یورونیوز: اریک
بریور، معاون رئیس برنامه امنیت مواد هستهای و اسکات روکر، معاون رئیس
ابتکار تهدید هستهای در مقالهای نسبت به خطر فروپاشی حکومت در ایران و به
دنبال آن تهدیدات امنیتی هستهای هشدار میدهند. با وجود بحثهای داغ
درباره میزان خسارات ناشی از حملات آمریکا و اسرائیل، واقعیت این است که
زیرساخت هستهای ایران بهطور کامل نابود نشده است. اما اگر جمهوری اسلامی
بهطور ناگهانی فرو بپاشد، نگرانی مهمتر، جلوگیری از افتادن این منابع به
دست گروههای نامناسب خواهد بود.
هرچند اورانیوم ۶۰ درصدی ایران
هنوز به سطح تسلیحاتی ۹۰ درصد نرسیده، اما همچنان میتوان با آن یک دستگاه
هستهای خام ساخت. تولید این سطح از اورانیوم، دشوارترین بخش در فرایند
ساخت سلاح هستهای است و این موضوع باعث میشود هر دولت یا گروه غیردولتی
علاقهمند به بمب هستهای، آن را هدف قرار دهد. حجم ۴۰۰ کیلوگرمی این
اورانیوم معادل وزن ۲۰ بطری آب بزرگ است که در محفظههایی نگهداری میشود
که به راحتی میتوان آنها را در یک کامیون بار کرد. مکان فعلی نگهداری این
اورانیوم نامشخص است.
محافظت از مواد و تجهیزات حساس، نیازمند
تدابیر گستردهای چون نگهبانان، دروازهها، سیستمهای کنترل مواد و
سازوکارهای پیشگیری از سرقت داخلی است. لازمه اجرای چنین سیستمی، حکومتی
پایدار است و اگر حکومت سقوط کند، نگهبانان و دانشمندان دیگر سر کار
نخواهند رفت.
دولتهای جهان باید آماده همکاری اطلاعاتی باشند و
در صورت شناسایی نقاط ضعف حاد در امنیت هستهای ایران، آن را به اطلاع
دولت آینده ایران برسانند، حتی اگر مشروعیت آن دولت زیر سؤال باشد. خطر
دستیابی تروریستها به بمب، بسیار جدیتر از این پرسشهای سیاسی است.
فروپاشی حکومت ایران ممکن است در بلندمدت خطر برنامه هستهای این کشور را
کاهش دهد، اما در کوتاهمدت خطر امنیتی جدیتری بهدنبال دارد.
هیل: پس از حملات آمریکا، ایران به دنبال روابط نزدیکتر با کشورهای طردشده اروپایی است
یکی از جنبههای راهبردی پساجنگ جمهوری اسلامی که کمتر مورد توجه قرار
گرفته، تلاش ایران برای تقویت روابط و جلب تعهدات بیشتر از سوی بلاروس و
صربستان، دو متحد اصلی اروپایی جمهوری اسلامی به ویژه پس از عدم حمایت
آشکار روسیه از ایران در درگیری با اسرائیل است. این شکاف ظاهری، احتمالاً
انگیزه ایران را برای تحکیم روابط با دیگر رژیمهای منزوی، چه برای جلوگیری
از تکرار تجربه بیوفایی روسیه و چه برای جبران کاستیهای این شراکت
افزایش داده است.
هنگامیکه تبادل حملات میان ایران و اسرائیل
آغاز شد، رژیم الکساندر لوکاشنکو در بلاروس عمدتاً مواضع مبهم مسکو را
تکرار کرد. اما پس از آتشبس، تهران از مینسک خواست موضعی قویتر اتخاذ
کند. در راستای این هدف، ایران یک دفتر دائمی وابسته نظامی در مجموعه سفارت
خود در مینسک افتتاح کرد. بلاروس که پیشتر به ایران سلاح و تخصص هستهای
ارائه کرده بود، اکنون ممکن است بتواند به جمهوری اسلامی برای بازیابی توان
نظامیاش کمک کند.
در همین حال، ایران به صربستان به عنوان دروازه اقتصادی دیگری روی آورده و از روابط پرتنش این کشور با اتحادیه اروپا و گرایش آن به سمت روسیه بهرهبرداری میکند. در ماههای اخیر، تهران مجموعهای از توافقنامههای تجاری دوجانبه با بلگراد به امضا رسانده است.
با توجه به اینکه صربستان همچنان به دنبال گسترش صادرات تسلیحاتی خود است، جمهوری اسلامی ممکن است به بازار جذابی برای آن تبدیل شود. فروشندگان تسلیحات صرب میتوانند از معاملات بازار سیاه برای تسهیل این روند استفاده کنند، چنانکه در گذشته نیز رخ داده است.
در مجموع، تلاش هماهنگ ایران برای نزدیک شدن به این کشورها نشاندهنده تلاشی حسابشده در فضای پساجنگ برای تضمین دریافت حمایت دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی بدون تکیه بر روسیه به عنوان واسطه است، که میتواند تهدیدی برای امنیت غرب محسوب شده و تابآوری جمهوری اسلامی را در دوران انزوا تقویت کند.
موسسه هوور: به مارکس ایمان داریم، به ایران پشت پا زدیم: شکست استراتژی چین در قبال ایران
مایلز ماچون یو، تحلیل گر تاریخ نظامی در منازعات معاصر مینویسد که در
شرایط عقبنشینی سیاست تهاجمی آمریکا در خاورمیانه چین تلاش کرد تا بر پایه
جهانبینی بلندمدت مارکسیستی-لنینیستی خود مبنی بر بهرهبرداری از
«ضعیفترین حلقهها»، یعنی رژیمهایی که تحت فشار غرب قرار دارند، ایران را
به مهرهای کلیدی در راهبرد بزرگ خود بدل سازد.
با این حال،
زنجیرهای از تحولات که نهایتاً به جنگ ویرانگر موسوم به «جنگ ۱۲ روزه»
منتهی شد که نابودی تأسیسات غنیسازی ایران، تضعیف راهبردی و انزوای
منطقهای جمهوری اسلامی را در پی داشت عملاً تلاشهای چین برای تبدیل ایران
به متحدی محوری در راهبرد جهانیاش را از بین برد.
در عمل،
ایران قرار بود به پایگاه راهبردی و ایدئولوژیک چین در خاورمیانه بدل شود و
با دامنزدن به بحرانهای مداوم منطقهای، آمریکا را به خونریزی مستمر
وادار کند و بدینسان، منابع پکن را برای نبردهای اصلی در آسیا آزاد سازد.
شاید از همه فاجعهبارتر برای پکن، این بود که حملات مذکور، پوچی اتحاد
ظاهری ضدآمریکایی موسوم به محور CRINK متشکل از چین، روسیه، ایران و کره
شمالی را عیان ساخت. زمانی که ایالات متحده و اسرائیل حملات خود را بر
اهداف نظامی ایران آغاز کردند، هیچیک از این شرکای ادعایی کوچکترین تلاشی
برای دفاع از تهران انجام ندادند.
این رهاشدگی خفتبار نشان داد که این ائتلاف در بهترین حالت، ائتلافی
معاملهمحور است. ایران، علیرغم اینکه بیثباتکنندهترین بازیگر در این
محور بود، به حال خود رها شد تا ضربات را بهتنهایی تحمل کند. این انزوا
بهاحتمال قوی، اپوزیسیون داخلی در ایران را جسورتر خواهد کرد و نفوذ چین
بر دولت ایران را بیش از پیش کاهش میدهد.
نشنال اینترست:
آیا پاکستان به آمریکا در بمباران ایران کمک کرد؟
پس از حملات هوایی آمریکا به تأسیسات غنیسازی ایران در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵،
سیاست خارجی پاکستان دچار دوگانگی شد و از یک سو شاهد محکومیت شدید رسمی
علیه حمله و ابراز همبستگی با ایران و از سوی دیگر همکاری پنهانی با آمریکا
شامل ارائهی مجوز پرواز، تبادل اطلاعات و پشتیبانی لجستیکی بودیم. این
دوگانگی ناشی از تلاش همیشگی پاکستان برای حفظ توازن بین هویت اسلامی خود و
وابستگیهای امنیتی و اقتصادیاش به آمریکا است.
پاکستان همواره مدعی حمایت از امت اسلامی همچون فلسطین و مسلمانان اویغور بوده ولی در عمل روابط نزدیکی با قدرتهای غیرمسلمان، بهویژه ایالات متحده، داشته است. همکاریهای ضدتروریستی با آمریکا برای مقابله با گروههای شورشی در بلوچستان و شمال غرب پاکستان اهمیت حیاتی دارد.
Euronews
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر