فعالتر از قبل بوده است. به نظر من، این احتمال خیلی ضعیف است.»
گروه دیگری از ایرانیان اما انوش را جدا از فعالیتهای جاسوسی، مرتبط با فعالیتهای مخفی دیگر، خارج از دنیای سیاست میدانند و حدس میزنند باندها و مسائل مربوط به آن فعالیتها در قتل انوش نقش داشته است؛ حدس و گمانهایی که تا زمانی که مدارک معتبری در بارهی آنها افشا نشود، همچنان در محدودهی حدس و گمان باقی میمانند.
پانزده سال بعد...
حدود پانزده سال از ماجرای جاسوسی و قتل انوش گذشته است. جو بدگمانی، بهویژه در یک سال گذشته و در پی جنبش اعتراضی در داخل ایران، تا حد زیادی از بین رفته است، اما هنوز ایرانیهایی که فضای آن روزهای زندگی در تبعید را تجربه کردهاند، نسبت به مسائل مشابه حساسند. گاه عکسبرداری از تظاهرات، با واکنش شدید این دسته از ایرانیان اندک روبهرو میشود و نگاه پرشک و تردید آنها به هر چهرهی تازهای که پا به گردهماییهای اعتراضی میگذارد، ادامه دارد.
بههررو سالها گذشته و جامعهی مهاجر ایرانی در تبعید هم دگرگون شده است، اما شناخت از آنچه نسل گذشته تجربه کرده، همواره جالب و راهگشا است.
حدود یک سال بعد، در پی انتشار گزارشی از یک فعال ضد جاسوسی در این کشور و همچنین گزارشی مفصل در روزنامهی هلندی «تراو» روشن شد که این فعال سیاسی و فرهنگی به جاسوسی برای وزارت اطلاعات ایران مشغول بوده است.
این روزها در جامعهی ایرانی هلند، بهندرت صحبت از ماجرای انوش میشود. بسیاری اصلاً او را به یاد ندارند و یا ترجیح میدهند چیزی به یاد نیاورند. رویدادی که رعب و وحشت فراگیری را در میان ایرانیان مقیم هلند پدید آورد و شاید هنوز هم تاثیر نامرئی آن بر روابط ایرانیان در این کشور حس میشود.
هلند، بیش از سی هزار ایرانی را در خود جای داده است
کشور کوچک و ۱۶میلیون نفری هلند، بیش از سیهزار ایرانی را در خود جای داده است. این جمعیت یکی از بزرگترین جوامع مهاجر ایرانی در اروپا را پدید آورده است که البته شاید پیرو سیاستهای دولت هلند، در سراسر این کشور پراکنده شدهاند.
افشای جاوسی انوش، مهاجران ایرانی در هلند را شوکه کرد و موجی از وحشت در میان آنها پدید آورد.
بزرگترین موج مهاجرت ایرانیها به هلند، به سالهای پایانی دههی ۱۹۸۰ تا سالهای میانی دههی ۱۹۹۰ بازمیگردد؛ دورانی که هلند به گستردگی، پذیرای پناهندگانی بود که با فرار از فضای ایرانِ جنگزده، به دنبال فراهم کردن زندگی آرامی برای خود و خانوادههایشان بودند.
در چنین فضایی «انوش» که نام واقعیاش محمود جعفری بود. در جامعهی روشنفکری ایرانی در هلند، نامی آشنا بود. بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به خانهی او رفتوآمد داشتند و نشستها و بحث و گفتوگوهای خود را در آنجا برپا میکردند.
انوش به سازمانهای اجتماعی رفتوآمد داشت، در بین گروههای سیاسی دارای مقبولیت بود و حتی در برگزاری برنامههای فرهنگی نیز فعال بود، اما در نهایت، جسد او در نزدیکی مرز آلمان پیدا شد.
مراسم یادبود انوش در فوریهی سال ۱۹۹۵، همراه با اندوه عمیق ایرانیان مقیم هلند برگزار شد، ولی مدتی بعد، انتشار اطلاعیهای دربارهی او و تایید پلیس هلند، مهاجران ایرانی در هلند را شوکه کرد و موجی از وحشت در میان آنها پدید آورد.
صدها نوار از نشستهای برگزار شده در خانهی انوش، تماسهای تلفنی با ایران، دفترچههای برنامهریزی و حدود دوهزار صفحه گزارش، نقش او را بهعنوان جاسوس وزارت اطلاعات ایران در هلند فاش کرد.
هاله قریشی، استاد دانشگاه و جامعه شناس در آمستردام، آن روزها برای انجام یک پروژهی پژوهشی با بسیاری از ایرانیان دیدار و گفتگو میکرد. هاله در کتاب خود دربارهی زنان تبعیدی ایرانی در هلند و امریکا که در نهایت در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید، دربارهی آن روزها مینویسد:
«به فضای بیاعتمادیای که از پیش در میان ایرانیان وجود داشت، دامن زده شد. بسیار دشوار بود که دربارهی زمینهی سیاسیشان با آنها صحبت شود. بهویژه، داستان فرستاده شدن نوارها به ایران، ضبط مصاحبهها را غیرممکن کرده بود.»
جاسوسی محمود جعفری یا انوش، در نهایت ماهها پس از قتل او، در اطلاعیهای به قلم امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی در هلند و نازنین، دوست دختر انوش، فاش شد. پلیس پیش از این به دلیل درجریان بودن تحقیقات، آنها را از انتشار اطلاعیه بازداشته بود. کمی بعد هم توسط روزنامهی «تراو» در هلند، موضوع به شکل گستردهای پوشش داده شد و سپس برای نخستینبار وزارت اطلاعات هلند در گزارش سالانهی خود، این موضوع را تایید کرد.
جاسوسی انوش چگونه روشن شد...
موضوع جاسوسی محمود جعفری اما چگونه روشن شد؟ ظاهراً نخستین مظنون به او، امرالله ابراهیمی، عضو پیشین بخش ضد اطلاعات سازمان چپ اسلامی مجاهدین خلق بود. ابراهیمی به گفتهی خود او، به دلیل تضاد فکری با این سازمان، از آنها جدا میشود و در قالب گروهی مستقل به نام «آذرخش»، فعالیتهای ضد جاسوسی خود در اروپا را ادامه میدهد. وی میگوید:
«در سال ۱۹۹۳، وقتی برای نخستین بار انوش را دیدم به او مشکوک شدم. او مسائلی را در رابطه با من بیان کرد و ادعا داشت که این اطلاعات را از سازمان مجاهدین خلق گرفته است. در صورتی که من مطمئن بودم سازمان مجاهدین خلق چنین اطلاعاتی را بههیچوجه نمیتواند در اختیار او گذاشته باشد.مگر این که افرادی که از سازمان مجاهدین خلق که با رژیم کار میکردند یا از عراق به ایران رفته بودند، چنین اطلاعاتی را در اختیار رژیم قرار داده باشند و رژیم هم آنها را در اختیار انوش قرار داده باشد.
بعد از راه یکی از دوستان سابقم که همچنان با مجاهدین کار میکرد، متوجه شدم که انوش توسط افراد مختلف اطلاعاتی در رابطه با دیگران به مجاهدین میدهد و همچنین برعکس. اینها مواردی بودند که باعث شدند من به انوش شک کنم، تا اینکه یکبار همراه دو تن از بچههای چریکهای فدایی (شاخهی اشرف دهقانی)، برای خرید کتاب به خانهی انوش رفتیم. پیش از آن، من از او تقاضای یک کاست شعر کرده بودم. انوش که چند اتاق داشت و در کتابخانه مشغول دادن کتاب به این دوستان بود، به من گفت نواری را که خواسته بودم، در اتاق نشیمن روی تلویزیون است.
وقتی برای برداشتن نوار رفتم، دیدم که چندین نوار آنجا چیده شده است. من یکی از نوارهایی را که فکر میکردم نوار درخواستیام است، برداشتم و با اشتیاق خواستم همانجا گوش بدهم. اما دیدم که این نوار حاوی مکالمهی ضبط شدهی یکی از افرادی است که من میشناختم و هدفدار هم ضبط شده است. آنجا دیگر شک و شبههای نکردم و ۱۰۰درصد مطمئن شدم که او جاسوس است.»
کشمکش با پلیس و افشای ماجرا
امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی، در پی این موضوع، چندین بار در تماس با پلیس هلند، خواستار واکنش آنها میشود، اما پلیس تنها به ثبت اطلاعات وی پرداخته است. زمانی که ابراهیمی تهدید کرده موضوع را در گفتوگو با رسانههای هلندی علنی خواهد کرد، پلیس استدلال کرده که عمومی کردن مسئله، به دشوار شدن پیگیریهای پلیس منجر میشود و بهتر است فعلاً سکوت شود.
امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی، بارها در تماس با پلیس هلند، خواستار واکنش آنها میشود، اما پلیس تنها به ثبت اطلاعات وی پرداخت.
کشمکش با پلیس تا زمان قتل انوش ادامه پیدا میکند و در نهایت، در فوریهی سال ۱۹۹۶، اطلاعیهای دربارهی فعالیتهای جاسوسی انوش در هلند منتشر میشود.
افشای این موضوع اما چه تاثیری در فعالیتهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در هلند و کل اروپا میگذارد؟ امرالله ابراهیمی، توضیح میدهد:
«آن زمان به این فکر میکردم که انوشهای دیگری هم در میان ما وجود دارند، اما ما هوشیار نیستیم. فکر کردم وقتی این اطلاعیه منتشر شود، میتوانیم هوشیار بشویم و انوشهای دیگر را از صف خودمان خارج کنیم. نمیدانم دیگران چه نظری دربارهی این مسئله دارند. حتی شنیدم که افشای این ماجرا ترسهایی ایجاد کرده است و بعد از آن، ایرانیها نمیتوانند خیلی راحت با همدیگر ارتباط برقرار کنند و یا خیلی از ایرانیها محتاط شدهاند. ولی من حتی با گذشت سالیان، آن حرکت را همچنان کار بسیار مثبتی میدانم و فکر میکنم ایرانیها خیلی هوشیارتر شدهاند تا راحت به کسی اطلاعات ندهند.»
این فعال ضدجاسوسی در هلند میافزاید: «هواداران حزب کمونیست کارگری، مشروطهخواهان و ... با انوش رابطهی بسیار نزدیکی داشتند. انوش تا جایی نفوذ کرده بود که در سال ۱۹۹۳، وقتی قرار بود تظاهرات ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین در آلمان برگزار شود، از سوی سازمان مجاهدین، به عنوان مسئول نفرات به آنجا اعزام شد، در صورتیکه کادر رسمی وزارت اطلاعات بود.»
انوش چگونه شخصیتی بود؟
محمود جعفری یا انوش، به لحاظ کاری و شخصیتی چه ویژگیهایی داشت که توانسته بود تا این حد در گروههای سیاسی و اجتماعی ایرانی، با نگرشهای گوناگون، نفوذ پیدا کند؟
رحمان جوانمردی، فعال پیشین در سازمان پناهندگان هلند در روتردام در آن دوران، میگوید: «انوش با یک سری پیشنهاد به جمع ما آمد. کتابهای فارسی زیادی همراهش بود که میخواست آنها را هدیه کند. آن زمان، کتابهای ایرانی بسیار کم بود و دسترسی به کتاب ایرانی برای فعالانی که هنوز تاحدودی به مسائل ایران فکر میکردند، آرزو بود.»
رحمان جوانمردی میافزاید: «در آن سالها، همزمان دو سازمان پناهندگی در هلند وجود داشت که یکی از آنها کارهای فرهنگی انجام میداد و دیگری هم ما بودیم که به مسائل پناهندگی میپرداختیم و تاحدودی هم سیاسیتر بودیم. زمانی که انوش گفت حدود هفت - هشت هزار کتاب برای ایرانیان دارد ما به وی پیشنهاد دادیم که با سازمان دیگر پناهندگی که بیشتر کارهای فرهنگی انجام میدهد، همکاری کند.»
رحمان جوانمردی، فعال سازمان پناهندگان هلند: «انوش آنقدر پیشنهادهای خوب داشت که ما حاضر شدیم با او در یک تحریریه بشینیم.»
این فعال سازمان پناهندگی هلند در روتردام درباره انوش میافزاید: «از آنجایی که او سابقهی فعالیت سیاسی نیز داشت و از تاریخچه و وضعیت سازمانهای سیاسی هم آگاه بود، صحبت با او و شرکت در گفتوگوها در جوار او جالب بود. به اینترتیب، انوش میتوانست خود را هم در جمعهای سیاسی و هم در مجامع فرهنگی جای بیاندازد. در عین حال قلم خوبی هم داشت. اتفاقاً همانموقع ما درصدد بودیم که نشریهای به زبان فارسی منتشر کنیم. انوش آنقدر پیشنهادهای خوب داشت که ما حاضر شدیم با او در یک تحریریه بشینیم. البته او هیچوقت عضو سازمان پناهندگی ما نشد، ولی در سازمان پناهندگیای که در کنار ما بود، عضو بود و حتی تا هیئت رییسهی این سازمان هم نفوذ کرده بود.»
ورود برادر جاسوس به هلند و سامسونت روسی
در پی قتل انوش، برادر او، احمد جعفری از تهران به هلند آمد. عدهای بر این باور بودند که او هم از سوی وزارت اطلاعات ایران، برای پیگیری موضوع به اروپا آمده است.
احمد در نهایت مدعی شد که تنها برای خروج از ایران، وانمود کرده که با وزارت اطلاعات همکاری خواهد کرد، ولی با آنها قطع ارتباط کرده است؛ در زمان ارتباطش هم اطلاعاتی نادرست به این سازمان منتقل میکرده است، اما وجود یک کیف سامسونت در این میان، بسیار حساسیتزا شده بود.
احمد پوری از سازمان پناهندگی «پرایم» در لاهه، از قول احمد جعفری، برادر انوش، در پیوند با مأموریتش در هلند میگوید:
«احمد گفت که آمدن او از ایران به هلند به این دلیل بوده که انوش یک سامسونت ضبط حاوی اطلاعات مافوق سری جاسوسی روسها داشته است. ظاهراً احمد میبایست به عنوان وارث انوش، این کیف را تحویل بگیرد و به سفارت ایران بدهد. او ادعا میکرد که پلیس پیش از آمدن او، خانهی انوش را اشغال کرده و تمام این وسایل را همراه با ۳۰۰ نواری که انوش از صحبتهای ایرانیها ضبط کرده بود، برده و در نتیجه او هیچ کار جاسوسیای برای جمهوری اسلامی نکرده و فقط از ایران فرار کرده است.
احمد پوری، عضو سازمان پناهندگی پرایم در لاهه: «انوش یک سامسونت ضبط حاوی اطلاعات مافوق سری جاسوسی روسها داشت؛ وارث او باید این کیف را به سفارت ایران در لاهه میرساند»
روزنامهی «تراو» در شمارهی ۲۷ ژوییهی ۱۹۹۶ مینویسد: «جامعهی ایرانی همچنان به احمد جعفری به عنوان یک جاسوس مشکوک ماند و او به نوعی به صورت رانده شده همچنان در هلند زندگی میکند.» احمد پوری میگوید:
«بعدها شنیدم که احمد جعفری در یکی از شاخههای سازمان پناهندگی آمستردام، مترجم پناهندهها شده است. باتوجه به اینکه مترجم به مسائل بسیار جزئی و کاملاً محرمانهی افراد دسترسی دارد، حضور چنین فردی بهعنوان مترجم میتواند بسیار خطرناک باشد.»
واکنش دستگاه امنیتی هلند
این فعال سازمان پناهندگی پرایم در لاهه میافزاید: «تجربهی ما در فعالیتهایی که در این مدت در هلند داشتهایم، نشان میدهد که پلیس هلند اینگونه افراد را به دلایل زیادی بیرون نمیکند. از جمله اینکه آنها هم چنین افرادی را زیرنظر میگیرند تا ببینند سیستم ایران چگونه کار میکند.
ما از این نمونهها زیاد داریم. یک بار در یکی از تجمعهای خیلی مهم، دو نفر جلوی مجلس داشتند از تظاهرات ما عکس میگرفتند. بچهها هم متقابلاً از آنها عکس گرفتند و کار که به درگیری کشید، آنها کارت دیپلماتیک خود را به پلیس ارائه دادند. عکس این دو بعد در روزنامهی تراو چاپ شد.»
احمد پوری در رابطه با نقش دولت ایران در این بین معقد است: «جمهوری اسلامی به هر طریقی تلاش میکند در اینجا بین ایرانیان نفوذ کند، پراکندگی و ترس و واهمه بهوجود بیاورد و از آن سو، دولت هلند هم در نهایت تأسف آنها را درجا بیرون نمیکند. خیلیها را شناسایی و ثابت کردهایم جاسوس هستند. نمونهی آن همین دو نفری بودند که از تظاهرات عکس میگرفتند و آن زمان در روزنامهها هم نوشتند، ولی هیچکدام تاکنون اخراج نشدهاند.»
سخنگوی وزارت اطلاعات هلند: «ما نمیتوانیم در اینزمینه مصاحبهای انجام دهیم.»
ولی موضع وزارت اطلاعات هلند در رابطه با کل پروندهی جاسوسی انوش و قتل او چیست؟ آیا در این زمینه با سفارت جمهوری اسلامی در لاهه، تماسی برقرار شده؟ آیا پروندهی او همچنان باز است؟ آیا کسی از این وزارتخانه حاضر به انجام مصاحبهای کوتاه میشود؟
سخنگوی وزارت اطلاعات هلند میگوید: «ما نمیتوانیم در اینزمینه مصاحبهای انجام دهیم. دلیل آن هم این است که پرسشهای شما بسیار خاص هستند و ما نمیتوانیم مشخص کنیم که آیا در حال بررسی موارد خاص هستیم یا نه؟»
امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی در هلند که نقش اصلی را در فاشسازی این موضوع ایفا کرده است، واکنش وزارت اطلاعات هلند در جریان این پرونده را بسیار محتاطانه ارزیابی میکند:
«سازمان امنیت هلند نه تنها در رابطه با انوش، بلکه در رابطه با بقیهی جاسوسهای جمهوری اسلامی، اطلاعات کامل دارد. بیش از آنکه ما بدانیم، وزارت اطلاعات هلند میدانست. ولی چرا دست نگاه داشت؟ چرا تاکنون مثلاً احمد جعفری را با آنکه اینهمه مدارک محکمهپسند علیه او وجود دارد، با آنکه میداند برای ایرانیهای ساکن هلند و جاهای دیگر خطری جدی وجود دارد، زندانی نکرده است؟»
وزارت اطلاعات هلند از هرگونه اظهار نظر درباره این پرونده خودداری میکند
ابراهیمی میافزاید: «نه تنها احمد جعفری، بلکه کارمندان دیگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز هستند که سازمان اطلاعات هلند با آنها محتاطانه برخورد کرده و سعی نکرده آنها را دستگیر کند. عدهای عنوان میکنند که هلند میخواهد همهی آنها را پیش از سقوط رژیم دستگیر و زندانی کند تا برای آیندهی خود، در فردای بعد از پیروزی در ایران، جا باز کنند. اما این دستگیریها در آن موقع به درد ما میخورد؟ سازمان امنیت هلند اگر میخواهد کاری انجام بدهد، باید در حال حاضر انجام بدهد. آنها خیلی راحت میتوانند تمام آنچه را که بوده روی سایتها و در یوتیوب قرار بدهند یا در اختیار ایرانیان بگذارند. یا حتی به ما اجازه بدهند اطلاعاتی را که داریم، منتشر کنیم.»
این فعال ضدجاسوسی در ادامه میگوید: «سازمان امنیت داخلی هلند باید کسانی را که مدارک محکمهپسند علیهشان وجود دارد، دستگیر کند. اینجا ایران نیست که عرصهی تاختوتاز آنها باشد. اینجا هلند است، کشوری به قول خودمان، دمکرات و آزاد است. حداکثر حرف پلیس این است: «چنین افرادی در حال حاضر خطری برای امنیت داخلی هلند بهشمار نمیآیند و همانطوری که شما علیه رژیم جمهوری اسلامی فعالیت میکنید، آنها نیز به نفع جمهوری اسلامی فعالیت میکنند.» اما آیا این استدلال مناسبی است؟»
دگرگونی در عملکرد وزارت اطلاعات ایران
وزارت اطلاعات هلند دربارهی عدم اجازه برای انتشار چنین مدارکی، باز هم از اظهارنظر خودداری میکند. امرالله ابراهیمی اما یکی از تاثیرات پروندهی انوش را دگرگونی در عملکرد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در سالهای بعد میداند:
«وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بعد از این جریان، نفرات خود را خیلی بیشتر زیر ذرهبین میبرد. خیلی محتاطتر شدهاند و شیوههای کاریشان را بستهتر کردهاند که کسی نتواند راحت به آن پی ببرد.»
سرپوش نامرئی بر ماجرای انوش در هلند
نکتهی جالب درباره پروندهی انوش این است که با وجود جنجالی که در سال ۱۹۹۶ بر سر این موضوع بهپا شد و علیرغم تاثیر آن در فضای جامعهی ایرانی آن زمان در هلند، امروزه بهندرت سخنی از این موضوع بهمیان میآید. حتی بسیاری از ایرانیهایی که سالهاست ساکن هلند هستند، از آن ابراز بیاطلاعی میکنند. امرالله ابراهیمی وجود چنین فضایی را ناشی از یک سرپوش نامرئی میداند:
با وجود جنجالی که در سال ۱۹۹۶ بر سر این موضوع بهپا شد و علیرغم تاثیر آن در فضای جامعهی ایرانی آن زمان در هلند، امروزه بهندرت سخنی از این موضوع بهمیان میآید.
«مشکل بزرگ ما ایرانیها این است که هرکس فقط عشیره و قبیلهی خود را میبیند. جریانات سیاسی را هم فقط وقتی برای گروه خودشان مفید بدانند، انتشار میدهند. در ارتباط با پروندهی انوش هم ما دست تنها بودیم و هیچ تریبونی نداشتیم. در حالی که انتشار اطلاعات نباید بر حسب مصلحت که بر حسب ضرورت باشد.مسئلهی که در ارتباط با پروندهی انوش نقش بسیار بزرگی بازی کرد، این بود که خود انوش با تمامی افراد رابطهی حسنه و خیلی نزدیکی داشت. بههمین دلیل هرکسی میترسید که مبادا او فلان مسئلهی وی را افشا کند. افراد بسیاری با امثال انوش در ارتباط بودند، ولی ما هم بهعنوان یک عنصر سیاسی، میتوانیم تشخیص بدهیم که آنها کادر وزارت اطلاعات نبودند، بلکه ناخواسته در این دام افتاده بودند.»
عامل قتل انوش کیست؟
آیا هیچگاه عوامل قتل انوش شناسایی شدند؟ برخی از ایرانیان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را مسئول میدانند. چرا که انوش تبدیل به مهرهای سوخته برای آنها شده بود. امرالله ابراهیمی، اما دیدگاه دیگری دارد:
«اگر قرار بود از میان برداشتن انوش از سوی وزارت اطلاعات ایران و یا جناحی از رژیم صورت بگیرد، سعی میکردند مدارک و عکسها را از بین ببرند، اما هیچیک از این مدارک از بین نرفته است.نکتهی دیگر این بود که گزارشهایی که انوش برای وزارت اطلاعات نوشته بود، نشان میداد که فعالیت او روزبهروز بیشتر میشده. یعنی در سال ۱۹۹۵ بیشترین گزارش را داشته و خیلی فعالتر از قبل بوده است. به نظر من، این احتمال خیلی ضعیف است.»
گروه دیگری از ایرانیان اما انوش را جدا از فعالیتهای جاسوسی، مرتبط با فعالیتهای مخفی دیگر، خارج از دنیای سیاست میدانند و حدس میزنند باندها و مسائل مربوط به آن فعالیتها در قتل انوش نقش داشته است؛ حدس و گمانهایی که تا زمانی که مدارک معتبری در بارهی آنها افشا نشود، همچنان در محدودهی حدس و گمان باقی میمانند.
پانزده سال بعد...
حدود پانزده سال از ماجرای جاسوسی و قتل انوش گذشته است. جو بدگمانی، بهویژه در یک سال گذشته و در پی جنبش اعتراضی در داخل ایران، تا حد زیادی از بین رفته است، اما هنوز ایرانیهایی که فضای آن روزهای زندگی در تبعید را تجربه کردهاند، نسبت به مسائل مشابه حساسند. گاه عکسبرداری از تظاهرات، با واکنش شدید این دسته از ایرانیان اندک روبهرو میشود و نگاه پرشک و تردید آنها به هر چهرهی تازهای که پا به گردهماییهای اعتراضی میگذارد، ادامه دارد.
بههررو سالها گذشته و جامعهی مهاجر ایرانی در تبعید هم دگرگون شده است، اما شناخت از آنچه نسل گذشته تجربه کرده، همواره جالب و راهگشا است.
منبع : رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر