۸ اوت ۱۸۷۹: ۱۴۰ سال پیش در چنین روزی امیلیانو زاپاتا در
روستای آیالای کنونی در ایالت مورلوس در مرکز مکزیک زاده شد. میگفت:
"ایستاده مردن بهتر از روی دو زانو زندگی کردن است".
پدر امیلیانو زاپاتا (Emiliano Zapata) از بومیان "سرخپوست" و مادرش سفیدپوست بود. آنها کشاورزان ساده و تنگدستی بودند.
او در نوجوانی در مسابقات رامکردن اسبهای وحشی و گاوبازی شهره بود. همین فعالیتها از او جوانی بیباک ساخت و با گروههای بانفوذ زمان خود پیوندش داد.
از نوجوانی عضو انجمنهای احقاق حقوق روستاییان بود و در ۳۰ سالگی رهبر مبارزه با خودکامگان حاکم شد و نیروهای او "ارتش آزادیبخش جنوب" نام گرفتند و ۴۰۰۰ سرباز داشتند.
او در آغاز کار هوادار مصالحه و گفتوگو بود ولی پس از این که با تصاحب پیدرپی زمینها و روستاهای همراهانش توسط خودکامگان حاکم روبرو شد به نبرد نظامی دست زد و تقسیم اراضی و سامان زمینهای مهاجران هندی و کشاورزان بومی را در دستور کارش قرار داد.
پس از شکست از رقیبش مادِرو در انتخابات سال ۱۹۱۰ با رقیب همکاری کرد و گفت: «اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.»
با همراهی او مادرو رئیس جمهور شد و قول اصلاح قوانین مربوط به اراضی کشاورزان را داد ولی دولت او روش خودکامگان پیشین را ادامه داد و بر اثر اعتراضات مردم و نبردهای پیدرپی زاپاتا و زاپاتیستها برکنار شد.
تلاشهای او سر در نهایت به تقسیم اراضی و ایجاد بهداشت بهتر برای روستاییان و طبقه محروم انجامید اما چون او از نبرد نظامی دست برنمیداشت با ترتیب یک میهمانی از دوستانش او را به محلی کشاندند و توسط هواداران پیشینش ترور کردند.
اگرچه از زندگی خصوصی او آگاهی بسیار در دست نیست اما مبارزات او درونمایه چندین کتاب و چند فیلم بوده و در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین خیابانهایی به یاد او نامگذاری شده است.
در این میان خاطره غریبی از او در تهران به جا مانده است: ساندویچهایی به نام او هست که در آن از هر نوع خوراکی میگذارند که نمادی از اغتشاش و جنگ است و در میان جوانان طرفداران زیادی دارد.
امیلیانو زاپاتا در ۳۹ سالگی در شهر چینامِکا در مرکز مکزیک درگذشت.
او در نوجوانی در مسابقات رامکردن اسبهای وحشی و گاوبازی شهره بود. همین فعالیتها از او جوانی بیباک ساخت و با گروههای بانفوذ زمان خود پیوندش داد.
از نوجوانی عضو انجمنهای احقاق حقوق روستاییان بود و در ۳۰ سالگی رهبر مبارزه با خودکامگان حاکم شد و نیروهای او "ارتش آزادیبخش جنوب" نام گرفتند و ۴۰۰۰ سرباز داشتند.
او در آغاز کار هوادار مصالحه و گفتوگو بود ولی پس از این که با تصاحب پیدرپی زمینها و روستاهای همراهانش توسط خودکامگان حاکم روبرو شد به نبرد نظامی دست زد و تقسیم اراضی و سامان زمینهای مهاجران هندی و کشاورزان بومی را در دستور کارش قرار داد.
پس از شکست از رقیبش مادِرو در انتخابات سال ۱۹۱۰ با رقیب همکاری کرد و گفت: «اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.»
با همراهی او مادرو رئیس جمهور شد و قول اصلاح قوانین مربوط به اراضی کشاورزان را داد ولی دولت او روش خودکامگان پیشین را ادامه داد و بر اثر اعتراضات مردم و نبردهای پیدرپی زاپاتا و زاپاتیستها برکنار شد.
تلاشهای او سر در نهایت به تقسیم اراضی و ایجاد بهداشت بهتر برای روستاییان و طبقه محروم انجامید اما چون او از نبرد نظامی دست برنمیداشت با ترتیب یک میهمانی از دوستانش او را به محلی کشاندند و توسط هواداران پیشینش ترور کردند.
اگرچه از زندگی خصوصی او آگاهی بسیار در دست نیست اما مبارزات او درونمایه چندین کتاب و چند فیلم بوده و در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین خیابانهایی به یاد او نامگذاری شده است.
در این میان خاطره غریبی از او در تهران به جا مانده است: ساندویچهایی به نام او هست که در آن از هر نوع خوراکی میگذارند که نمادی از اغتشاش و جنگ است و در میان جوانان طرفداران زیادی دارد.
امیلیانو زاپاتا در ۳۹ سالگی در شهر چینامِکا در مرکز مکزیک درگذشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر