موسوی اردبیلی به فرزند آیتالله خزعلی گفته است که مخالف اعدامهای سال ۶۷ بوده و دخالتی در آن اعدامها نداشته است. وی افزوده که چندین بار هم در این زمینه با افرادی «خاص» نامهنگاری کرده، اما نتیجهای نگرفته است.
مهدی خزعلی، در وبسایت خود نوشته است که طی دیداری با موسوی اردبیلی، رییس قوه قضاییه در دهه 60، از وی راجع به اعدامهای سال 67 پرسیده و این مرجع تقلید در پاسخ گفته است که دخالتی در این اعدامها نداشته است.
موسوی اردبیلی در پاسخ مهدی خزعلی گفته است: «من مخالف بودم! حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند: که اینها دروغ میگویند و سر موضع هستند، من عرض کردم: من به این مطلب نرسیدم و فرمودند: ما رسیدهایم! و نهایتاً با حکم خاص به افراد خاص کار انجام شد! من در آن اعدامها دخالتی نداشتم.»
رییس دستگاه قضای دهه ۶۰ توضیحی دربارهی «افراد خاص» نداده است، اما اشارهی وی به «سر موضع هستند»، همان حکم مشهور خمینی است که برای مسئولین وقت نوشت «کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند.»
پس از این حکم، بسیاری از زندانیانی که محاکمه و محکوم به زندانهای چند ساله شده بودند، با سوالهای سادهای از جانب همان «افراد خاص» اعدام میشوند.
منتظری تعداد اعدام شدگان را در خاطرات خود بین ۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر ذکر میکند، اما برخی دیگر از رقم ۳۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر نیز سخن گفتهاند. بیشتر اعدامشدگان زندانهای تهران در گورهای ناشناس گورستان خاوران به خاک سپردهشدند.
مهدی خزعلی در ادامه مطلبش از دغدغهی خود پیرامون قضیهی اعدامهای دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶٧ نوشته و گفته است: «نمیدانم چه بگویم، اما آن اعدامها هرگز از خاطرم محو نمیشود و هرگز نمیتوانم برای آن محمل قانونی بیابم! حتی با قوانین تند و خشن و تفسیر خشونت بار اصولگرایان که همه را مهدورالدم میخوانند، هم جور درنمیآید! آخر آن بیچارگان یک بار محاکمه شده بودند و حکم - عادلانه یا ظالمانه - قطعی شده بود و در حال گذراندن دوران محکومیت بودند.»
خزعلی در پایان هم به ذکر دو خاطره از نزدیکانش میپردازد که در سال ۶۷ اعدام شدهاند.
وی می نویسد: «دوستی آمده بود و میگفت: دو برادر از بستگانش سال ۶۷ زندان بودند و بنا بود شنبه با اتمام دوران محکومیت آزاد شوند، شنبه که مراجعه میکنند، لباسهایشان را تحویل خانواده میدهند و خبر اعدام و تدفین را!»
خزعلی در مورد خاطره دومش هم مینویسد: «یا حکایت اعدام فرزند همین قاضی دادگاه گنجی، یک روز خدمت آقای مروی، معاون اول وقت قوه قضاییه میرسد و میگوید، من قاضی این دستگاه هستم، پسرم دکتر بود و در دهه شصت اعدام شد، فقط میخواهم یکبار پرونده پسرم را ببینم، میخواهم بدانم به چه جرمی اعدام شده است، آقای مروی پرونده را میخواهند و قاضی را هم دعوت میکنند و با هم پرونده را میبینند، تمام مستندات پرونده عبارت بود از چند برگ تقویم آقای دکتر که در آن نوشته بود: صبح به سخنرانی مسعود رجوی رفتم! و در جایی هم نوشته بود: شب پای سخنرانی بهشتی رفتم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر