شفقنا - با رو به زوال گذاشتن وحدت عرب سنی و با به چالش کشیده شدن قدرت اهل سنت به واسطه گروهک های جهادی، شیعیان بار دیگر در موقعیتی قرار گرفته اند که بتوانند قدرت خود را گسترش دهند. این چرخه ایست که هر ۵۰۰ سال یکبار اتفاق می افتد.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، «بیزینس اینسایدر» در مقاله ای با عنوان «۵ نقشه که خاورمیانه جدید را توضیح می دهد»* به قلم «جورج فرایدمن»** و «کامران بخاری»*** نوشت: دولت-ملت خصیصه ی دوران سیاسی مدرن است. در این دوران یک هویت جمعی و عرق به مکان برای مردم قائل می شوند، حتی زمانی که مرزهای آنان رسمی نیست، همانند آنچه که اکنون در خاورمیانه در جریان است.
در هر حال، مسائل فراملی همانند مذهب و قومیت اغلب همانند تفکر ملی گرایی سربرمی آورند. این مقولات نمی توانند در مرزهای یک کشور محصور گردند.
اکنون دولت-ملت های عرب در خاورمیانه در حال شکست خوردن هستند. شکست آنها در اصل به دلیل ناتوانی آنها برای ایجاد اقتصادهای سیاسی مترقی و ماندنی است. مسائل فراملی- به ویژه رقابت مابین شیعه و سنی- این فرآیند را تقویت می کند.
شکست پان عربیسم
مسائل فراملی مدت هاست که خاورمیانه مدرن را آزار می دهد. دولت های اصلی عرب مانند مصر، سوریه و عراق پان عربیسم را به بازی گرفتند. این یک ایدئولوژی سکولار و چپگراست که به دنبال وحدت سیاسی جهان عرب است و موجب ترویج گونه ای از ناسیونالیسم شده که برهان دولت-ملت را به مبارزه می طلبد.
پان عربیسم شکست خورد زیرا نتوانست چیزی را که هرگز در تاریخ وجود نداشته جایگزین ناسیونالیسم سنتی کند. اما کشورهایی که آن را رد کردند نیز هرگز به واقع نتوانستند یک موجودیت سیاسی مترقی و ماندنی را توسعه دهند.
این ایدئولوژی نبود که آنها را در کنار هم نگاه می داشت، بلکه اجبار نیروهای امنیتی بود.
از دهه ۱۹۷۰ این کشورها با چالش یک ایده فراملی دیگر یعنی اسلام گرایی یا اسلام سیاسی مواجه شدند که توانست ثابت کند بسیار اثرگذارتر از پان عربیسم است. این جنبش در سراسر خاورمیانه رواج یافت.
این ایده نه تنها در میان اعراب سنی ریشه دواند، بلکه در میان شیعیان نیز رواج یافت. در واقع، این شیعیان بودند که با سرنگون نمودن نظام پادشاهی در انقلاب ایران، نخستین دولت اسلامی را ایجاد کردند.
اسلام گرایان سنی تا سال ۲۰۱۱، پس از آنچه که بهار عربی نامیده می شود نتوانستند قدرت سیاسی سنتی را متوقف کنند. اما قدرت آنها مدت زمان زیادی دوام نیاورد.
ریشه های داعش
هرج و مرج بهار عربی برای گروهک های جهادی به ویژه داعش زمین حاصلخیزی را فراهم آورد تا آنجا که داعش توانست تبدیل به قدرتمندترین نیروی اسلام گرای سنی در منطقه شود. آنچه که موجب موفقیت داعش شد، توانایی این گروه برای بهره برداری از تفاوت های فرقه ای در این منطقه بود.
با سقوط رژیم بعثی عراق، یک دولت شیعه در این کشور بر سرکار آمد که اهل سنت تلاش می کردند از قدرت گرفتن آن جلوگیری کنند.
به علاوه داعش، عربستان سعودی و ترکیه تلاش کردند بر شورشیان سنی در سوریه -که از سوی یک دولت شیعه مقابله می شد- پیروز شوند. داعش برای بهره برداری از این موقعیت بهترین شرایط را داشت. آنها در نقطه ای که شرق سوریه را به غرب عراق متصل می کرد، یک میدان جنگ واحد ایجاد کردند.
اما با این عملکرد، آنچه را که با عنوان دولت خلیفه گری سوریه و عراق از آن یاد می شد، از بین برد.
اگر ملتی نباشد، ناسیونالیسم عراقی و سوری نمی تواند وجود داشته باشد. داعش به تازگی قلمرو خود را از دست داده است. اما به نظر می رسد این باخت به سود گروه های قومی و فرقه ای باشد که از قضا در آن سرزمین ها هستند، نه ملت هایی که صاحب این زمین اند.
در سوریه، تمامی نیروهای عرب سنی علاقه مند به مبارزه با داعش نیستند. تنها دو گروه از ایشان به این کار مصمم هستند؛ یکی نیروهای دموکراتیک سوریه که از سوی کردها هدایت می شود و تلاش می کنند قلمرویی برای خود ایجاد کنند و دیگری نیروهای دولت سوریه که می خواهند مناطقی را که داعش پس از شکست شورش به دست آورد، بازپس گیرند.
در هر حال، مسائل فراملی همانند مذهب و قومیت اغلب همانند تفکر ملی گرایی سربرمی آورند. این مقولات نمی توانند در مرزهای یک کشور محصور گردند.
اکنون دولت-ملت های عرب در خاورمیانه در حال شکست خوردن هستند. شکست آنها در اصل به دلیل ناتوانی آنها برای ایجاد اقتصادهای سیاسی مترقی و ماندنی است. مسائل فراملی- به ویژه رقابت مابین شیعه و سنی- این فرآیند را تقویت می کند.
مسائل فراملی مدت هاست که خاورمیانه مدرن را آزار می دهد. دولت های اصلی عرب مانند مصر، سوریه و عراق پان عربیسم را به بازی گرفتند. این یک ایدئولوژی سکولار و چپگراست که به دنبال وحدت سیاسی جهان عرب است و موجب ترویج گونه ای از ناسیونالیسم شده که برهان دولت-ملت را به مبارزه می طلبد.
پان عربیسم شکست خورد زیرا نتوانست چیزی را که هرگز در تاریخ وجود نداشته جایگزین ناسیونالیسم سنتی کند. اما کشورهایی که آن را رد کردند نیز هرگز به واقع نتوانستند یک موجودیت سیاسی مترقی و ماندنی را توسعه دهند.
این ایدئولوژی نبود که آنها را در کنار هم نگاه می داشت، بلکه اجبار نیروهای امنیتی بود.
از دهه ۱۹۷۰ این کشورها با چالش یک ایده فراملی دیگر یعنی اسلام گرایی یا اسلام سیاسی مواجه شدند که توانست ثابت کند بسیار اثرگذارتر از پان عربیسم است. این جنبش در سراسر خاورمیانه رواج یافت.
این ایده نه تنها در میان اعراب سنی ریشه دواند، بلکه در میان شیعیان نیز رواج یافت. در واقع، این شیعیان بودند که با سرنگون نمودن نظام پادشاهی در انقلاب ایران، نخستین دولت اسلامی را ایجاد کردند.
اسلام گرایان سنی تا سال ۲۰۱۱، پس از آنچه که بهار عربی نامیده می شود نتوانستند قدرت سیاسی سنتی را متوقف کنند. اما قدرت آنها مدت زمان زیادی دوام نیاورد.
ریشه های داعش
هرج و مرج بهار عربی برای گروهک های جهادی به ویژه داعش زمین حاصلخیزی را فراهم آورد تا آنجا که داعش توانست تبدیل به قدرتمندترین نیروی اسلام گرای سنی در منطقه شود. آنچه که موجب موفقیت داعش شد، توانایی این گروه برای بهره برداری از تفاوت های فرقه ای در این منطقه بود.
با سقوط رژیم بعثی عراق، یک دولت شیعه در این کشور بر سرکار آمد که اهل سنت تلاش می کردند از قدرت گرفتن آن جلوگیری کنند.
به علاوه داعش، عربستان سعودی و ترکیه تلاش کردند بر شورشیان سنی در سوریه -که از سوی یک دولت شیعه مقابله می شد- پیروز شوند. داعش برای بهره برداری از این موقعیت بهترین شرایط را داشت. آنها در نقطه ای که شرق سوریه را به غرب عراق متصل می کرد، یک میدان جنگ واحد ایجاد کردند.
اگر ملتی نباشد، ناسیونالیسم عراقی و سوری نمی تواند وجود داشته باشد. داعش به تازگی قلمرو خود را از دست داده است. اما به نظر می رسد این باخت به سود گروه های قومی و فرقه ای باشد که از قضا در آن سرزمین ها هستند، نه ملت هایی که صاحب این زمین اند.
در سوریه، تمامی نیروهای عرب سنی علاقه مند به مبارزه با داعش نیستند. تنها دو گروه از ایشان به این کار مصمم هستند؛ یکی نیروهای دموکراتیک سوریه که از سوی کردها هدایت می شود و تلاش می کنند قلمرویی برای خود ایجاد کنند و دیگری نیروهای دولت سوریه که می خواهند مناطقی را که داعش پس از شکست شورش به دست آورد، بازپس گیرند.
جایگزینی ملی گرایی با فرقه گرایی
اکنون در خاورمیانه مدرن فرقه گرایی جایگزین ملی گرایی شده است. در یک سو اهل سنت قرار دارند که اسما از سوی عربستان سعودی رهبری می شوند و در سوی دیگر شیعیان هستند که اسما مورد رهبری ایران هستند.
بلوک سنی در حال ترمیم و بلوک شیعه در حال ترقی است. این حقیقت که ایران فارس نشین در گذشته موجب دلسردی شیعیان عرب برای طرفداری از تهران می شد اما تلاش های سعودی برای جلوگیری از قدرت گرفتن شیعیان (و سربرآوردن داعش) موجب شد آنان احساس کنند در معرض آسیب هستند.
بنابراین اکنون آنها می خواهند تفاوت های خود را برای رسیدن به همبستگی فرقه ای کنار بگذارند.
پیشینه ای تاریخی برای آنچه که اکنون در خاورمیانه در حال وقوع است وجود دارد. در قرن دهم میلادی، سلسله های شیعه آل بویه و فاطمیان به دلیل رو به زوال گذاشتن خلیفه گری سنی عباسی، به قدرت رسیدند.
اما سرانجام سلسله های شیعه نتوانستند در مکان هایی که اکثریت سنی بودند، باقی بمانند، به ویژه پس از آنکه اهل سنت از حدود سال ۱۲۰۰ تا ۱۶۰۰ به قدرت بازگشتند. شیعیان در قرن ۱۶ میلادی در قالب امپراطوری صفویه در ایران، دوباره به قدرت رسیدند و اسلام شیعه را به عنوان مذهب دولت اعلام کردند.
چرخه قدرت هر ۵۰۰ سال یکبار می چرخد.
و اکنون با رو به زوال گذاشتن وحدت عرب سنی و با به چالش کشیده شدن قدرت سنی به واسطه گروهک های جهادی، شیعیان بار دیگر در موقعیتی قرار گرفته اند که بتوانند قدرت خود را گسترش دهند. اما از آنجا که یک اقلیت هستند، روشن نیست که تا چه اندازه گستره نفوذ آنان می تواند گسترده باشد.
اما آنچه روشن است اینکه ناسیونالیسم مدرن با فرقه گرایی قرون وسطایی جایگزین شده است.
**جورج فرایدمن، استراتژیست در امور بین الملل، بنیانگذار و رییس انتشارات Geopolitical Futures است.
***کامران بخاری، نایب رییس بخش خاورمیانه و جنوب آسیا در اندیشکده استرتفورد است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر