۱۳۹۶/۰۶/۰۸

قصه یک حصر؛ مهدی کروبی کجا و چگونه زندگی می‌کند

محل فعلی حصر مهدی کروبی در جماران تهران
 
آن شب به محافظان مهدی کروبی دستور داده بودند که خانه‌اش را ترک کنند. اما بخشی از آنها همراه آقای کروبی و همسرش مانده بودند. همان شب در تابستان سال ۱۳۸۹ بود که گروهی از کسانی که همزمان با شبهای قدر جلوی خانه تجمع کرده بودند، به خانه حمله کردند و با سوزاندن در اصلی وارد خانه شدند. محمد تقی کروبی، فرزند مهدی کروبی می‌گوید: «احتمالا اراذل و اوباش به خیال اینکه قرارگاه حفاظت و آقای تمدن، استاندار وقت تهران محافظان را قانع کرده‌اند و آنها نمانده‌اند، وارد خانه شدند. اما محافظان وارد عمل شده و کار به تیراندازی کشید.»
این سومین باری بود که این گروه جلوی خانه آقای کروبی تجمع می‌کردند، اما هیچ کدام از دفعات دیگر کار به اینجا نکشیده بود.
   چنین تجمع‌هایی اولین گام برخورد نهایی با آقای کروبی بود که از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ یکی از رهبران معترضان به نتایج آن انتخابات بود. برخوردی که از نماز جمعه یک هفته بعد از انتخابات با هشدار رهبر شروع شد، با حملات گاه و بیگاه به مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد ادامه یافت و نهایتا از اواخر بهمن ۱۳۸۹ به حصر خانگی آنها انجامید.
   اما در طول این سالها، مکان و شیوه حصر مهدی کروبی از بقیه خبرسازتر بوده است. میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، از ابتدا در خانه‌ای در حصر به سر می‌برند که از همان اوایل انقلاب در آن زندگی می‌کردند، اما قصه حصر آقای کروبی، قصه دیگری است که محمدتقی کروبی، فرزندش آن را شرح می‌دهد. حصری که از آن سخن می‌گوییم در واقعیت چه شکلی است؟ چگونه آغاز شد و درون آن چه خبر است؟

خانه اجاره‌ای نیاوران و همسایه‌های عاصی
 زمان انتخابات، آقای کروبی در خیابان سعیدی (مهماندوست) در نیاوران اجاره‌نشین بود تا خانه سابق خودش در خیابان دیباجی که با مشارکت افرادی در حال بازسازی و تبدیل شدن به آپارتمان بود، تکمیل شود.
   اولین تجمع گروهی که خود را «امت حزب‌الله» می‌خواندند در مقابل همین خانه اتفاق افتاد. «شبی در دیماه سال ۸۸ تعدادی آمدند و سر و صدا کردند و شعار دادند، اما حمله ای به مجتمع نکردند». تقی کروبی توضیح می دهد که آپارتمان اجاره‌ای در یک ساختمان بود که ۵ خانوار ساکن داشت و همان اولین تجمع، همسایه‌ها را نگران کرد و پدرش خواست که زودتر به آپارتمان خانوادگی که در حال ساخت بود، منتقل شود. در همین گیرودار جابجایی بود که در اسفند سال ۸۸ تجمع دوم معترضان اتفاق افتاد. به گفته آقای کروبی، مهاجمان به تصور اینکه پدرش به خانه جدید اسباب‌کشی کرده، در واقع به ساختمانی حمله کردند و رنگ پاشیدند و شعار نوشتند که هیچ ساکنی نداشت. «پلیس به مهاجمان می‌گفت کروبی اصلا اینجا نیست، اما آنها کار خودشان را می‌کردند».
 خانه دیباجی، مکان شش ماه اول حصر
 مهدی کروبی در این خانه ساکن بود که همراه با میرحسین موسوی، در حمایت از بهار عربی فراخوان راهپیمایی روز ۲۵ بهمن ۸۹ را دادند. اتفاقی که نقطه آغاز حصر شد. محمدتقی کروبی توضیح می‌دهد که مقدمه‌چینی حصر از چند روز قبلش آغاز شده بود: «از روز ۲۲ بهمن خانه را محاصره و رفت و آمدها را محدود کردند و دیگر ما را هم به منزل پدر و مادرمان راه ندادند. گفتیم چرا نمی‌گذارید؟ گفتند این محدودیت موقت است. از شب ۲۶ بهمن، هر شب اراذل و اوباش می‌آمدند و مأموران اجازه می دادند که جلوی خانه داد و بیداد و شعار راه بیندازند. در همان روزها می‌خواستند حسین، برادر بزرگترم را بازداشت کنند که در رفت».

 
خانه کروبی در خیابان دیباجی هدف حمله مخالفانش قرار گرفت به گفته آقای کروبی، حدود یک هفته‌ای، هر شب همین بساط در مقابل خانه پدرش بر پا بود و در شب آخر حتی به داخل منزل بمب صوتی پرتاب کردند. تا روز دوم اسفند رسید: «آن روز، با حکم تفتیش که به امضای یک قاضی روحانی دادگاه انقلاب بود، آمدند. حکم را خود قاضی آورده بود و تعداد زیادی مأمور به تفتیش ساختمان پرداختند. محافظ‌ها را مرخص کردند و همه جای خانه را بازرسی و تفتیش کردند. این حکم در واقع تنها حکم قانونی بود که تا کنون به ما ابلاغ شده. وقتی مأموران آمدند، مادر و پدر در خانه تنها بودند. به شکل خشنی خانه را می گردند و حتی وان حمام را از جا کندند. انگار که خانه تیمی گرفته باشند. پدر و مادر من در دوره شاه هم بارها منزلشان تفتیش شده بود. اما به گفته آنها، حتی ساواک هم شیوه‌اش در بازرسی از مبارزان فکری با مبارزان مسلحانه متفاوت بود. حتی کانالهای تهویه هوا را درآوردند. همه کتابها و اسناد پدر از جمله دسته چک‌های او را هم بردند و به جز مواد غذایی چیزی در خانه باقی نگذاشتند».
 - این بازرسی چقدر طول کشید؟ 
 - غروب آمدند و تا ۶ صبح طول کشید که مادرم از خستگی بی‌حال شده بود.
 - شما چطور با خبر شدید؟  - برادرم حسین فراری بود. به علی، برادر دیگرم زنگ زدند که بیا چون قرار است محدودیتهایی اعمال شود برای آخرین بار پدر و مادرتان را ببینید. به علی گفتند به من و یاسر هم اطلاع دهد. داشتم از خانه خارج می شدم که علی زنگ زد، بعد از حال و احوال اولیه، شارژ گوشی موبایلم تمام شد. آن شب منزل پدر خانمم مهمان بودیم و حدود ۱:۳۰ صبح بود که گوشی‌ام را شارژ کردم. همسر برادرم زنگ زد که علی را برده بودند به خانه خودش برای اینکه آنجا هم باید تفتیش شود و او را بازداشت و روانه اوین کرده‌اند. همسر علی گفت سراغ شما را هم مدام می‌گرفتند.
 - به چه اتهامی؟ 
 - ما فهمیدیم که می خواهند ما را هم بگیرند که حتی جلوی پخش خبر شروع حصر هم گرفته شود. به همین دلیل من از تهران خارج شدم و حدود ۸ صبح خبر آغاز حصر را از یک کافی‌نت در یکی از شهرستانها برای دوستی فرستادم. چند روز بعد که آبها از آسیاب افتاد و خبررسانی لازم صورت گرفت، برگشتم تهران و بعد از حدود ۴۰ روز علی را هم آزاد کردند.
 - در همان روزها یک خبری سایت کلمه داد که بلافاصله هم تکذیب شد. اینکه آقای کروبی و موسوی را به پادگان حشمتیه منتقل کرده اند. ماجرا چه بود؟ 
 - ما اصلا نمی‌دانستیم اینها را کجا برده اند. ساختمان متروکه به نظر می آمد. واحدهای دیگر که خالی بود و چراغهای واحد پدر و مادرم هم چون از بیرون خاموش به نظر می‌آمد، این تصور پیش آمده بود که آنها را به جای دیگری منتقل کرده‌اند. در حالی که بعدا فهمیدیم که علت تاریک بودن پنجره‌ها این بود که پنجره‌ها را کامل از داخل پوشانده بودند که هیچ نوری منتقل نشود. دستگیره پنجره ها را هم در آورده بودند که در طول روز هم پنجره‌ای باز نشود. در شبی که آقای مصلحی، وزیر وقت اطلاعات در تلویزیون در ارتباط با حادثه ۲۵ بهمن حرف می‌زد، بیش از ۱۲ ماشین پلیس و امنیتی در مقابل خانه پدر مستقر شده بودند به همین دلیل برای همسایه‌های ما این تصور پیش آمد که پدر و مادرم را به جای دیگری منتقل کرده‌اند. سر همین شایعه منتقل کردنشان بود که بعد از حدود سه هفته اجازه اولین ملاقات را دادند. آن هم فقط به من، برای همین که ثابت شود اینها پدر و مادرم را به جای دیگری منتقل نکرده‌اند.
 - داخل خانه چه شکلی بود؟ 
 - حتی همان واحد آپارتمان را هم کامل در اختیار پدر و مادرم نگذاشته بودند. تنها یک اتاق خواب، بخشی از اتاق نشیمن و آشپزخانه در اختیار پدر و مادر بود و بقیه درها را قفل کرده بودند.
   به گفته مادرم مأموران حتی حدود یک هفته به اینها سر هم نمی‌زدند و مادرم می‌گفت که از بس زباله‌ها تلنبار شده بود، خانه بوی بد گرفته بود و خب پنجره‌ای هم که باز نمی‌شد.
   تقی کروبی پیشتر توضیح داده بود که این آپارتمان نوساز واحدهای دیگری هم داشت که مالکانشان افراد دیگر بودند. پدرش به دادستانی نامه می‌نویسد و نسبت به «اشغال غیرقانونی املاک دیگران» اعتراض می‌کند و می‌گوید که حصر او باعث ضایع شدن حقوق مالکان دیگر واحدها شده است. ماموران مجری حصر می‌گفتند غیرممکن است در حالی که در این واحد حصر در جریان است، در واحدهای دیگر مردم عادی زندگی کنند.
   «این بحث ها منجر به این شد که ما محل دیگری تهیه کنیم، توصیه کردند که خانه ویلایی باشد، چون حصر در آپارتمان شدنی نبود. اما مشکل ما این بود که با حضور ماموران وزارت اطلاعات و در جریان بودن حصر، امکان بازدید خریداران احتمالی وجود نداشت و عملا فروش خانه فعلی غیرممکن بود.
   به فکر معاوضه با آشنایان افتادیم که به خاطر حضور مأموران امنیتی ممکن نشد. شرایط سخت شده بود. در این اثنا، با خبر شدیم که دختر بزرگ امام خمینی، خانه‌اش را برای فروش گذاشته تا واحد کوچکتری بخرد. ما با پسرشان صحبت کردیم. او گفت ما به دلیل تعهدات مالی به پول نیاز داریم و نهایتا توانستیم یکی را پیدا کنیم که واحد قبلی را به نام او کنیم و او هم پول خانه جدید را داد.»
 محمد تقی کروبی توضیح می‌دهد که ماموران اطلاعات به بازدید خانه جدید می‌روند و خواهان ایجاد تغییراتی در این خانه می‌شوند.
 - این تغییرات چه بود؟  - خانه کلنگی بود و نیاز به بازسازی داشت. مقامهای امنیتی هم دغدغه‌هایی داشتند. ساختمان دو در داشت. یکی در پارکینگ و یکی در اصلی. آنها خواستند که در اصلی بسته شود. در پارکینگ بشود در اصلی و دری تعبیه شود در پارکینگ که تردد از آنجا انجام شود. محله جماران شیب‌دار است و ساختمان اختلاف سطح دارد. وارد که می‌شوید به راه‌پله می‌رسید. پله‌ای که بالا می‌رود و سه پله دیگر که به همکف می رسد. همکف یک اتاق دلباز بود رو به حیاط. اطلاعات برای همکف، اتاق و آشپزخانه و حمام خواستند و ما عملا همکف را به یک واحد تبدیل کردیم. و در این راه پله دری قرار دادیم که بالا را از پایین جدا می‌کرد و بالا شد محل حصر پدرم.
   خانه یک همکف دارد که در اختیار اطلاعات است. طبقه یک آشپزخانه و پذیرایی و طبقه دوم، سه اتاق خواب. پدرم به دلیل مشکلات زانو عملا فقط در طبقه سوم مستقر است.
 - این تغییرات را خود شما اعمال کردید؟  - خود من.
 - یعنی زندان پدرتان را عملا خودتان ساختید، باید سخت بوده باشد. - بله...
 محمد تقی کروبی تعریف می‌کند که خانه شهریور ۹۰ آماده می‌شود، اما وزارت اطلاعات دبه می‌کند: «گفتند از بالا اجازه نداده‌اند که حصر به جماران منتقل شود. ظاهرا با توجه به نقش نمادین جماران که بنیانگذار نظام در آن زندگی می‌کرد، نمی‌خواستند که حصر در آنجا اتفاق بیفتد. در این اثنا بعد از ماهها ممنوع‌الخروجی به من اجازه خروج دادند و من به خانواده‌ام در بریتانیا پیوستم و از دور قضایا را دنبال می‌کردم.
خانه ورزنده، خوردن دستپخت مأموران
 
 
 با غیرممکن شدن حصر در خانه قبلی و هنگامی که خانه جماران در حال آماده‌سازی بود، آقای کروبی موقتا به آپارتمانی ۹۰ متری در ضلع جنوبی ورزشگاه شیرودی تهران منتقل می‌شود. آپارتمانی متعلق به مجمع اسلامی بانوان که فاطمه کروبی، همسر آقای کروبی بانی و رئیس آن است، اما با حضور دائمی ۷-۸ مأمور به صورت همزمان، دیگر جایی برای خود خانم کروبی باقی نمی‌ماند و او عملا از حصر «اخراج» می‌شود. محمدتقی کروبی می گوید که در این خانه به معنای واقعی کلمه مأموران و آقای کروبی با هم زندگی می‌کرده‌اند و سهم آقای کروبی از آن واحد کوچک یک اتاق ۶ متری بوده.

 
یکی از مکانهای سابق حصر کروبی در خیابان ورزنده تهران او می‌گوید پدرش از برخورد مأموران راضی بوده: «برخوردی محترمانه داشتند. آنها مأمور بودند و معذور. در مدتی که پدر در این خانه بود حتی آشپزی هم به عهده مأموران بود و آنها برای پدرم غذا می‌پختند. اما خانه بسیار کوچک بود و عملا در آن خانه هم ادامه حصر امکان‌پذیر نبود.»
خانه امن وزارت اطلاعات، وقتی کروبی آشپز می‌شود
 با وضعیت غیرقابل تحمل خانه ورزنده و با توجه به اینکه مسئولان وزارت اطلاعات انتقال به خانه جماران را نمی‌پذیرفتند، آقای کروبی راضی می‌شود که به یکی از ساختمانهای وزارت اطلاعات در محدوده اتوبان صدر، در نزدیکی مسجد کربلا منتقل شود. محمدتقی کروبی می‌گوید که وزارت اطلاعات بابت آن اجاره هم دریافت کرده: «۶۰ میلیون تومان پیش گرفتند، با ماهی دو و نیم میلیون تومان اجاره. یکی از چیزهایی که صدای ما را درآورد همین بود. اما تن دادیم چون ساختمان ورزنده اصلا قابل سکونت نبود. با اینکه خانه امن وزارت اطلاعات هم ساختمان کاملا اداری بود. واحدی که در اختیار پدر بود در واقع یک سالن بود و چون اداری بود، آشپزخانه نداشت و یک سینک گذاشته بودند در سالن به عنوان آشپزخانه و در اتاق خواب را هم بسته بودند و در اختیار پدر نبود».
   محمدتقی کروبی می‌گوید در محل جدید دیگر از آشپزی مأموران خبری نبود و پدرش که پیش از آن «تقریبا دست به سیاه و سفید نزده بوده»، در اینجا برای اولین بار وادار به آشپزی می‌شود: «مواد غذایی را مادرم تهیه می‌کرد و تحویل اطلاعات می‌داد. مادرم به شوخی می‌گوید این حصر اگر هر چیزی نداشت، لااقل باعث شد آقای کروبی خودش چای بریزد و غذا درست کند. وقتی بچه‌ها برای ملاقات می‌رفتند پدر می‌گفت دیگر بلد شده‌ام و غذا هم می‌پزم. مادرم مواد نیمه آماده می‌گرفت و پدرم می‌پخت».

 
مکان سابق حصر مهدی کروبی در خانه امن وزارت اطلاعات در دوره حصر در همین خانه بود که خبرهای متعددی در مورد سلامتی آقای کروبی منتشر شد. او که در خانه‌های قبلی دست‌کم تا حدودی به نور آفتاب دسترسی داشت، در سه سالی که در این خانه بود، دلیل عدم دسترسی به حیاط و نور آفتاب عملا با نور خورشید بیگانه بود: «ما معتقدیم پدرم بیشترین آسیب را در این مدت دیدند. چندبار در همین خانه کارشان برای مشکل تنفسی، نرمی استخوان و دیسک کمر به بیمارستان کشید. به شدت ویتامین دی پدر پایین آمده بود. در آن سالها اصلا به نور آفتاب دسترسی نداشتند و به همین جهت به نرمی استخوان گرفتار شدند. شب‌ها هم به دلیل سر و صدای ساخت طبقه دوم اتوبان صدر خوب نمی‌خوابیدند. حتی به حیاط و هواخوری هم دسترسی نداشتند. تصور کنید زندگی او را در سه سال تنهایی در خانه‌ای بدون پنجره و نور طبیعی و نبود فردی برای صحبت و همکلام شدن. خودشان می‌گویند برای مدت مدیدی چند کلام بیشتر در روز صحبت نمی‌کردند، آن هم با مأموری که مواد اولیه غذایی را تحویلم می‌داد.

 
مهدی کروبی در دوره حصر چندبار کارش به بیمارستان و عمل جراحی کشید  البته در آن سه سال چند بار هم ایشان را تنها و بدون اطلاع خانواده به سفری کوتاه بردند. مثلا وقتی پس از چهارماه بی‌خبری مطلق مادرم به ملاقات ایشان رفتند متوجه شدند که به توصیه پزشک ایشان را به آب گرم برده بودند. در چند مورد انگشت‌شمار هم او را به تجویز پزشک وزارت اطلاعات برای قدم زدن و استفاده از نور آفتاب به حوالی شهر برده بودند یا پس از درگذشت سومین خواهرشان او را برای دیدار با عزیزان خواهرش به منزل عمه‌مان بردند. در بهمن ۹۲ نهایتا ایشان به خانه خودشان در جماران منتقل شدند. در سه سال گذشته به جز مسیر بیمارستان ایشان از حصر خارج نشدند، حتی برای خواندن فاتحه‌ای بر مزار پدر و مادرشان در بهشت زهرا.خانه جماران، خانه دختر آیت‌الله خمینی، زندان شاگرد و مرید

 
 در بهمن ۱۳۹۲ وزارت اطلاعات که حالا در دست دولت حسن روحانی قرار گرفته بود، سرانجام اجازه می‌دهد که مهدی کروبی به خانه جماران که پیشتر متناسب با شرایط حصر بازسازی شده بود، منتقل شود. حالا دوباره امکان حضور همسرش هم فراهم شد. خانه سابق دختر آیت‌الله خمینی که پدر معنوی و مرشد مهدی کروبی بوده، حالا به زندانش تبدیل شد. اما این خانه هم در ابتدا برای آقای کروبی خوش‌یمن نبود. به تجویز پزشک از پشت ساختمان بالابری به حیاط خانه نصب می‌شود که آقای کروبی بتواند از بالا بدون پله به محوطه حیاطی برود که با ایرانیتهای بسیار بلند پوشانده شده تا به اطراف مشرف نباشد. در یکی از انتقال‌ها ماموران وقتی دکمه پایین آمدن را می‌زنند که آقای کروبی هنوز کامل روی بالابر قرار نگرفته و کار به شکسته شدن ساق پایش و عمل جراحی سنگین می‌کشد. او پس از این عمل به مدت سه ماه ویلچرنشین می‌شود. در همان زمان شایعاتی مبنی بر تعمدی بودن این حادثه مطرح شد که فرزند آقای کروبی به شدت آن را تکذیب می‌کند: «این درست است که دکمه پایین آمدن را مأموران زده بودند ولی اشتباه می‌تواند اتفاق بیفتد».

 
محل فعلی حصر مهدی کروبی در جماران تهران  از محمد تقی کروبی می‌پرسم که چه شده که صدای اعتراض آقای کروبی به حضور مأموران در خانه تازه بلند شده است. او می‌گوید: «پدر من از وقتی به جماران منتقل شد، اعتراضش این بود که اینجا دیگر خانه من است و دیگر معنی ندارد که در داخل خانه حضور داشته باشید. ۱۲ مأمور در هر شیفت در داخل خانه زندگی می‌کنند. قبلا که در خانه وزارت اطلاعات بود، نمی‌شد حرف زد ولی در هیچ حصری وارد خانه نشده‌اند. پدرم می‌گفت جماران که کلا محدوده امنیتی سپاه است و امنیتش بالاست. حالا دیگر توجیهتان برای حضور درون منزل چیست؟
 پدرم برخلاف خیلی از مسئولان حکومتی که از اول انقلاب در پاستور و یا محدوده جماران و یا خانه‌های مصادره‌ای زندگی کرده‌اند، دراین مناطق استحفاظی و یا در خانه‌های مصادره‌ای زندگی نکرده است. ما از سال ۱۳۴۹ در خیابان حکمت جنب اندرزگوی فعلی زندگی می‌کردیم. در اواخر سال ۱۳۵۶ مادرم زمینی را در دیباجی شمالی، کوی نرگس (شهید نوریان فعلی) خرید و بعدا آن را ساختند. تا سال ۱۳۷۷ پدر و مادرم همان‌جا ساکن بودند. بعد از فروش این ملک دو کوچه بالاتر در کوی یاسمن ملکی را خریدند. سال ۱۳۸۶ به دلیل ازدواج هر چهار فرزندشان تصمیم گرفتند با انتقال سه دانگ این ملک خانه ویلایی را به مجتمعی با ۵ واحد آپارتمان تبدیل کنند. به همین دلیل بود که برای دو سال مستاجر یک واحد آپارتمان در خیابان سعیدی شدند. همان‌جا که برای اولین‌بار در زمستان ۸۸ اوباش تجمع کردند. وقتی حصر اتفاق افتاد و امکان زندگی در آپارتمان و یا مناطق دیگر برای او فراهم نبود پدر توافق کرد به محدوده حفاظتی جماران برود. با حضور زندانبان درون منزل حریم خصوصی محصور اصلا معنی و مفهوم ندارد و وقتی پدر دید برخلاف وعده‌های داده شده در سه سال گذشته هیچ قدمی در این باره برداشته نمی‌شود تصمیم قاطعی گرفت که البته من به خاطر نگرانی از وضعیت جسمی‌شان مخالف آن بودم.»
 او دلیل دیگر تاخیر در اعتراض را این گونه بیان می‌کند که در ابتدا تصور این بود که ماجرای حصر به بیش از یک سال نمی‌کشد و حکومت از ترس سرایت بهار عربی به ایران و تنش و حضور خیابانی موقتا تصمیم به حصر گرفته. «فکرش را هم نمی‌کردیم این همه ادامه پیدا کند». به گفته محمدتقی کروبی، اگر در مورد حصر مصوبه‌ای هم بوده، در مورد قطع کردن ارتباطات بوده و مجوزی برای حضور در خود خانه صادر نشده. به گفته او، حتی تحلیل محافظه‌کاران هم بر موقتی بودن این ماجرا بود که البته این طور نشد.
 از او می‌پرسم شکل حضور مادرش در حصر چگونه است؟  - مادرم برای رفت و آمد به خانه هیچ محدودیتی ندارد. او موبایل دارد ولی هنگام ورود به خانه باید شرایط حصر را رعایت کند و وسایل صوتی و الترونیکی به همراه خود نداشته باشد. خانه تلفن هم دارد. ولی در اختیار مأموران در طبقه پایین است و مادرم می تواند از تلفن پایین با بیرون تماس بگیرد. مادرم از تلفن می‌تواند استفاده کند ولی این تلفن یک طرفه است و از بیرون ما نمی‌توانیم تماس بگیریم. وقتی عمویم فوت کرد، دو ماه طول کشید که هماهنگی بشود که من بتوانم تماس بگیرم و به پدرم تسلیت بگویم.
 - حالا با خروج مأموران، آنها کجا مستقر می‌شوند؟  - دقیقا روبروی آن خانه، باغی متعلق به سپاه است. شاید آنجا مستقر شوند و یا در کیوسکی مقابل خانه. در نظر داشته باشید که سر کوچه هم یک پست نگهبانی سپاه قرار دارد.
   با شروع اعتصاب غذای مهدی کروبی، گروهی گفتند که شاید که قصه حصر دارد به پایانش نزدیک می‌شود. اما با عملی شدن خواسته اول که خروج مأموران بود و بلاتکلیف ماندن خواسته دوم که محاکمه علنی است، عجالتا پایان این قصه را کسی نمی‌داند.

هیچ نظری موجود نیست: