۱۳۹۳/۱۰/۰۹

سوتی های خبرگزاری های متفاوت دنیا در سال 2014

 

حمله سایبری به دفتر صدراعظم آلمان

ظاهرا حمله‌ی سایبری به رایانه‌ی یکی از مشاوران ارشد دفتر آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، با بدافزاری موسوم به "رجین" صورت گرفته است. بر اساس گمانه‌زنی کارشناسان، بریتانیا و آمریکا در طرح‌ریزی این بدافزار دست داشته‌اند.
 
دفتر صدراعظم آلمان در برلین
 
بنا بر گزارش "بیلد تسایتونگ" رایانه‌ی یکی از مشاوران ارشد آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، در هفته‌ی گذشته هدف حمله‌ی سایبری قرار گرفته است. این روزنامه روز دوشنبه (۲۹ دسامبر) نوشت که استفاده از یک لپ تاپ شخصی، زمینه‌ی یورش سایبری بدافزار "رجین" (Regin) را فراهم آورده است.
ظاهرا این همکار نزدیک صدراعظم آلمان، متن سخنرانی مرکل درباره‌ی "سیاست اروپا" را از رایانه‌ی محل کار خود روی یو اس بی فلش (USB) کپی کرده، آن را در لپ تاپ شخصی خود تغییر داده یا تکمیل کرده و برای تصحیح‌های نهایی دوباره از رایانه‌ی محل کار خود استفاده کرده است. سایر کامپیوترها و لپ تاپ‌های دفتر مرکزی صدراعظم آلمان مورد حمله قرار نگرفته‌اند.
ویژگی‌های بدافزار "رجین"
طراحی بدافزار "رجین" به صورتی است که به مدت بسیار طولانی، بی آن‌که ردی از خود بر ‌جای بگذارد، به اعماق شبکه‌های رایانه‌ای نقب می‌زند و داده‌های ذخیره‌شده در آن‌جا را به بیرون منتقل می‌کند.
سیمنتک، شرکت امنیت فضای مجازی در آمریکا، این بدافزار را "تهدیدی بسیار پیچیده" ارزیابی کرده که برای جمع‌آوری منظم اطلاعات، به ‌ویژه در بخش‌های امنیتی طرح‌ریزی شده است. به گفته‌ی مدیر امنیت سیمنتک، "رجین" فایل‌های پاک‌شده را کپی می‌کند، با دقت زیاد از فایل‌ها و داده‌ها اسکرین شات می‌گیرد، حرکت‌های "ماوس" ( موشواره) را هدایت می‌کند، گذرواژه‌ها را به سرقت می‌برد و ارتباطات دیجیتال از جمله مکالمه با تلفن دستی را "شنود" می‌کند.
بنا بر گزارش این شرکت، تولید و اجرای بدافزار "رجین" به سرمایه‌گذاری کلان، امکانات شبکه‌ای و زمانی بسیاری نیاز دارد. از این‌رو گمان می‌رود که یک دولت، در طرح‌ریزی آن دست داشته است. به نوشته‌ی پایگاه خبری آمریکایی "اینترسپت"، سازمان‌های امنیتی بریتانیا و آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA ) با همکاری یک‌دیگر این برنامه‌ی جاسوسی را طراحی کرده‌اند.
خبرگزاری‌ها به نقل از ادوارد اسنودن، همکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا، در ماه سپتامبر گزارش دادند که این دو کشور، ماه‌ها به ارتباطات داخلی سرورهای شرکت‌های مخابراتی آلمان، از جمله تله​کام و نت‌کولون دسترسی داشتند و از این راه، مبادلات اطلاعاتی کاربران اینترنتی مشترک این شرکت​ها را کنترل می‌کردند.
پایگاه خبری آمریکایی "اینترسپت" گزارش می‌دهد که بد‌افزار "رجین" دست‌کم از سال ۲۰۰۸ برای جمع‌آوری اطلاعات مربوط به دولت‌ها، شرکت‌ها و نهادهای پژوهشی به کار گرفته شده است. کارشناسان احتمال می‌دهند که نمونه‌های اولیه‌ی "رجین" حتی از سال ۲۰۰۳ مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

۱۳۹۳/۱۰/۰۸

عکس برهنه گلشیفته فراهانی روی جلد مجله فرانسوی

تقاطع: تصویر برهنه‌ی گلشیفته فراهانی، بازیگر ایرانی سینمای جهان، روی جلد تازه‌ترین شماره‌ی مجله‌ی فرانسوی “ایگوییست” (Égoïste) قرار گرفت.
“ایگوییست” یک مجله‌ی تخصصی عکس است که در فواصل زمانی نامنظم منتشر می‌شود و عکاسان مطرح جهان با آن هم‌کاری می‌کنند.
“کیرا نایتلی” (بازیگر و مدل بریتانیایی)، “رومن پولانسکی” (فیلم‌ساز فرانسوی-لهستانی)، “لئا سیدو” (بازیگر و مدل فرانسوی)، “برنار کوشنر” (وزیرخارجه سابق فرانسه)، “ناتالیا ودیانوا” (مدل روس)، “دالایی لاما” (رهبر دینی بوداییان تبت)، “ژرار دوپاردیو” (بازیگر فرانسوی)، “امیر کوستوریتسا” (فیلم‌ساز بوسنیایی)، “اوما تورمن” و “شارون استون” (دو بازیگر امریکایی)، “سلمان رشدی” (نویسنده هندی-بریتانیایی)، و “میخاییل گورباچف” (آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی) از جمله چهره‌هایی هستند که در شماره‌‌های اخیر مجله‌ی “ایگوییست” تصاویرشان منتشر شده است.
هفدهمین شماره‌ی این مجله در سی‌وهفتمین سال تاسیس آن و در دو جلد منتشر شده که تصویر روی جلد نخست آن به “کیت بلانشت” (Cate Blanchett) بازیگر استرالیایی اختصاص یافته و عکسی از گلشیفته فراهانی نیز روی جلد دوم این شماره‌ی “ایگوییست” قرار گرفته است. عکاس هر دو عکس، “پائولو راورسی”، عکاس مطرح مُد است.
گلشیفته فراهانی، پیش‌تر در تابستان گذشته، در گفتگویی با نیویورک‌تایمز فاش کرده بود که در مقابل دوربین این عکاس ایتالیایی مقیم پاریس برهنه شده است.
او در آن گفتگو، با اشاره به جنجال به وجود آمده بعد از انتشار عکس‌های برهنه‌‌اش در فیگارو در سال ۲۰۱۲، گفته بود: «وقتی که این ایده را مطرح کرد گفتم: ببین پائولو، من تا به حال مشکلات زیادی به خاطر این ماجرا داشته‌ام. بهتر است از این کار صرف‌نظر کنیم. ولی بعد، با خودم گفتم: اگر پائولو راورسی این عکس‌ها را نگیرد چه کسی بگیرد؟ انگار از تن من عبور می‌کرد و از روحم عکس می‌گرفت.»
نیویورک‌تایمز در همان زمان پیش‌بینی کرده بود که انتشار عکس‌های برهنه‌ی جدید “گلشیفته”، احتمالا جنجال دیگری را برای وی به همراه خواهد داشت.
این روزنامه‌ی امریکایی اضافه کرده بود که به دنبال انتشار تصاویر قبلی این بازیگر ۳۱ ساله، فردی که خود را مامور قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران معرفی کرده بود با پدر و مادر او در ایران تماس می‌گیرد و می‌گوید که «سینه‌های دخترشان بریده می‌شوند تا مجازات شود».

۱۳۹۳/۱۰/۰۵

دسته گل حزب الله لبنان برای BBC

حزب الله لبنان با ارسال سبد گل فرا رسیدن سال نو میلادی را به کارکنان دفتر بی بی سی در بیروت تبریک گفت.
به گزارش عصرایران، حزب الله لبنان این سبد گل را به مناسبت کریسمس و فرا رسیدن سال نو میلادی به دفتر بی بی سی در بیروت فرستاده است.
خبرنگاران بی بی سی این عکس را در شبکه های اجتماعی منتشر کرده اند.

۱۳۹۳/۱۰/۰۴

جنجال بر سر انتشار عکس خانم وزیر با بیکینی

لیزا هانا، وزیر کنونی فرهنگ و جوانان در جامائیکا و دختر شایسته این کشور و جهان در سال ۱۹۹۳ است. او که حضوری فعال در شبکه‌های اجتماعی دارد، با انتشار عکسی از خود با بیکینی جنجال‌‌برانگیز شده است. این عکس در فیس‌بوک بیش از هزار بار پسندیده شده و به اصطلاح "لایک" خورده است
 
این عکس در فیس‌بوک بیش از هزار بار پسندیده شده و به اصطلاح لایک خورده است
 
تصاویر زیادی از لیزا هانا، وزیر فرهنگ و جوانان جامائیکا و ملکه زیبایی سابق این کشور وجود دارد که در آنها او با ظاهری دیده می‌شود که بسیاری از یک وزیر زن انتظار دارند: لباسی یقه بسته، گوشواره‌های مروارید، موهایی آراسته و آرایشی ساده.
اما تصاویر دیگری نیز از وی وجود دارند که شباهتی به دسته اول ندارند و بیشتر تداعی‌گر بعد دیگری از شخصیت و کارنامه او هستند: ملکه زیبایی جامائیکا.
لیزا هانا در شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک و اینستاگرام بسیار فعال است و عکس‌های دسته دوم نیز توسط وی در این شبکه‌ها با کاربران به اشتراک گذاشته می‌شوند؛ عکس‌هایی که او را در لباس ورزشی قرمزرنگ، مینی‌ژوپ یا بیکینی نشان می‌دهند.

انتشار تصویر جنجالی با بیکینی

لیزا هانا تصویر خود با بیکینی و عینک آفتابی بر چشم را در شبکه اینستاگرام پست کرد. در این عکس او در حالی دیده می‌شود که یک بیکینی زردرنگ به تن دارد و در حال راه رفتن در آب فیروزه‌ای رنگ دریاست. خانم وزیر تی‌شرتی نازک و چسبان نیز به تن کرده که روی آن عکسی از باب مارلی، خواننده سرشناس موسیقی رگه، چاپ شده است.

لیزا هانا در سال ۱۹۹۳ ابتدا موفق به کسب عنوان ملکه زیبایی جامائیکا و سپس دختر شایسته جهان در آن سال شد لیزا هانا در سال ۱۹۹۳ ابتدا موفق به کسب عنوان ملکه زیبایی جامائیکا و سپس دختر شایسته جهان در آن سال شد
 
این تصویر آنگونه که از توضیح درج شده در زیر آن برمی‌آید، پس از یک مسابقه "ماراتون رگه" گرفته شده است.
در حالی که اکنون سه هفته از انتشار این عکس در اینستاگرام می‌گذرد، نه تنها از بحث داغ کاربران و افکار عمومی در مورد آن کاسته نشده، بلکه به شدت آن افزوده نیز شده است.
در تفسیری که روزنامه "Jamaica Gleaner" آن را منتشر کرده، نویسنده لیزا هانا را فردی "خودشیفته" خوانده که با انتشار چنین عکسی از وجهه خود کاسته و به اعتبارش لطمه زده است.
به باور مفسر دیگری در همین روزنامه، انتشار این عکس می‌تواند موجب به راه افتادن رقابت "مایو و بیکینی" در میان سیاستمدارانی شود که "به طور طبیعی دارای حسی قوی برای رقابت هستند".
او ادامه داده است، اعضای کابینه دولت و همچنین سیاستمداران احزاب مخالف احتمالا به زودی دست به کار پست کردن عکس‌هایی از خود با لباس شنا در شبکه‌های اجتماعی می‌شوند؛ حرکتی که به زعم نویسنده می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شده و کل سیستم را از هم فرو بپاشد.

صف‌کشی موافقان در مقابل مخالفان

در این میان طرفداران لیزا هانا بیکار ننشسته‌اند و برای حمایت از وی پا به میدان گذاشته‌اند. روزنامه "Jamaica Observer" با جمع‌آوری شماری از نامه‌های ارسال شده توسط این گروه، اقدام به انتشار آن‌ها کرده است.
به عقیده یکی از هواداران، وزیر فرهنگ و جوانان "زنی زیبا و الگویی برای دیگران" است. یکی دیگر از طرفداران نیز می‌نویسد: «امیدوارم او کارش را نیز به خوبی ظاهرش انجام دهد.»

 لیزا هانا از سال ۲۰۱۲ کار خود را به عنوان وزیر فرهنگ و جوانان جامائیکا آغاز کرد
 
کاربران در فیس‌بوک نیز وزیر محبوب‌شان را در برابر موج انتقاد‌ها تنها نگذاشته‌اند. عکس یاد شده در فیس‌بوک بیش از هزار بار پسندیده شده و به اصطلاح "لایک" خورده است. یکی از کاربران در بخش نظرها در زیر این عکس، لیزا هانا را ترکیبی از "هوش و زیبایی" خوانده است. کاربر دیگری مقاومت خانم وزیر در برابر انتقادها را ستوده و اظهار خرسندی کرده که وی پس از مواجهه با نظرات مخالف، اقدام به حذف این عکس نکرده است.
لیزا هانا در سال ۱۹۹۳ در مسابقات انتخاب ملکه زیبایی جامائیکا شرکت کرد و در نهایت توانست تاج این رقابت‌ها را بر سر بگذارد. در همان سال وی در مسابقات جهانی انتخاب دختر شایسته در آفریقای جنوبی مقام اول را کسب کرده و "دختر شایسته جهان در سال ۱۹۹۳" لقب گرفت.
وی از سال ۲۰۱۲ کار خود را به عنوان وزیر فرهنگ و جوانان جامائیکا آغاز کرد.
طبق اطلاعات مندرج در وبسایت رسمی دولت جامائیکا، لیزا هانا دارای تجربه فراوان در امور "بازاریابی و روابط عمومی رسانه" است. با در نظر گرفتن این سابقه کاری می‌توان احتمال داد که واکنش‌ها نسبت به این عکس برای لیزا هانا چندان تازگی نداشته باشند.
Link

۱۳۹۳/۱۰/۰۳

تاریخی‌ترین‌ عکس اتحاد جماهیر شوروی

25 دسامبر 1991 یلتسین به کرملین رفت و به گورباچف گفت که دیگر سمتی ندارد و باید کاخ کرملین را که وی به آن نیاز فوری دارد تخلیه کند.
به گزارش فارس در هشتم دسامبر 1991 رهبران روسیه، اوکراین و بلاروس در جنگل‌های بلاروس با یکدیگر دیدار و پیمانی را امضا کردند که بر اساس آن کشورهای مستقل مشترک‌المنافع به وجود آمدند.
چهارده روز پس از تصمیم "بوریس یلتسین"، شوشکویچ و کرافچوک سران جمهوری های روسیه، اوکراین و بلاروس در یک محفل خصوصی در استراحتگاه «بلوژفسکایا» واقع در بلاروس دایر بر انحلال اتحاد جماهیر شوروی، 21 دسامبر 1991 سران 11 جمهوری از اعضای این اتحادیه در نشست خود در پایتخت قزاقستان بر تصمیم آن سه تن صحه گذاردند!
اتحاد جماهیر شوروی منحل و به جای آن، یک جامعه مشترک المنافع مرکب جمهوری های 15 گانه به وجودآمد.
مورخان تاریخ معاصر نوشته اند که تصمیمگیری سران 11گانه در 21 دسامبر ناشی از جاه طلبی آنان بود زیرا که با فروپاشی شوروی از داشتن «آقابالاسر» و نگرانی دائمی از عزل خود توسط مسکو آسوده می شدند.
چهار روز بعد (25 دسامبر) یلتسین رئیس جمهوری روسیه در کاخ کرملین با گورباچف رهبر وقت شوروی ملاقات کرد و او را از این تصمیم آگاه ساخت و گفت که دیگر سمتی ندارد.
 
تاریخی‌ترین‌ عکس اتحاد جماهیر شوروی

توضیح عکس، گورباچف را لحظه ای پیش از ایراد آخرین پیامش که از رادیو - تلویزیون پخش شد نشان می ‌دهد که یلتسین به او می گوید که به صراحت بگوید که دیگر " اتحاد شوروی " وجود خارجی ندارد!

اندکی بعد گورباچف در یک نطق کوتاه تلویزیونی گفت که با انحلال شوروی به این صورت نمی تواند موافق باشد ولی چون در برابر عمل انجام شده قرار گرفته است چاره دیگری ندارد.

۱۳۹۳/۱۰/۰۱

مرتضی احمدی درگذشت

 
مرتضی احمدی بازیگر با سابقه نمایش‌های ایرانی، سینما و تلویزیون روز یکشنبه 30 آذرماه در سن 90 سالگی چشم از جهان فروبست.
به گزارش خبرنگار مهر، مرتضی احمدی متولد سال 1303 تهران از 16 سالگی به ورزش باستانی و فوتبال گرایش پیدا کرد. وی که از جمله طرفداران با سابقه و شناخته شده تیم پرسپولیس تهران بود، در برنامه تلویزیونی 90 به تهیه ‌کنندگی عادل فردوسی‌پور حضور پیدا کرد.
وی از سال 1321 به کارآموزی تئاتر پرداخت و به عنوان پیش‌ پرده‌خوان از سال 1322 در اجراهای نمایشی حضور پیدا کرد و پس از آن علاوه بر فعالیت به عنوان بازیگر تئاتر، در رادیو تهران نیز حضور پیدا کرد. وی برای اولین بار در سال 1332 با فیلم «ماجرای زندگی» نصرت‌الله محتشم بازیگری سینما را تجربه کرد و بعدها برای خواندن ترانه عنوان بندی فیلم «حسن کچل» از سوی علی حاتمی دعوت شد. احمدی حضور در عرصه تلویزیون را هم با سریال «تک مضراب» آغاز کرد.
احمدی تنها ضربی‌خوان ایران بود که خواندن 400 ترانه ضربی و 150 ترانه فکاهی را در کارنامه فعالیت‌های خود به ثبت رساند. این هنرمند توانمند عرصه بازیگری، در دوبلاژ نیز فعالیت مؤثری داشت و «روباه مکار» در کارتون تلویزیونی «پینوکیو» از جمله معروفترین دوبله‌های انجام شده توسط مرتضی احمدی است.
 
مرتضی احمدی درگذشت

کتاب‌های «فرهنگ بر و بچه‌های ترون»، «پرسه در احوالات ترون و ترونیا»، «من و زندگی» و «کهنه‌های همیشه نو» از جمله تألیفات مرتضی احمدی در حوزه ادبیات و فرهنگ و هنر تهران و مردم آن هستند.
«چهره‌ها»، «هردمبیل و هردم کلنگ»، «سلطان صاحبقران»، «چنگک»، «آیینه» و «آرایشگاه زیبا» از جمله مجموعه‌های تلویزیونی هستند که احمدی به عنوان بازیگر در آن‌ها حضور داشت. این بازیگر با سابقه در عرصه سینما نیز با کارگردان‌های مطرحی چون عی حاتمی، محمد متوسلیانی، نصرت کریمی، یدالله صمدی، مهدی فخیم‌زاده، سیروس الوند و فریدون جیرانی همکاری داشته است.
احمدی از چهره‌های شناخته شده و مطرح بازیگری سینما، تئاتر و تلویزیون ایران از 10 آذرماه در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان ایران‌مهر بستری شد و روز یکشنبه 30 آذرماه دار فانی را وداع گفت.

۱۳۹۳/۰۹/۳۰

عکس/ در کانکس چه میگذرد ...

مدارس کانکسی فاقد هر گونه استاندارد و امکانات ابتدایی جهت رفاه حال دانش آموزان و معلمین است. دبستان شهید صالحی روستای دمدل با 9 دانش آموز و دبستان دانش کبودچی هشتجین با 5 دانش آموز در محدوده استان اردبیل جزو این مدارس است.

























گلوى پاره شده بزکوهى، توسط محیط بانان بخیه شد تا حیوان زنده بماند + عکس

یک بز کوهی در منطقه روستای تاش شاهرود که پس جدال با گرگ خود را از چنگال مرگ رهایی داد، توسط محیط بانان تحت مداوا قرار گرفته و نجات یافت.
مسئول روابط عمومی اداره حفاظت از محیط زیست شهرستان شاهرود با اعلام این مطلب که بز کوهی دو ساله ای پس جدال با گرگ خود را از چنگال مرگ رهایی داد گفت: این اتفاق در منطقه روستای تاش روی داده است.
محمد رضا قاسمی ضمن اشاره به اینکه یکی از دوستداران محیط زیست پیش از ظهر  دیروز  پنجشنبه در منطقه تاش از توابع شهرستان شاهرود شاهد جدال بین یک راس بز کوهی با یک قلاده گرگ بوده است به مهر گفت: این بز توانسته بود خود را از چنگال گرگ رها کرده و اقدام به فرار کند که این دوستدار حیات وحش و محیط زیست طی تماسی با محیط بانان ما گزارشی مبنی بر وقوع اتفاق و ضرورت کمک به بز در راستای نجات آن می دهد.
او با اذعان بر اینکه حال عمومی بز رضایت بخش است، گفت: بز از ناحیه گردن زخمی شده بود و بلافاصله برای درمان به شاهرود منتقل شد.
قاسمی با تاکید بر رهاسازی بز زخمی پس از تیمار و بهبودی کامل گفت: این بز حدود ۱۰ روز در اداره محیط زیست نگهداری می شود و پس از بهبودی در منطقه خوش ییلاق شاهرود رها می شود.
قاسمی با بیان اینکه کمک به موقع این دوستدار محیط زیست و تلاش محیط بانان سبب شد تا بز کوهی کمتر از یک ساعت پس از حادثه به مرکز درمانی انتقال یابد، گفت: نقش رسانه در آگاهی بخشی و فرهنگ سازی عمومی در راستای حفظ حیات وحش و محیط زیست بسیار سازنده و تاثیرگذار است.
دامپزشک معالج نیز با بیان این مطلب که حال عمومی حیوان رضایت بخش است، گفت: این بز از ناحیه زیر فک دچار پارگی عمیق شده بود که اگر اقدام به موقع مردم و محیط بانان صورت نمی پذیرفت به طور قطع بر اثر جراحات وارده تلف می شد.
دکتر کیوان واحدی گفت: درمان آنتی بیوتیکی بز انجام شده و پس از طول درمان ۱۰ روزه این حیوان می تواند به طبیعت بازگردد.
شهرستان شاهرود با برخورداری از گونه‌های نادر حیات وحش و وجود مناطق حفاظت شده ای همچون خوش‌ییلاق و خارتوران به عنوان دومین منطقه بزرگ حفاظت شده در کشور، یکی از منابع بسیار غنی زیست محیطی محسوب می شود که حفاظت از آن توجه بیشتر مسئولان و همکاری مردم را می طلبد.

 
 
 
 
 
 
 
 
 

۱۳۹۳/۰۹/۲۵

روحانی ایرانی" که در سیدنی گروگان‌گیری کرد، کیست؟

 
اقدام به گروگان‌گیری این روحانی ایرانی پس از آن صورت می‌گیرد که در آخرین جلسه دادگاه خود نتوانست با دفاعیاتش خود را از اتهامات تبرئه کند.
 
 
به گزارش خبرگزاری رویترز و به نقل از منابع پلیس استرالیا، فردی که در کافه‌ای در مرکز سیدنی اقدام به گروگانگیری شماری از شهروندان استرالیا کرده است، یک پناهنده ایرانی به نام "هارون مونس" است. 

 

کارکنان و مشتریان یک کافه‌ در مرکز شهر سیدنی روز دوشنبه (۱۵ دسامبر/ ۲۴ آذر) توسط فردی مسلح به گروگان گرفته شدند. در همین ارتباط تلویزیون محلی استرالیا در تصاویر خبری خود تصویری را نشان داد که دو تن از گروگان‌ها در داخل کافه "لیند" مجبور شده‌اند از پنجره کافه پرچمی سیاه رنگ را با کتیبه "لا اله الا الله، محمد رسول‌الله" به نمایش بگذارند.

 
 
گفته می‌شود نام قبلی "هارون مونس" روحانی خودخوانده مسلمان ایرانی که اقدام به گروگان‌گیری کرده است، محمدحسن منطقی بوده و پیش از این کتاب‌های شعری از او در ایران منتشر شده است.
 
 
این "شیخ" ایرانی با اتهامات مختلف تعرض جنسی رو‌به‌روست. او همچنین به دست داشتن در قتل همسر سابق خود متهم است و با قرار وثیقه آزاد شده بود.
 
 
 
"هارون مونس" همچنین پیش از این به اتهام فرستادن نامه‌های توهین‌آمیز برای خانواده سربازان استرالیایی که در افغانستان کشته شده بودند، محکوم شده بود.
 
 
 
پیش‌تر اعلام شد برخی از گروگان‌ها موفق به فرار شده‌اند.
 
 
"کانال ده" استرالیا اعلام کرد، توانسته است مستقیما با دو نفر از گروگان‌های داخل کافه گفت‌وگو کند. به گفته این شبکه تلویزیونی، آنها می‌گویند، گروگان‌گیر چند درخواست دارد. یکی از درخواست‌های او این است که پرچم "دولت اسلامی" به او داده شود و درخواست دوم او گفت‌‌وگو با تونی ابوت، نخست‌وزیر استرالیا است.
 
 
آنها همچنین گفتند که گروگان‌گیر از کارگذاری ۴ بمب خبر داده که دو بمب در داخل کافه در میدان مارتین و دو بمب دیگر در شهر سیدنی کار گذاشته شده‌اند
 
 
 
بنا بر گزارش‌ها "هارون مونس" فردی ۴۹ ساله است که در سال ۱۹۹۶ به استرالیا پناهنده شد.
 
 
 
در وبسایت شخصی "هارون مونس" آمده: «پیش از این رافضی بودم، اما دیگر نیستم. الان یک مسلمان هستم، الحمدالله».
 
 
 
اقدام به گروگان‌گیری این روحانی ایرانی پس از آن صورت می‌گیرد که در آخرین جلسه دادگاه خود نتوانست با دفاعیاتش خود را از اتهامات تبرئه کند.

۱۳۹۳/۰۹/۲۴

جمشید مشایخی، یک عمر فعالیت هنری

 
 
قدیمی ها - علی عظیمی نژادان: 6 آذر ماه امسال هشتادمین سالگرد تولد جمشید مشایخی بازیگر پر قدرت تئاتر و سینمای ایران بود. به همین بهانه مروری خواهیم داشت به برخی از رویدادها و جنبه های زندگی هنری این هنرمند نامی ایران.

 

جمشید مشایخی
1) جمشید مشایخی در پارچین که یک شهرک صنعتی - نظامی خارج از تهران است به دنیا آمد. پدرش، مهندس تسلیحات و شیمی بود و به خصوص در زمینه اسیدسازی تخصص داشت. مدتی ریاست کارخانه اسید سازی را هم در این منطقه عهده دار بود و سپس رئیس فنی کارخانجات پارچین شد. بنا به قول خود او: «در آن ایام کسانی که می خواستند از پارچین به تهران بیایند، می بایستی از جاده های خاکی و صعب العبور، عبور کنند و به لحاظ همین مشکلات، معمولا خیلی کم به تهران می آمدند و ما هم معمولا با ماشین های ارتشی (که برای حمل سربازان بود) به تهران می آمدیم. منظورم این است که وقتی بچه بودم، تهران برایم دنیای دیگری بود و راه پیدا کردن به این دنیا، بسیار مشکل. با این حال وقتی به سنی رسیدم که می توانستند مرا به تئاتر ببرند، چند باری تئاتر را دیده بودم. در آن ایام، چون سینما، هنوز دوبله نمی شد و اغلب، زیر نویس داشت یا بدون زیر نویس بود و کسی کنار پرده به توضیح صحنه ها می پرداخت، چندان گیرایی نداشت و مردم، بیشتر به تئاتر علاقه داشتند و بهترین تئاترها هم، تئاتر های لاله زار بود. من از همان سال ها با چند نمایشی که در تهران دیده بودم، علاقه و شوق زیادی در خود نسبت به این هنر احساس کردم و عشق به بازیگری در من به وجود آمد. البته به هنرهای دیگری مثل موسیقی و نقاشی هم علاقه داشتم. ولی موسیقی را چون امکانش نبود نتوانستم دنبال کنم و نقاشی را به عنوان کار ذوقی شخصی تا اندازه ای تجربه کردم. اما تئاتر را به دلیل اینکه می شد در مدرسه تجربه کرد، جدی تر گرفتم و به کمک چند نفر از بچه ها به کار در این زمینه پرداختم.» (از گفت و گوی امیر اسماعیلی با جمشید مشایخی مندرج در کتاب چهره در چهره ص 293)

 

جمشید مشایخی

2) اولین تجربه های نمایشی مشایخی در جشن فارغ التحصیلی کلاس پنجم ابتدایی به وقوع پیوست. او در این سال در حضور دانش آموزان و اولیاء آنها در نمایشی به نام «مناظره شتر و موتور» شرکت کرد و در این نمایش، در نقش شتر ظاهر شد. با این حال در ابتدا به هیچ وجه فکر نمی کرد که زمانی به صورت جدی به تئاتر بپردازد. پدرش نظامی و فردی سخت گیر بود و علاقه داشت که فرزندش هم در نهایت، نظامی گردد. به همین دلیل پس از سال سوم متوسطه او را به دبیرستان نظام برای ادامه تحصیل فرستاد تا پس از دریافت دیپلم، جمشید وارد دانشکده افسری شود. او در مدرسه نظام با برخی از هنرمندان و ورزشکاران آینده ایران برای نخستین بار آشنا شد: کسانی چون حسین خواجه امیری(ایرج)، اکبر گلپایگانی، عباس زندی (قهرمان سابق کشتی آزاد ایران). جالب است که در میان آنها، خواجه امیری ضمن پیگیری مسایل هنری به ارتش وارد شد ولی امثال جمشید مشایخی و گلپا با وجود ورود به دانشکده افسری با ترفند هایی خیلی زود از این دانشکده خارج شدند و مسیر دیگری را برای خود برگزیدند. (آن زمان گریز از دانشکده افسری به این سادگی ها میسر نبود) اما برادر دیگر جمشید موسوم به فرهاد مشایخی وارد نیروی دریایی شد و سال ها به عنوان افسر نیروی دریایی به خدمت مشغول بود.
3) جمشید مشایخی اولین کارمند رسمی اداره هنرهای دراماتیک وابسته به اداره هنر های زیبای وقت بود. اداره ای که به ریاست دکتر مهدی فروغ (فارغ التحصیل ادبیات و نمایشنامه نویسی و صحنه آرایی از دانشگاه کلمبیا) تشکیل شده بود و مشایخی که با زحمت بسیار موفق شده بود که از دانشکده افسری بگریزد، توسط یکی از دوستان پدرش (که رییس کارگزینی اداره هنرهای زیبا بود) با این اداره آشنا شد. لازم به ذکر است که نخستین کسانی که در اداره هنرهای دراماتیک یاری گر مشایخی در عرصه بازیگری شدند، اسماعیل شنگله و رکن الدین خسروی بودند و او خود را بسیار وام دار آنها می داند. حتی اولین نقش جدی مشایخی در تئاتر که بازی در نقش پدر در نمایش «وظیفه پزشک» لوییجی پیراندلو به کارگردانی علی نصیریان بود، با معرفی اسماعیل شنگله صورت گرفت. البته مشایخی اصولا بازیگری خودآموز و غریزی است و گرچه دارای تحصیلاتی ناتمام در عرصه تئاتر است ولی نمی توان گفت که استاد یا اساتید مشخصی در زمینه بازیگری داشته است. این در حالی است که بیشتر هم دوره ای های او مانند عزت الله انتظامی، علی نصیریان، داود رشیدی، جعفر والی، محمدعلی کشاورز، پرویز فنی زاده و... نزد افراد گوناگونی آموزش رسمی دیدند. مثلا انتظامی در کلاس های عبدالحسین نوشین شرکت کرد و زیر نظر او آموزش دید یا نصیریان، والی، جوانمرد، فهیمه راستکار و دیگران دوره هایی را نزد شاهین سرکیسیان گذراندند و جعفر والی علاوه بر سرکیسیان از کلاس های «دیوید سون» و «کوین بی»، بهره مند شد و امثال پرویز فنی زاده و پرویز پورحسینی در کلاس های سمندریان شرکت کردند و... اما با این حال نباید این نتیجه را گرفت که مشایخی در عرصه بازیگری ضعیف تر از آنها، ظاهر شده است که اتفاقا در بسیاری از مواقع بازی وی روان تر و راحت تر از آنها بوده است. خود مشایخی البته در عرصه آموزشی خود را بسیار وام دار حمید سمندریان می داند که با وجود آنکه مستقیما از کلاس های او بهره مند نشد اما در حین اجرای بسیاری از کار های سمندریان در عرصه کارگردانی به خصوص در دو اثر مرده های بی کفن و دفن (نوشته ژان پل سارتر) و آندورا (نوشته ماکس فریش) بسیاری از رموز بازیگری را از او آموخت. همچنان که در عرصه سینما، خود را بیش از همه مدیون ابراهیم گلستان قلمداد می کند، کسی که برای نخستین بار و در خلال تمرین های فیلم خشت و آیینه تفاوت بازیگری در سینما را با تئاتر به خوبی به او آموخت.

 

جمشید مشایخی و حمید سمندریان

4) در میان گروه های 6 گانه تئاتری که زیر نظر هنرهای زیبا به خصوص در اواخر دهه 30 تا اواخر دهه 1340 به کار مشغول بودند، جمشید مشایخی بیشتر در گروه تئاتر شهر به سرپرستی جعفر والی فعالیت می کرد. هر چند که به دلیل کمبود جدی بازیگران در هر گروه، عملا اکثر هنرپیشگان اداره هنرهای زیبا از جمله مشایخی در گروه های تئاتری دیگر (مانند گروه تئاتر مردم به سرپرستی علی نصیریان) نیز بازی می نمود. اما در دهه 50 که مشایخی بیشتر در سینما فعالیت می کرد، در معدود اجراهای نمایشی که داشت همکاری اش را با جعفر والی ادامه داد،کار هایی چون: «در گوش سالمم زمزمه کن» (1351 نوشته ویلیام هنلی به کارگردانی جعفر والی) با شرکت: جعفر والی و مشایخی، «آوار برسنگ» (1350 نوشته ایرج امامی به کارگردانی جعفر والی) با بازی: ولی شیراندامی، مشایخی، آزیتا لاچینی، سوسن فرخ نیا. لازم به ذکر است که جمشید مشایخی و جعفر والی سال ها علاوه بر همکاری نزدیک در هنر نمایش، همسایه دیوار به دیوار همدیگر در خیابانی اطراف آپادانا بودند و بنابراین رفت و آمد خانوادگی داشتند و به اصطلاح رفیق گرمابه و گلستان بودند. به همین دلیل می شود گفت که پس از حمید سمندریان، بهترین همکاری های تئاتری مشایخی با جعفر والی انجام گرفته است. در ضمن به دلیل دوستی بسیار نزدیک غلامحسین ساعدی با جعفر والی (که می دانیم اکثر کار های نمایشی ساعدی به همت جعفر والی به اجرا در آمد) مشایخی این شانس را هم داشت که در دوره ای همنشین نویسنده و نمایشنامه نویس بزرگی چون ساعدی گردد. مشایخی خود چندی پیش ابراز داشت که هنگام ایفای نقش نویسنده ای به نام «شبلی» در فیلم یک بوسه کوچولو ی بهمن فرمان آرا از شخصیت واقعی نویسندگانی چون ساعدی و گلشیری که مراوداتی با آنها داشت، بهره برده است. در زمره دیگر افرادی که کم و بیش رابطه نزدیکی با مشایخی و والی داشتند می توانیم به شادروان اکبر مشکین، شادروان پرویز فنی زاده، محمدعلی کشاورز اشاره نماییم. در ضمن در میان بازیگران شاخص هنرهای زیبا، مشایخی به همراه فنی زاده در زمره معدود هنرپیشگانی بود که هیچ اثری را در عرصه تئاتر، کارگردانی نکرد و همواره به عنوان بازیگر ایفای نقش نمود. این در حالی است که هنرمندانی چون انتظامی، رشیدی، نصیریان، کشاورز، والی و جوانمرد علاوه بر بازیگری در تئاتر، بسیاری از نمایش ها را خودشان کارگردانی می کردند. البته مسلم است که در میان این افراد تنها داود رشیدی بود که در این زمینه صاحب تجربه و اندیشه بود و به خصوص کارگردانی نمایش مهم در انتظار گودو اثر جاودانی ساموئل بکت (با بازیگری: پرویز صیاد و داود رشیدی) در زمره کارهای درخشان او در دوران گذشته به حساب می آید. وگرنه کارهای امثال نصیریان و انتظامی و... بیشتر در حیطه کارهای تجربی و غریزی محسوب می شد.
در کل می توان از این آثار به عنوان نمونه های موفق بازیگری مشایخی در عرصه نمایشی در دوران گذشته یاد کرد: افعی طلایی (با نویسندگی و کارگردانی علی نصیریان)، مترسک ها در شب نویسنده (نوشته بیضایی به کارگردانی جعفر والی)، بیگانه ای در خانه (نوشته و کارگردانی نصیریان)، خودکشی (نوشته گابریل تی موری به کارگردانی داود رشیدی)، چوب به دستان ورزیل (نوشته ساعدی به کارگردانی والی)، کلبه (نوشته الویس بیچ به کارگردانی انتظامی)، سنگر به خون (اثر اولیفنت دادن به کارگردانی جعفر والی)، صبحدم (نوشته و کار جعفر والی)، عاشق مترسک (اثر هستینگز به کارگردانی والی)، بازگشتی نیست (نوشته پرویز صیاد به کارگردانی علی نصیریان)، لولو سر خرمن (نوشته منوچهر شیبانی به کارگردانی نصیریان)، تا نیمه شب (نوشته کلود سانتلی به کارگردانی انتظامی، سیزیف و مرگ (نوشته روبر مورل به کارگردانی داود رشیدی)، گرگ ها (نوشته ساعدی به کارگردانی والی) و همچنان که قبلا اشاره شد دو کار ارزنده سمندریان تحت عناوین مرده های بی کفن و دفن اثر سارتر و آندورا اثر ماکس فریش. و بسیاری از صاحب نظران معتقدند که بازی مشایخی در این دو کار به خصوص در نمایش آندورا بسیار چشم گیر بود و بر این نظرند که در این نمایش با وجود آنکه مشایخی نقش اصلی را نداشت، اما بیش از دیگر بازیگران نقشش جلوه داشت (از جمله رجوع شود به مصاحبه اینجانب با نوذر آزادی مندرج در سایت قدیمی ها). لازم به ذکر است که جمشید مشایخی از اوایل 1358(در زمان وزارت فرهنگ و هنر شادروان پرویز ورجاوند) به مدت یک سال و نیم به عنوان اولین رییس اداره تئاتر در دوران پس از انقلاب اسلامی منصوب شد. پستی که در سال های پایانی پیش از انقلاب به عهده علی نصیریان بود و در واقع انقلابیون در اوایل انقلاب، مشایخی را جانشین مناسبی برای علی نصیریان (که او را نماینده دوران پهلوی می دانستند) می دانستند. البته مشایخی زمانی که بسیاری از محدودیت ها را در عرصه تئاتر ملاحظه کرد، داوطلبانه از این سمت کناره گرفت. اما در زمره نقاط ابهام انگیز دوران ریاست او، اخراج فرزانه تاییدی از اداره تئاتر بود که در حکم برکناری فرزانه تاییدی از طرف وزارت ارشاد ذکر شده است که: «برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی، شما مازاد بر احتیاج هستید و بدیهی است که از این تاریخ، تمام حقوق و مزایای شما قطع خواهد شد» این اجحافی بود که در اوایل انقلاب در حق بازیگر مشهور و توانای تئاتر و سینما چون فرزانه تاییدی شد در صورتی که مطابق قانون استخدام کشوری، فردی چون او می توانست لااقل باز خرید شود و در چنین شرایطی اگر چه به احتمال قوی جمشید مشایخی (که در چندین نمایش با خانم تاییدی همکاری داشت) مستقیما در اخراج او دخیل نبوده است، اما با سکوت خود عملا بر این کار غیر انسانی و ناجوانمردانه، مهر تاییدی زد و به جاست که آقای مشایخی در این زمینه توضیح بدهند. هرچند که باید واقع بینانه هم این انصاف را داشت که امروزه جمشید مشایخی به نسبت دیگر همکاران سابقش که کم و بیش به فعالیت های هنری ادامه دادند (مانند انتظامی، نصیریان، رشیدی و کشاورز) به مراتب شخصیت مستقل تری دارد و کمتر هم در بازی های سیاسی حکومتی ظاهر شده است. 
 

جمشید مشایخی در فیلم «نفرین»

5) مشایخی از سال 1342 که برای نخستین بار به همراه فخری خوروش در فیلم کوتاه جلد مار به کارگردانی هژیر داریوش ایفای نقش نمود (و مدتی پس از آن بازی در فیلم مهم ابراهیم گلستان موسوم به خشت و آیینه)، تاکنون در نقش ها و فیلم های کاملا متفاوتی ظاهر شده است. در واقع مشایخی را می توان یکی از برجسته ترین نمایندگان تاریخ زنده سینمای ایران لقب داد. عنوانی که مثلا به بازیگرانی چون نصیریان و انتظامی و کشاورز نمی توانیم، کاملا اطلاق کنیم. چون مشایخی در طول افزون بر نیم قرن بازیگری در سینما، هم در فیلم های کاملا عامه پسند و سبک (و به اصطلاح فیلمفارسی) ظاهر شده است و هم در جدی ترین فیلم های ایرانی به کارگردانی مهمترین نمایندگان موج نوی سینمای ایران. یعنی او هم با کارگردان هایی چون امان منطقی، ایرج قادری، خسرو پرویزی و صابر رهبر همکاری داشته است و هم با هنرمندانی چون علی حاتمی، آربی آوانسیان، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوایی و... هم با کسانی چون گوگوش، ناصر ملک مطیعی، فرزان دلجو، نیلوفر، منوچهر وثوق هم بازی بوده است و هم با کسانی چون جعفر والی، بهروز وثوقی، فخری خوروش، پرویز پورحسینی و... امری که همچنان که گفته شد، در مورد دیگر همکارانش در اداره تئاتر (یعنی کسانی که از حوزه تئاتر وارد سینما شدند) الزاما صدق نمی کند. البته داود رشیدی و پرویز فنی زاده هم در چندین فیلم فارسی عامه پسند شرکت کردند ولی تعدد و تنوع آن دسته فیلم ها هم در مقام مقایسه با بازی های مشایخی اندک هستند. در کل در زمره نقش های مهمی که مشایخی تاکنون در فیلم های مختلف سینمایی ایفا نموده است می توان به کار هایی چون: «خان دایی» در «قیصر» مسعود کیمیایی (فیلمی که علاوه بر مطرح شدن بازیگران دیگر موجب مطرح شدن هرچه بیشتر مشایخی در نزد علاقمندان سینما شد)، «شازده احتجاب» (در فیلمی به همین نام ساخته فرمان آرا)، «خان بابا» در «ماه عسل»، نقش رفتگر در «ماهی ها در خاک می میرند» ساخته فرزان دلجو (مشایخی در دوران پس از انقلاب در سریال پیک سحر خسرو ملکان هم در نقش یک رفتگر ظاهر شد)، نقش عرب خوزستانی در فیلم «نفرین» ساخته ناصر تقوایی، بازی در فیلم «چشمه آربی» آوانسیان، «ناصر الدین شاه» در سریال سلطان صاحبقران علی حاتمی، بازی در فیلم «سوته دلان» علی حاتمی، «کمال الملک» در فیلم علی حاتمی، بازی در فیلم «خانه عنکبوت» به کارگردانی علیرضا داوود نژاد (نوشته مسعود بهنود) پدر بزرگ در فیلم مجید قاری زاده، بازی در فیلم «طلسم» داریوش فرهنگ، رضا تفنگچی و خوش نویس در سریال «هزار دستان» علی حاتمی، بازی در نقش شبلی در «یک بوس کوچولو» فرمان آرا و... اشاره کرد. ملاحظه می شود که بازیگری که بتواند هم در نقش یک رفتگر فقیر ظاهر شود و واقعا با هنرمندی تمام از پس این نقش به خوبی برآید و هم در نقطه مقابلش بتواند نقش ناصرالدین شاه را به صورت خیلی حرفه ای بازی نماید، هم نقش یک عاشق رمانتیک را در فیلم «طلوع» همراه با ستاره موسیقی پاپ و سینمای آن دوران یعنی گوگوش ایفا نماید و هم در جلد یک فرد خوشگذران معتاد روان پریش در فیلم مهم تقوایی «نفرین» برود و در فیلم شازده احتجاب هم، تفسیری دیگر از یک شخصیت تاریخی روان پریش ارایه دهد واقعا بازیگر توانایی است، که به نظر من از دهه 1370 به بعد بنا به دلایل مختلف هم خود او دیگر کمتر در نقش مهمی در عرصه سینما ظاهر شد (جز در استثنا هایی نظیر یک بوس کوچولو) و هم بسیاری از منتقدین و اهالی فرهنگ سعی بر نادیده انگاشتن او نمودند و هم مافیاهای عرصه سینما (به خصوص بسیاری از تهیه کنندگان  سینمایی) سعی وافری در حذف و محدود کردن امثال او از بازیگری سینما کردند. به نظر من یکی از کارهای ناپسندی که در عرصه فرهنگی از همان دهه 1370 صورت گرفت، اطلاق واژه «آقای بازیگر» به عزت الله انتظامی هنرپیشه قدرتمند بازیگری ایران بود. همین جا باید این توضیح را بدهم که اینجانب تحسین کننده بسیاری از بازی های درخشان آقای انتظامی به خصوص در فیلم هایی چون: «گاو»، «آقای هالو»، «اجاره نشین ها»، «گراند سینما» و... هستم و معتقدم که او در ایفای بسیاری از نقش های مهم خود با هنرمندی توانسته دو جنبه تراژیک و کمیک بشری را با هم ممزوج کند بدون اینکه این دو وجه الزاما با هم تداخلی داشته باشند و این از جنبه های مهم و متفاوت اوست. اما اینکه ما بیاییم و به سیاق آقای هوشنگ گلمکانی (و به تبع آن دوستانش در مجله فیلم) یک بازیگر مشخص از یک نسل را برجسته کنیم و با دادن یک لقب معین و به صورت یک سویه و مطلق گرایانه او را به رخ دیگر بازیگران همنسلش بکشیم، فکر نمی کنم کاری حرفه ای در حوزه نقد بازیگری باشد و به هیچ وجه هم اخلاقی نیست. ضمن این که انتظامی در کل تاریخ بازیگری اش به ندرت توانسته سایه نقش های کلیدی خود در فیلم های «گاو» و «آقای هالو» را از دیگر نقش های خود در سینما جدا نماید (مگر در برخی نقش های استثنایی چون عباس آقا در «اجاره نشین ها») و البته در این سال ها هم بسیار ملاحظه کرده ایم که مجله فیلم در این سال ها به صورت ایدئولوژیک نام هنرمندان خاصی  را برجسته نموده و نام بسیاری دیگر را حذف می نماید. نمونه مهمش نادیده انگاشتن و حذف نام جمشید مشایخی از صفحات مختلف مجله فیلم در این سال هاست. مثلا در شماره 447 این مجله که به موضوع بده بستان سینما و تئاتر در ایران اختصاص دارد در فصلی که به صورت جزیی به تحلیل ویژگی های بازیگرانی که از تئاتر به سینما وارد شده اند، می پردازد، نام جمشید مشایخی و کشاورز را از قلم می اندازد. گویی که این هنرمندان ارزش تحلیل و ارزیابی دقیق را ندارند. (در صورتی که در همین بخش به تحلیل بازیگری: انتظامی، نصیریان، داود رشیدی و فنی زاده پرداخته می شود) در واکنش به اینگونه برخوردهاست که در این سال ها دیده شده است که آقای مشایخی هم در برخی محافل و در بعضی از گفت و گو هایشان برخورد هایی تند و احساساتی از خود بروز دهند. البته اینکه ایشان از مافیای سینمایی در این سال ها سخن می گویند سخنی درست است و تا اینجای کار ایرادی بر کار ایشان وارد نیست، چون نمودهایش را به عینه زیاد می بینیم، اما اینکه فرضا ایشان در یک جلسه ای بدون حضور یک کارگردان مشخص (خانم پوران درخشنده) از فیلم اخیر ایشان یعنی «هیس دختران فریاد نمی زنند» به صورت یک سویه و اخلاقی ایراد می گیرند و گونه ای برخورد حذفی را تبلیغ می کنند، آن هم واقعا عملی دور از انصاف بود. در عین حال بازی آقای مشایخی در فیلم تبلیغاتی و فرمایشی «خانه عنکبوت» (ساخته علی رضا داود نژاد) هم جزء نکات منفی کارنامه هنری اوست. فیلمی که اساسا برای تخریب نقش روشنفکران اصیل ایرانی ساخته شده بود و می دانیم که در نوشتن فیلمنامه آن مسعود بهنود روزنامه نگار فرصت طلب ایرانی نقش کلیدی داشت و اساسا برای خوش خدمتی به آقایان این فیلمنامه را نوشت و در آن بازی نمود و اصولا پس از نمایش این فیلم بود که بهنود پس از چند سال محرومیت از کار حرفه ای اش موفق شد که به کار روزنامه نگاری در ایران ادامه دهد و کتاب های خویش مثل «از سید ضیا تا بختیار» را به چاپ رساند.
 

عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی و داود رشیدی در فیلم «خانه عنکبوت»

6) تحلیل کلی بازیگری جمشید مشایخی شاید در بخش قبلی به اندازه کافی از نقاط قوت بازیگری مشایخی سخن گفتیم و این که ایشان به هر حال بازیگری انعطاف پذیر است که تا یک حدود معینی توانسته در نقش های متفاوتی ظاهر شوند. او همچنین در مقام مقایسه با بسیاری از هم نسلانشان (مانند انتظامی و والی) از فیزیک بدنی مناسب تری برخوردار بوده است که به ایشان به صورت بالقوه توانایی بیشتری در ایفای نقش های متنوع تر (چه در دوران جوانی و چه در دوران کهنسالی) داده است. در عین حال نقطه قوت بازیگری او نسبت به بازی بسیاری از هم دوره ای هایش در اجرای بازی های زیر پوستی است که باعث می شود نقش هایی که ایفا می نمایند هر چه بیشتر طبیعی جلوه کند (بنگرید به بازی او در فیلم هایی چون «ماه عسل»، «خانه عنکبوت» و حتی «سلطان صاحبقران»). در صورتی که فرضا هنوز در بسیاری از بازی های آقایان انتظامی و کشاورز این بازی های اغراق آمیز تئاتری را ملاحظه می کنیم.


جمشید مشایخی

مثلا مقایسه نقش ناصرالدین شاهی که هم مشایخی و هم انتظامی (به ترتیب در سلطان صاحبقران و کمال الملک) ایفا کرده اند، به خوبی منظور نظر ما را می رساند که آقای انتظامی گرچه در ایفای نقششان به خاطر ویژگی های طنازانه خویش ممکن است بینندگان را بیشتر تحت تاثیر قرار دهند ولی تکرار بیش از اندازه بعضی کلمات و برخی حرکات بدنش، نقش را از حالت طبیعی خود خارج می کند و به آن خصلتی، اغراق شده می بخشد. ولی مشایخی این نقش را بسیار روان تر و راحت تر اجرا می کند. اما محدودیت های بازیگری مشایخی یکی در ویژگی چهره اوست که حالت مغمومی دارد و باعث شده که حتی در دوران جوانی خود، بیشتر در نقش کهنسالان ظاهر شود یا به صورت کلی در نقش هایی که بزرگتر از سن طبیعی بازیگر است. بی جهت نیست که نخستین نقش های او در عرصه تئاتر، بازی در نقش یک پیر مرد در کار هایی چون وظیفه پزشک و افعی طلایی بوده است. و علاقمندان سینما هم قطعا نقش تاریخی او را به جای خان دایی در فیلم «قیصر» به خاطر می آورند که با وجود آنکه مشایخی 5 سال از ملک مطیعی کوچکتر و تنها 3 سال از بهروز وثوقی بزرگتر است در نقش دایی آنها ظاهر شده است. در واقع چهره ظاهری مشایخی یک لوطی و پیر خردمند و حکیم و سرد و گرم چشیده ای را برای ما تداعی می کند که خواهان نصیحت به جوانان بی تجربه و گمراه است. آرکی تایپی که مورد علاقه خود جمشید مشایخی هم هست و همچنین یک ریش سفید حلال مشکلات مثل نقشی که می خواستند به عنوان نماینده ایرانیان در عذر خواهی از «لیونل مسی» فوتبالیست آرژانتینی ایفا نمایند.

 

جمشید مشایخی

اما محدودیت دیگر مشایخی در عرصه بازیگری که شاید تا اندازه ای هم وابسته به حالت چهره اوست، این است که او توانایی اجرای کارهای طنز و کمیک (حال با توجه به تفاوت هایی که این دو با هم دارند) را ندارد و اتفاقا ملاحظه می شود که تاکنون در هیچ نقشی که ذره ای هم طنازی بطلبد، تقریبا ظاهر نشده است و در این زمینه ضعیف تر از دیگر هم دوره ای هایش مانند انتظامی، نصیریان، رشیدی و کشاورز ظاهر شده است. به همین دلیل باید گفت که مشایخی با وجود توانایی ها و انعطلف پذیری ای که در ایفای بسیاری از نقش های متفاوت دارد، ولی به خاطر ضعف در این دو زمینه ای که ذکر کردیم، کمان بازیگری اش (به قول سمندریان) کامل نیست و البته فکر می کنم که در کل تاریخ سینمای ایران از میان بازیگران مرد، تنها بهروز وثوقی، تا اندازه زیادی کمان بازیگری اش کامل بود و توانایی ایفای نقش های کاملا متضاد را داشت و پس از او در مراتبی پایین تر می توان به پرویز فنی زاده، پرویزصیاد، داود رشیدی، پرویز پرستویی، اکبر عبدی و مهدی هاشمی را اشاره کرد (که البته فیزیک بدنی این افراد هم اجازه مانور بیش از اندازه به آنها را نمی داد) به هر حال بسیاری از کارگردان های نامی مانند داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی هم در برخی مصاحبه های خود بر توانایی های بازیگری مشایخی صحه گذاشته اند. مثلا داریوش مهرجویی در کتاب مفصل مصاحبه خود با مانی حقیقی در فصلی که درباره فیلم گاو توضیحاتی داده است، بیان می کند که هدایت بازیگرانی چون انتظامی مشکل بود، چون به راحتی از حالت های اغراق شده تئاتری بیرون نمی آمد، ولی از همان ابتدا با مشایخی مشکلی از این بابت نداشتیم و تقوایی هم در کتاب مصاحبه با احمد طالبی نژاد، توضیح داده است که مشایخی در زمره معدود بازیگرانی است که توانایی ایفای نقش های کاملا متفاوت را دارد.
 

جمشید مشایخی

7) تکمله: در اینجا فقط به عنوان یادآوری تاریخی در کارنامه بازیگری آقای مشایخی ذکر می گردد که فیلم «طلوع» محصول 1349 که در تیتراژ رسمی اش نام سلیمان و هراند میناسیان به عنوان کارگردان ذکر شده است در حقیقت ساخته جعفر والی است که البته با توجه به کارهای دیگری که از آقای والی دیده ایم، عجیب جلوه می کند و دیگری قطع ارتباط هنری علی حاتمی با جمشید مشایخی از یک دوره ای به بعد است که آقای مشایخی آن را هم محصول توطعه مافیای مشخصی می داند که مطابق آن حتی قرار بوده است ایشان در نقش حاجی واشنگتن ایفای نقش نمایند که به صورت ناگهانی این نقش به آقای انتظامی داده می شود. یا حتی گفته می شود که به وسیله یک مافیای مشخصی اسم ایشان از فهرست بازیگران دلشدگان حذف می شود.